زنی را گویند که چرمینه بندد و با زن دیگر مجامعت کند و آن چرمی است که بصورت و هیأت آلت تناسل دوخته اند. (برهان). زن سحاقیه یا طبق زن و چون این قسم زنان چرمینه نیز می بندند بمجاز به معنی زنی که چرمینه بندد و با زن دیگر جماع کند استعمال یافته. و این عمل را سعتری کردن خوانند و حق آن است که سعتر در اصل به معنی امر مذکور است چنانکه لفظ سعترباز بر آن دلالت دارد و چون عین درفارسی نیامده شاید که زبان دیگر باشد. (آنندراج). سعترباز را ندانستم از کجا آورده و در اصل چه بوده که بدینگونه تحریف شده و مطلقا در نظم و نثر فارسی من تاکنون بکلمه سعترباز برنخورده ام. (نفیسی. درباره چند لغت فارسی، یادنامۀ پورداود ج 1 ص 228). باید دانست که سعتری به معنی نزدیک بقول مؤلف در نظم فارسی آمده. رجوع کنید به سعتری. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، بمجاز شوخ و بدکار. (غیاث). زن شوخ. (دهار). مرد شوخ و بی باک و جوانمرد و دلاور و در این معنی به صاد بیشتر است. (منتهی الارب) (آنندراج)
زنی را گویند که چرمینه بندد و با زن دیگر مجامعت کند و آن چرمی است که بصورت و هیأت آلت تناسل دوخته اند. (برهان). زن سحاقیه یا طبق زن و چون این قسم زنان چرمینه نیز می بندند بمجاز به معنی زنی که چرمینه بندد و با زن دیگر جماع کند استعمال یافته. و این عمل را سعتری کردن خوانند و حق آن است که سعتر در اصل به معنی امر مذکور است چنانکه لفظ سعترباز بر آن دلالت دارد و چون عین درفارسی نیامده شاید که زبان دیگر باشد. (آنندراج). سعترباز را ندانستم از کجا آورده و در اصل چه بوده که بدینگونه تحریف شده و مطلقا در نظم و نثر فارسی من تاکنون بکلمه سعترباز برنخورده ام. (نفیسی. درباره چند لغت فارسی، یادنامۀ پورداود ج 1 ص 228). باید دانست که سعتری به معنی نزدیک بقول مؤلف در نظم فارسی آمده. رجوع کنید به سعتری. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، بمجاز شوخ و بدکار. (غیاث). زن شوخ. (دهار). مرد شوخ و بی باک و جوانمرد و دلاور و در این معنی به صاد بیشتر است. (منتهی الارب) (آنندراج)
ایلچی پادشاه ایغور بنزد چنگیزخان: اتراک ایغور امیر خود را ’ایدی قوت’ خوانند و معنی آن خداوند دولت باشد ... چون چنگزخان بر بلاد ختای مستولی گشت ... ایدی قوت ... شاوکم را در خانه ای پیچیدند ... و به اعلام یاغی شدن با قراختای و مطاوعت و متابعت کردن پادشاه جهانگیر چنگزخان ’قتالمش قتا’ و ’عمراغول’ و ’تاربای’ را بخدمت او فرستاد ... (تاریخ جهانگشای چ قزوینی ج 1 صص 32 - 33)
ایلچی پادشاه ایغور بنزد چنگیزخان: اتراک ایغور امیر خود را ’ایدی قوت’ خوانند و معنی آن خداوند دولت باشد ... چون چنگزخان بر بلاد ختای مستولی گشت ... ایدی قوت ... شاوکم را در خانه ای پیچیدند ... و به اعلام یاغی شدن با قراختای و مطاوعت و متابعت کردن پادشاه جهانگیر چنگزخان ’قتالمش قتا’ و ’عمراغول’ و ’تاربای’ را بخدمت او فرستاد ... (تاریخ جهانگشای چ قزوینی ج 1 صص 32 - 33)
کسی که بوسیلۀ چتر نجات از هوا بزمین فرودآید. آن کس که با چتر نجات از درون بالن هوایی یا از درون هواپیما بزمین فرودآید. فرودآینده با چتر نجات از هوا بزمین. سربازی که بوسیلۀ چترنجات در خاک دشمن یا در مواضع جنگی دشمن فرودآید. - هنگ چترباز. تیپ چترباز، عده ای از سربازانند که فن فرودآمدن با چتر نجات را می آموزند و در این کار ورزیده و ماهر شوند. رجوع به چتر نجات شود
