جدول جو
جدول جو

معنی ستاره - جستجوی لغت در جدول جو

ستاره
(دخترانه)
بخت، اقبال، کرات آسمانی که در شب می درخشند، هر یک از اجسام نورانی آسمآنکه شبها از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
ستاره
اختر، کوکب
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
ستاره
هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، کوکب، نجم، نجمه، ستار، استاره، تارا، جرم، نیّر، کوکبه
سه تار
نوعی خیمه
ستارۀ دریایی: در علم زیست شناسی جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خار های آهکی پوشیده شده و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است، ستارۀ بحری
ستارۀ دنباله دار: در علم نجوم ستاره هایی که دنبالۀ ابرمانندی در عقب آن ها کشیده شده، گاه به مدت چند روز یا چند ماه از زمین دیده می شوند، ممکن است در مسیر خود متلاشی شوند و به شکل شهاب به زمین فرود بیایند. در منظومۀ شمسی ستارگان دنباله دار بی شمار وجود دارند که در مدارهایی بر گرد خورشید حرکت می کنند
ستارۀ سحابی: در علم نجوم عدۀ بی شمار از ستارگان که به شکل قطعه ابری در آسمان کشیده شده و در شب نور سفیدی از آن ها به چشم می رسد
ستارۀ سعد: در علم نجوم ستارۀ زهره و ستارۀ مشتری که نماد سعد بودن هستند
ستاره شمردن: کنایه از بیدار بودن شب تا صبح، شب زنده داری کردن
ستارۀ صبح: در علم نجوم ستارۀ سحر، ستاره سحری، ستارۀ زهره
ستارۀ قطبی: جدی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
فرهنگ فارسی عمید
ستاره
((س رِ))
اجرام نورانی در آسمان که نورشان به علت حرارت زیادشان می باشد، بسته به شدت حرارت رنگ ستاره ها فرق می کند، جرقه
ستاره سهیل بودن: کنایه از کم پیدا و دیریاب بودن
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
فرهنگ فارسی معین
ستاره
Star
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ستاره
звезда
دیکشنری فارسی به روسی
ستاره
Stern
دیکشنری فارسی به آلمانی
ستاره
зірка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ستاره
gwiazda
دیکشنری فارسی به لهستانی
ستاره
دیکشنری فارسی به چینی
ستاره
estrela
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ستاره
stella
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ستاره
estrella
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ستاره
étoile
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ستاره
ster
دیکشنری فارسی به هلندی
ستاره
तारा
دیکشنری فارسی به هندی
ستاره
bintang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ستاره
نجمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
ستاره
دیکشنری فارسی به کره ای
ستاره
כּוֹכָב
دیکشنری فارسی به عبری
ستاره
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ستاره
yıldız
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ستاره
nyota
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ستاره
ดวงดาว
دیکشنری فارسی به تایلندی
ستاره
তারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
ستاره
ستارہ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استاره
تصویر استاره
چادر پشه بند پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاره
تصویر استاره
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نجم، کوکبه، نجمه، کوکب، تارا، اختر، جرم، نیّر، ستار
سه تار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاره
تصویر استاره
((اِ رِ))
ستاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
جنبنده، هرباسپ
فرهنگ واژه فارسی سره
دست افزار جولاهگان جاروب مانندی که با آن آب بر جامه ای که می بافند پاشند غرواش غرواشه سمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتره
تصویر ساتره
مونث ساتر پوشاننده مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاوه
تصویر ستاوه
مکر حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستانه
تصویر ستانه
آستانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاری
تصویر ستاری
پرده پوشی (از توصاف خدا)، عفو اعماض
فرهنگ لغت هوشیار