- ستاد
- اداره، اداره کل، مقر
معنی ستاد - جستجوی لغت در جدول جو
- ستاد
- مخفف ایستاد
- ستاد
- مرکز سامان دهی به امری
ستاد ارتش: در امور نظامی مرکز فرماندهی در ارتش که طرح ها و نقشه های جنگی را بررسی و مطالعه می کند و شامل نیرو های زمینی و هوایی و دریایی است، ارکان حرب
- ستاد ((س))
- مرکز فرماندهی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایستادن
ایستادن، برای مثال بیامد به درگاه مهران ستاد / بر تخت او رفت و نامه بداد (فردوسی - ۷/۲۶۷ حاشیه) ، ستاده قیصر و خاقان و فغفور / یک آماج از بساط پیشگه دور (نظامی۲ - ۱۹۹)
گرفتن چیزی از دیگری، ستاندن، ستدن
گرفتن چیزی از دیگری، ستاندن، ستدن
ماهر، با مهارت، حاذق
وظیفه، مستمری
وظیفه، مستمری، راتب، راتبه، جیره و مواجب
کسی که علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
استاد سرا: از مناصب عهد خلفای عباسی که مامور رسیدگی و پرداخت مخارج روزانۀ دربار، مطبخ، اسطبل و وظایف و جیرۀ حواشی بوده، متصدی دخل و خرج سرای
استاد دار: استادسرا
استاد سرا: از مناصب عهد خلفای عباسی که مامور رسیدگی و پرداخت مخارج روزانۀ دربار، مطبخ، اسطبل و وظایف و جیرۀ حواشی بوده، متصدی دخل و خرج سرای
استاد دار: استادسرا
بسیار. توضیح این کلمه در فرهنگها بصورت (وستاد) (وستاذ) و (وسناد) آمده. رودکی گوید: امروز باقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکودارم و سناد)
((اُ))
فرهنگ فارسی معین
آموزنده، معلم، آموزگار، مدرس دانشگاه ها، حاذق، ماهر، سررشته دار در کاری، چیره دست، علم کردن دزدیدن خیاط ها از سر پارچه، چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند، خط یا نق
Master, Professor
мастер , профессор
Meister, Professor
майстер , професор
mistrz, profesor
大师 , 教授
mestre, professor
maestro, professore
maestro, profesor
maître, professeur
meester, professor
อาจารย์ , ศาสตราจารย์
ahli, profesor
وليٌّ , ولايةٌ
मास्टर , प्रोफेसर
אמן , פרופסור
名人 , 教授
명인 , 교수
usta, profesör
mtaalamu, profesa