کسی که بوسیلۀ چتر نجات از هوا بزمین فرودآید. آن کس که با چتر نجات از درون بالن هوایی یا از درون هواپیما بزمین فرودآید. فرودآینده با چتر نجات از هوا بزمین. سربازی که بوسیلۀ چترنجات در خاک دشمن یا در مواضع جنگی دشمن فرودآید. - هنگ چترباز. تیپ چترباز، عده ای از سربازانند که فن فرودآمدن با چتر نجات را می آموزند و در این کار ورزیده و ماهر شوند. رجوع به چتر نجات شود
مغلم و غلام باره را گویند، (برهان) (آنندراج)، تازباره، بچه باز و غلام باره، (فرهنگ نظام) : شاعرکی تازباز و یافه درایم، سوزنی، بگرفتمش مهار و شدم بر فراز او چونانکه تازباز شود بر فراز تاز، روحی ولوالجی (از فرهنگ نظام)، رجوع به تازباره و بچه باز شود
مغلم و غلام باره را گویند، (برهان) (آنندراج)، تازباره، بچه باز و غلام باره، (فرهنگ نظام) : شاعرکی تازباز و یافه درایم، سوزنی، بگرفتمش مهار و شدم بر فراز او چونانکه تازباز شود بر فراز تاز، روحی ولوالجی (از فرهنگ نظام)، رجوع به تازباره و بچه باز شود
صبح نخست، صبح زود که هنوز هوا تاریک باشد، صبحی که هنوز تاریکی بر روشنی غلبه دارد، تاریک روشن، گرگ و میش، هوای صبح پس از دمیدن سپیده: سپیده دم که وقت تاربام است نبید راوقی رسم کرام است، ؟ (از شمس قیس در المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 201)، این بیت از منوچهری است، رجوع بدیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 174 شود
صبح نخست، صبح زود که هنوز هوا تاریک باشد، صبحی که هنوز تاریکی بر روشنی غلبه دارد، تاریک روشن، گرگ و میش، هوای صبح پس از دمیدن سپیده: سپیده دم که وقت تاربام است نبید راوقی رسم کرام است، ؟ (از شمس قیس در المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 201)، این بیت از منوچهری است، رجوع بدیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 174 شود
نام دیگری از استراباد است. (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135) : این محدث به ستارآباد رفت نزدیک منوچهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135). و باکالیجار مال مواضعت گرگان دوساله با هدیه ها بفرستد و نیز خدمت کند و اگر راست نرود یکی تا ستارآباد برویم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 444). جواب داد که عزیمت قرار گرفته است که به ستارآبادآییم مقام آنجا کنیم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 451)
نام دیگری از استراباد است. (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135) : این محدث به ستارآباد رفت نزدیک منوچهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135). و باکالیجار مال مواضعت گرگان دوساله با هدیه ها بفرستد و نیز خدمت کند و اگر راست نرود یکی تا ستارآباد برویم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 444). جواب داد که عزیمت قرار گرفته است که به ستارآبادآییم مقام آنجا کنیم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 451)
