جدول جو
جدول جو

معنی ستاوه - جستجوی لغت در جدول جو

ستاوه
مکر حیله
تصویری از ستاوه
تصویر ستاوه
فرهنگ لغت هوشیار
ستاوه
((سَ وَ یا وِ))
مکر، حیله
تصویری از ستاوه
تصویر ستاوه
فرهنگ فارسی معین
ستاوه
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، حقّه، تزویر، اشکیل، دستان، دلام، چاره، قلّاشی، دویل، نارو، شکیل، شید، کلک، خاتوله، خدعه، ریو، گول، ترفند، دغلی، تنبل، ترب، غدر، روغان، احتیال، گربه شانی، کید
تصویری از ستاوه
تصویر ستاوه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستاره
تصویر ستاره
(دخترانه)
بخت، اقبال، کرات آسمانی که در شب می درخشند، هر یک از اجسام نورانی آسمآنکه شبها از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
باج، آب بها، پاره بد گند (رشوه) خراج مال دیوان پاره، پول آب پاره ای که جهت آب باج. باشد، رشوت رشوه، خراج دادن مال دیوان پرداختن باج دادن حاصل ماک دادن رشوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
اختر، کوکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستانه
تصویر ستانه
آستانه
فرهنگ لغت هوشیار
خواپری هم آوای خواهری زرواس رادی جهان او راست میدادر به شادی که و مه را همی بخشد به رادی (گرگانی) بخشش جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقاوه
تصویر سقاوه
باشه (قوش ترکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماوه
تصویر سماوه
حمله کردن، کالبد هر چیزی، سقف خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، کوکب، نجم، نجمه، ستار، استاره، تارا، جرم، نیّر، کوکبه
سه تار
نوعی خیمه
ستارۀ دریایی: در علم زیست شناسی جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خار های آهکی پوشیده شده و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است، ستارۀ بحری
ستارۀ دنباله دار: در علم نجوم ستاره هایی که دنبالۀ ابرمانندی در عقب آن ها کشیده شده، گاه به مدت چند روز یا چند ماه از زمین دیده می شوند، ممکن است در مسیر خود متلاشی شوند و به شکل شهاب به زمین فرود بیایند. در منظومۀ شمسی ستارگان دنباله دار بی شمار وجود دارند که در مدارهایی بر گرد خورشید حرکت می کنند
ستارۀ سحابی: در علم نجوم عدۀ بی شمار از ستارگان که به شکل قطعه ابری در آسمان کشیده شده و در شب نور سفیدی از آن ها به چشم می رسد
ستارۀ سعد: در علم نجوم ستارۀ زهره و ستارۀ مشتری که نماد سعد بودن هستند
ستاره شمردن: کنایه از بیدار بودن شب تا صبح، شب زنده داری کردن
ستارۀ صبح: در علم نجوم ستارۀ سحر، ستاره سحری، ستارۀ زهره
ستارۀ قطبی: جدی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماوه
تصویر سماوه
رواق خانه، پرده که از سقف آویخته باشند، کالبد هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتاوه
تصویر اتاوه
((اِ وَ یا وِ))
خراج، مال دیوان، رشوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستانه
تصویر ستانه
((سَ یا س نِ))
آستان، چوب زیرین چارچوب (در)، مقدمه، وسیله، بارگاه شاهان، آستانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
((س رِ))
اجرام نورانی در آسمان که نورشان به علت حرارت زیادشان می باشد، بسته به شدت حرارت رنگ ستاره ها فرق می کند، جرقه
ستاره سهیل بودن: کنایه از کم پیدا و دیریاب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتاوه
تصویر اتاوه
رشوه، باج، خراج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستانه
تصویر ستانه
آستان، درگاه، درگه، برای مثال گر از سوختن رست خواهی همی شو / به آموختن سر بنه بر ستانه (ناصرخسرو - ۴۲)
فرهنگ فارسی عمید