معنی ستادن ستادن ایستادن، برای مثال بیامد به درگاه مهران ستاد / بر تخت او رفت و نامه بداد (فردوسی - ۷/۲۶۷ حاشیه)، ستاده قیصر و خاقان و فغفور / یک آماج از بساط پیشگه دور (نظامی۲ - ۱۹۹)گرفتن چیزی از دیگری، ستاندن، ستدن تصویر ستادن فرهنگ فارسی عمید