استرآباد باشد وآن شهریست مشهور. (جهانگیری). شهریست در طبرستان مشهور به استرآباد. (برهان). گرگان کنونی: تا طرب و مطرب است مشرق و با مغرب است تا یمن و یثرب است آمل و استارباد بنشین خورشیدوار، می خور جمشیدوار فرخ و امیدوار چون پسر کیقباد. منوچهری. چو برخیزد ز خواب بامدادی ز من خواهد حریر استاربادی. (ویس و رامین)
استرآباد باشد وآن شهریست مشهور. (جهانگیری). شهریست در طبرستان مشهور به استرآباد. (برهان). گرگان کنونی: تا طرب و مطرب است مشرق و با مغرب است تا یمن و یثرب است آمل و استارباد بنشین خورشیدوار، می خور جمشیدوار فرخ و امیدوار چون پسر کیقباد. منوچهری. چو برخیزد ز خواب بامدادی ز من خواهد حریر استاربادی. (ویس و رامین)
جمع واژۀ ستاره: امروز که آفتاب دارم در جنگ نشگفت گر از ستارگان دارم ننگ. فرخی. - ستارگان ایستاده، آنانند که بر همه آسمان پراکنده اند و دوری ایشان همیشه یکسان است و بپارسی ایشان را بیابانی خوانند. (التفهیم ص 60). - ستارگان برجاوران، ثابتات و سیارات. (آنندراج). - ستارگان متحیر، عبارتند از: زحل، مریخ، زهره و عطارد. (التفهیم ص 78). - ستارگان همیشه نهان و همیشه آشکار، بنام ابدی الظهور و ابدی الخفا. (التفهیم ص 178)
جَمعِ واژۀ ستاره: امروز که آفتاب دارم در جنگ نشگفت گر از ستارگان دارم ننگ. فرخی. - ستارگان ایستاده، آنانند که بر همه آسمان پراکنده اند و دوری ایشان همیشه یکسان است و بپارسی ایشان را بیابانی خوانند. (التفهیم ص 60). - ستارگان برجاوران، ثابتات و سیارات. (آنندراج). - ستارگان متحیر، عبارتند از: زحل، مریخ، زهره و عطارد. (التفهیم ص 78). - ستارگان همیشه نهان و همیشه آشکار، بنام ابدی الظهور و ابدی الخفا. (التفهیم ص 178)
آنکه تیمار اسبان کند، از عالم شتربان و پیلبان. (آنندراج) : گفت من ستوربان اویم... گفت مرا بسرای ستوربان خود فرود آوری و اکنون ستوربانت را برخوان. (تاریخ سیستان). اما او پسر عم من است نه ستوربان. (تاریخ سیستان). مهتر گفت: تو خر نداری ستوربانان بقلباق رفته اند تا گاه سلطانی بغارت بردارند. (تاریخ بیهقی). از جان کنند قیصر و چیپال بندگی پیش ستوربان تو و پاسبان تو. امیرمعزی (از آنندراج)
آنکه تیمار اسبان کند، از عالم شتربان و پیلبان. (آنندراج) : گفت من ستوربان اویم... گفت مرا بسرای ستوربان خود فرود آوری و اکنون ستوربانت را برخوان. (تاریخ سیستان). اما او پسر عم من است نه ستوربان. (تاریخ سیستان). مهتر گفت: تو خر نداری ستوربانان بقلباق رفته اند تا گاه سلطانی بغارت بردارند. (تاریخ بیهقی). از جان کنند قیصر و چیپال بندگی پیش ستوربان تو و پاسبان تو. امیرمعزی (از آنندراج)
سردار ملی (وفات در 1332هجری قمری) ، پسر حاجی سن قراچه داغی. یکی از دو مدافع مشهور تبریز در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه قاجار است. در مدت یازده ماه تمام از روز بیست و سوم جمادی الاولای 1326 الی 8 ربیع الثانی 1327 چون وی رئیس مجاهدان تبریز و ارامنه و قفقازیها بود و مقاومت شدید اهالی تبریز در مقابل سی وپنج الی چهل هزار قشون دولتی منحصراً در تحت راهنمایی و سرکردگی وی صورت میگرفت شهرت او از داخل بخارج ایران سرایت کرد و در غالب جراید اروپا و امریکا هر روز نام ’ستارخان’ در صفحۀ اول روزنامه ها چاپ میشد. اعمال حیرت آور ستارخان روی ایران را در اوایل قرن چهاردهم هجری در تمام خارجه سفید گردانید و میتوان اورا بارزترین نمونۀ شجاعت و دلاوری و مردی و مردانگی و وطن پرستی نژاد ایرانی محسوب داشت. مقاومت سخت این شخص که از طبقۀ سوم مردم بیرون آمده بود در مدت یازده ماه تمام در مقابل چهل هزار نفر قشون بیرحم خونخوار دولتی تولید حسن احترام و اعجاب و تحسینی برای اوو برای عموم ایرانیان در تمام دنیا نموده که نظیرش را در تاریخ ایران در دو سه قرن اخیر سراغ نداریم. در اواخر چون کار اهل تبریز بواسطۀ محاصره و نرسیدن آذوقه سخت شده بود پس از مذاکرۀ قنسولهای روس و انگلیس و تصویب خود دولتین قرار شد که عده ای از قشون روس به تبریزآمده راه جلفا را باز کنند لهذا در روز یکشنبه هشتم ربیع الثانی 1327 هجری قمری / 29 آوریل 1909 میلادی عده ای از قشون روس تحت سرکردگی ژنرال از نارسگی به تبریز وارد شدند و راه جلفا را باز کردند و محاصرۀ تبریز پایان یافت و راه ورود آذوقه برای مردم شهر باز شد و قشون غارتگر دولتی از اطراف تبریز متفرق شدند و بدین طریق نقشی که مرحوم ستارخان و مرحوم باقرخان در دفاع تبریز و دفاع مشروطه بازی کردند به انتها رسید. ولی در عین حال چون بواسطۀ حضور قشون روس در تبریز موقعیت خطرناکی برای ایشان ایجاد شده بود، مرحوم ستارخان و باقرخان و جمعی دیگر از رؤسای آزادیخواهان در اواخر جمادی الاّخر سنۀ 1327 هجری قمری / اواخر ماه مۀ 1909 میلادی بقنسولگری عثمانی در تبریز پناهنده شدند. در روز 8 ربیع الاول 1327 هجری قمری / 20 مارس 1910 میلادی ستارخان و باقرخان در تحت فشار روسها تبریز را ترک گفتند و به تهران آمدند، و در سی ام رجب همان سال یعنی 1328 هجری قمری / 7 ماه اوت سنۀ 1910 میلادی در پارک اتابک در تهران که منزلگاه ستارخان و باقرخان و مجاهدین ایشان بود جنگ سختی مابین قشون دولتی که میخواستند مجاهدین را خلع سلاح نمایند و مابین مجاهدین که این تقاضا را نمی پذیرفتند روی داد، و وساطت وزیر مختار آلمان بارون کوات و سفیر کبیرعثمانی برای ترک مخاصمه مفید نیفتاد و سرانجام قشون دولتی غالب آمد و قریب سی تن از مجاهدان را کشتند وسیصد نفر اسیر شدند. و پس از ختم غائلۀ دولت در حق ستارخان و باقرخان شهریۀ مناسب شأن و مقام ایشان برقرار گردانید. چهار سال بعد از این واقعه ستارخان در اثر عواقب این جراحت از قراری که برادر آن مرحوم تقریر می کرده دار فانی را بدرود گفت. وفات آن مرحوم در روز بیست و هشتم ذی الحجۀ سنۀ 1332 هجری قمری / 16نوامبر 1914 میلادی یعنی در اوایل جنگ جهانگیر اول روی داد، در تهران و در جوار بقعۀ حضرت عبدالعظیم در شش کیلومتری جنوب تهران مدفون شد و سن او در وقت وفات در حدود پنجاه سال یا شاید قدری هم زیادتر بوده است. (از وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال 5 شمارۀ 1 و 2)
سردار ملی (وفات در 1332هجری قمری) ، پسر حاجی سن قراچه داغی. یکی از دو مدافع مشهور تبریز در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه قاجار است. در مدت یازده ماه تمام از روز بیست و سوم جمادی الاولای 1326 الی 8 ربیع الثانی 1327 چون وی رئیس مجاهدان تبریز و ارامنه و قفقازیها بود و مقاومت شدید اهالی تبریز در مقابل سی وپنج الی چهل هزار قشون دولتی منحصراً در تحت راهنمایی و سرکردگی وی صورت میگرفت شهرت او از داخل بخارج ایران سرایت کرد و در غالب جراید اروپا و امریکا هر روز نام ’ستارخان’ در صفحۀ اول روزنامه ها چاپ میشد. اعمال حیرت آور ستارخان روی ایران را در اوایل قرن چهاردهم هجری در تمام خارجه سفید گردانید و میتوان اورا بارزترین نمونۀ شجاعت و دلاوری و مردی و مردانگی و وطن پرستی نژاد ایرانی محسوب داشت. مقاومت سخت این شخص که از طبقۀ سوم مردم بیرون آمده بود در مدت یازده ماه تمام در مقابل چهل هزار نفر قشون بیرحم خونخوار دولتی تولید حسن احترام و اعجاب و تحسینی برای اوو برای عموم ایرانیان در تمام دنیا نموده که نظیرش را در تاریخ ایران در دو سه قرن اخیر سراغ نداریم. در اواخر چون کار اهل تبریز بواسطۀ محاصره و نرسیدن آذوقه سخت شده بود پس از مذاکرۀ قنسولهای روس و انگلیس و تصویب خود دولتین قرار شد که عده ای از قشون روس به تبریزآمده راه جلفا را باز کنند لهذا در روز یکشنبه هشتم ربیع الثانی 1327 هجری قمری / 29 آوریل 1909 میلادی عده ای از قشون روس تحت سرکردگی ژنرال از نارسگی به تبریز وارد شدند و راه جلفا را باز کردند و محاصرۀ تبریز پایان یافت و راه ورود آذوقه برای مردم شهر باز شد و قشون غارتگر دولتی از اطراف تبریز متفرق شدند و بدین طریق نقشی که مرحوم ستارخان و مرحوم باقرخان در دفاع تبریز و دفاع مشروطه بازی کردند به انتها رسید. ولی در عین حال چون بواسطۀ حضور قشون روس در تبریز موقعیت خطرناکی برای ایشان ایجاد شده بود، مرحوم ستارخان و باقرخان و جمعی دیگر از رؤسای آزادیخواهان در اواخر جمادی الاَّخر سنۀ 1327 هجری قمری / اواخر ماه مۀ 1909 میلادی بقنسولگری عثمانی در تبریز پناهنده شدند. در روز 8 ربیع الاول 1327 هجری قمری / 20 مارس 1910 میلادی ستارخان و باقرخان در تحت فشار روسها تبریز را ترک گفتند و به تهران آمدند، و در سی ام رجب همان سال یعنی 1328 هجری قمری / 7 ماه اوت سنۀ 1910 میلادی در پارک اتابک در تهران که منزلگاه ستارخان و باقرخان و مجاهدین ایشان بود جنگ سختی مابین قشون دولتی که میخواستند مجاهدین را خلع سلاح نمایند و مابین مجاهدین که این تقاضا را نمی پذیرفتند روی داد، و وساطت وزیر مختار آلمان بارون کوات و سفیر کبیرعثمانی برای ترک مخاصمه مفید نیفتاد و سرانجام قشون دولتی غالب آمد و قریب سی تن از مجاهدان را کشتند وسیصد نفر اسیر شدند. و پس از ختم غائلۀ دولت در حق ستارخان و باقرخان شهریۀ مناسب شأن و مقام ایشان برقرار گردانید. چهار سال بعد از این واقعه ستارخان در اثر عواقب این جراحت از قراری که برادر آن مرحوم تقریر می کرده دار فانی را بدرود گفت. وفات آن مرحوم در روز بیست و هشتم ذی الحجۀ سنۀ 1332 هجری قمری / 16نوامبر 1914 میلادی یعنی در اوایل جنگ جهانگیر اول روی داد، در تهران و در جوار بقعۀ حضرت عبدالعظیم در شش کیلومتری جنوب تهران مدفون شد و سن او در وقت وفات در حدود پنجاه سال یا شاید قدری هم زیادتر بوده است. (از وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال 5 شمارۀ 1 و 2)
اگر بیند که ستارگان متفرق و آشفته شدند، دلیل که پادشاهان متفرق شوند و کارشان بد گردد. اگر بیند که ستارگان سعد بهم جمع شدند و حالشان نیک بود، دلیل است احوال پادشاهان نیکو و پسندیده بود. اگر بیند که ستارگان را همی خورد، دلیل که از پادشاه وی را منفعت رسد. اگر بیند که ستارگان از خانه او برآمدند، دلیل است که او را فرزندان باشد که مقرب پادشاه گردند. اگر بیند که ستارگان مطیع و فرمانبردار او شدند، دلیل که پادشاهی یابد. اگر بیند که با ستارگان سخن نیکو گفت، دلیل است پادشاه عادل و دادگر بود. اگر به خلاف این بیند، پادشاه ظالم و ستمگر بود. اگر بیند که ستارگان با هم جنگ و نبرد کردند، دلیل که در آن دیار جنگ و کارزار افتد. اگر بیند که ستارگان را فرا گرفت و در آستین نهاد، دلیل است که مال حاصل کند. جابر مغربی گوید: اگر بیند که از جمله ستارگان یک ستاره در برابر وی آشفته و متحیر گردید و در کنار او افتاد، دلیل که او را فرزند عزیز و گرامی در وجود آید. اگر بیند که ستاره طالع در منزل خویش است، دلیل کند که نسلش زیاده گردد. اگر بیند که ستاره را همی بوسید، دلیل است بزرگی را از لشگر پادشاه خدمت کند. ابراهیم کرمانی گوید: دیدن ستارگانی که مردم به وی راه برند، دلیل است برخیر و بزرگی و منفعت و دیدن ستارگان که مردم آن ها می پرستند، دلیل بر شر و مضرت کند. ابراهیم بن عبدالله کرمانی ستارگان درخواب، دلیل کند بر بزرگان و امیران و آفتاب، دلیل کند بر پادشاه و ماه، دلیل کند بر وزیران. اگر کسی زحل را در خواب بیند، دلیل کند که وی را با دهقانان شغلی افتد که ایشان رامال و نعمت بود، سفله و بخیل است و مکار و فریبنده بود. اگر مشتری را به خواب بیند، وی رابا پارسا و مصلح و نیکخواه کاری افتد و آن کس دادگر منصف و با ورع باشد. اگر مریخ را به خواب بیند، او را با سرهنگی خونخوار بدکردار کاری افتد. اگر زهره را به خواب بیند، دلیل است که او را با خادمان و خاتونان و زنان محتشم پیوستگی باشد و از ایشان خیر وراحت بیند. اگر عطارد را بیند، دلیل که او را پیوستگی بود با مردی عالم و دانا و حکیم و از آن مرد او را فایده رسد. اگر بیند که یکی از ستارگان با وی سخن گفت، دلیل کند که قدر و بزرگی یابد. حضرت دانیال از ستارگان ثانیه چون شعریی و عیوق و سهیل و اکلیل و بعضی از مشرکان آنان را می پرستند، اگر یکی را به خواب بیند، دلیل است که او را با اهل ذمه و مشرکان صحبت افتد. اگر بیند که ستاره را نشان نبود توبه باید کرد. اگر بیند که ستاره روشن بر زمینی افتاد و روشنائی کم شد، دلیل کند عالم بزرگ آن دیار هلاک گردد و ستارگان روشن به تاویل عالم بود. اگر بیند که ستارگان می لرزیدند، دلیل که فتنه و آشوب در پادشاه و بزرگان افتد. اگر بیند که از آسمان ستاره بر سر وی افتاد، دلیل است که پادشاه نعمت یابد به قدر نور آن ستاره. اگر بیند که ستاره را به دست بگرفت، دلیل که او را فرزندی آید و مقرب پادشاه گردد. اگر در خانه خود ستاره بیند، دلیل است او را فرزندان بسیار بوده باشد. محمد بن سیرین دیدن ستارگان در خواب بر نه وجه است. اول: فقیهان. دوم: عالم. سوم: قاضیان. چهارم: خلفا. پنجم: وزرا. ششم: دبیران. هفتم: خزانه داران. هشتم: مردمان جنگجوی. نهم: شاگردان.
اگر بیند که ستارگان متفرق و آشفته شدند، دلیل که پادشاهان متفرق شوند و کارشان بد گردد. اگر بیند که ستارگان سعد بهم جمع شدند و حالشان نیک بود، دلیل است احوال پادشاهان نیکو و پسندیده بود. اگر بیند که ستارگان را همی خورد، دلیل که از پادشاه وی را منفعت رسد. اگر بیند که ستارگان از خانه او برآمدند، دلیل است که او را فرزندان باشد که مقرب پادشاه گردند. اگر بیند که ستارگان مطیع و فرمانبردار او شدند، دلیل که پادشاهی یابد. اگر بیند که با ستارگان سخن نیکو گفت، دلیل است پادشاه عادل و دادگر بود. اگر به خلاف این بیند، پادشاه ظالم و ستمگر بود. اگر بیند که ستارگان با هم جنگ و نبرد کردند، دلیل که در آن دیار جنگ و کارزار افتد. اگر بیند که ستارگان را فرا گرفت و در آستین نهاد، دلیل است که مال حاصل کند. جابر مغربی گوید: اگر بیند که از جمله ستارگان یک ستاره در برابر وی آشفته و متحیر گردید و در کنار او افتاد، دلیل که او را فرزند عزیز و گرامی در وجود آید. اگر بیند که ستاره طالع در منزل خویش است، دلیل کند که نسلش زیاده گردد. اگر بیند که ستاره را همی بوسید، دلیل است بزرگی را از لشگر پادشاه خدمت کند. ابراهیم کرمانی گوید: دیدن ستارگانی که مردم به وی راه برند، دلیل است برخیر و بزرگی و منفعت و دیدن ستارگان که مردم آن ها می پرستند، دلیل بر شر و مضرت کند. ابراهیم بن عبدالله کرمانی ستارگان درخواب، دلیل کند بر بزرگان و امیران و آفتاب، دلیل کند بر پادشاه و ماه، دلیل کند بر وزیران. اگر کسی زحل را در خواب بیند، دلیل کند که وی را با دهقانان شغلی افتد که ایشان رامال و نعمت بود، سفله و بخیل است و مکار و فریبنده بود. اگر مشتری را به خواب بیند، وی رابا پارسا و مصلح و نیکخواه کاری افتد و آن کس دادگر منصف و با ورع باشد. اگر مریخ را به خواب بیند، او را با سرهنگی خونخوار بدکردار کاری افتد. اگر زهره را به خواب بیند، دلیل است که او را با خادمان و خاتونان و زنان محتشم پیوستگی باشد و از ایشان خیر وراحت بیند. اگر عطارد را بیند، دلیل که او را پیوستگی بود با مردی عالم و دانا و حکیم و از آن مرد او را فایده رسد. اگر بیند که یکی از ستارگان با وی سخن گفت، دلیل کند که قدر و بزرگی یابد. حضرت دانیال از ستارگان ثانیه چون شعریی و عیوق و سهیل و اکلیل و بعضی از مشرکان آنان را می پرستند، اگر یکی را به خواب بیند، دلیل است که او را با اهل ذمه و مشرکان صحبت افتد. اگر بیند که ستاره را نشان نبود توبه باید کرد. اگر بیند که ستاره روشن بر زمینی افتاد و روشنائی کم شد، دلیل کند عالِم بزرگ آن دیار هلاک گردد و ستارگان روشن به تاویل عالم بود. اگر بیند که ستارگان می لرزیدند، دلیل که فتنه و آشوب در پادشاه و بزرگان افتد. اگر بیند که از آسمان ستاره بر سر وی افتاد، دلیل است که پادشاه نعمت یابد به قدر نور آن ستاره. اگر بیند که ستاره را به دست بگرفت، دلیل که او را فرزندی آید و مقرب پادشاه گردد. اگر در خانه خود ستاره بیند، دلیل است او را فرزندان بسیار بوده باشد. محمد بن سیرین دیدن ستارگان در خواب بر نه وجه است. اول: فقیهان. دوم: عالم. سوم: قاضیان. چهارم: خلفا. پنجم: وزرا. ششم: دبیران. هفتم: خزانه داران. هشتم: مردمان جنگجوی. نهم: شاگردان.