جدول جو
جدول جو

معنی سبعیه - جستجوی لغت در جدول جو

سبعیه
شیعه اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که اسماعیل فرزند امام جعفر صادق را آخرین و هفتمین امام می دانند
اسماعیلیه، شیعه سبعیّه، شیعه باطنیّه، شیعه هفت امامی، سبعی
تصویری از سبعیه
تصویر سبعیه
فرهنگ فارسی عمید
سبعیه
(سَ عی یَ)
نام آبی است متعلق به بنی نمیر. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سبعیه
(سَ عی یَ)
نام دیگر اسماعیلیه، و ایشان را به این جهت سبعیه می گفتند که در باب شمار ائمه بدور هفت هفت قائل بوده اند و امام هفتم را آخر ادوار می دانستند و مقصود ایشان از آخر ادوار قیامت بوده. بعلاوه تدبیر عالم سفلی را با کواکب سبعه می شمردند. (تلبیس ابلیس، ص 109). و نیز رجوع به سبعی و اسماعیلیه و باطنیه و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
سبعیه
سبعیت در فارسی درند گی، درنده خویی هفتیان هفتگرایان نام دیگر اسمعیلیه که شماره هفت را اشویی می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبعی
تصویر سبعی
شیعه اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که اسماعیل فرزند امام جعفر صادق را آخرین و هفتمین امام می دانند
اسماعیلیه، شیعه سبعیّه، شیعه باطنیّه، شیعه هفت امامی، سبعیّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبعه
تصویر سبعه
هفت، شش به علاوۀ یک، عدد «۷»، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبعی
تصویر سبعی
حیوانی، مربوط به حیوان مانند حیوان، حیوان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبعین
تصویر سبعین
هفتاد، برای مثال ظهر و بطن است و بطن بطن یقین / همچنین تا به سبع یا سبعین (جامی۱ - ۱۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبعیت
تصویر سبعیت
درندگی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
نسبت بطایفه ای است که آنان را سبعیه نامند. صاحب لباب الانساب آرد: اینان گویند اشیاء علوی و سفلی همه هفت اند: آسمانها هفت است و زمین هفت و ستارگان و اقالیم، دریاها، جزیره ها، رنگها، طعامها هفت است و هفته هفت روز است و اعضاء ظاهری و باطنی هر یک هفت است. لا اله الا اﷲ، محمد رسول اﷲ، هفت کلمه است و بسم اﷲ هفت حرف است و تکبیرهای عید هفت است، و اولیاء هفت تنند: شیث، سام، اسماعیل، یوشع، شمعون، علی، و قائم، و امامان که خلیفه اند هفت تنند: علی، حسن، حسین، زین العابدین، محمدباقر، جعفرصادق، موسی بن جعفر و از این گونه چیزها گویند که نیازی بذکر آن نیست. (لباب الانساب). مصحح ترجمه الملل و نحل ذکر کرده است نام دیگر اسماعیلیه است و ایشان را از آنرو به این نام خوانده اند که در باب شمارۀ ائمه بدور هفت سخن گذار شده بود و امام هفتم را آخر ادوار می پنداشتند و مقصود از آخر ادوار قیامت و روز حساب بود. رجوع به اسماعیلیه، باطنیان، باطنیه، فدائیان، ملاحده و جانشین هفت امامان شود: و این مرد (ابونصر) باکالیجار را گمراه کرد و در مذهب سبعی آورد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 119). و بعهد باکالیجار مذهب سبعیان ظاهر شده بود چنانکه همه دیلمان سبعمذهب بودند. (ایضاً ص 119). رجوع به سبعیه شود
منسوب به سبع. رجوع به سبع شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
درندگی. (غیاث) (آنندراج). وحشی و موذی. (ناظم الاطباء) : و از عادت بهیمی و طبیعت سبعی امتناع نمود. (سندبادنامه ص 114)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
بکر بن ابی بکر محمد بن ابی سهل نیشابوری. محدث است، او از ابی بکر حیری و ابی سعید حیری روایت کند. (لباب الانساب). محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
حسن بن علی بن وهب بن ابی نصر مکنی به ابوعلی. در لباب الانساب آمده: از مردم دمشق و ثقه است. وی از محمد بن عبدالرحمن بن خطان روایت کند و از او ابن ماکولا روایت دارد
لغت نامه دهخدا
(سَ بی یَ)
می که آن را از جایی بجایی برند. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، زن برده. (منتهی الارب). زن. (مهذب الاسماء). تأنیث سبی. ج، سبایا، مروارید که غواص برآورده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِبی یَ)
ریگستانی است به دهناء و گویند روضه ای است در دیار تمیم. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ عی یَ)
خواربار قوم در اول سرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، رباعی ّ، غزوه در فصل بهار. ج، رباعی ّ، خر خواربارآور در بهار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ساعی. رجوع به ساعی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تی یَ)
نعال سبتیه، کفشهای از پوست گاو ساخته شده. (ناظم الاطباء). نعال از سبت ساخته. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به سبت شود: هو یحذی النعال السبیه، یعنی کفشهایی که مویهای پوست آن بد باغی تراشیده و در نتیجه نرم شده باشد. (اقرب الموارد). رجوع به سبته شود
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ رَ)
شادمانی ناقه و تیزی آن وقتی که سر برداشته و دم را بر هر دو ران زند در رفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سبعار و سبعاره شود
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ وَ وَ دَ)
درندگی، و درنده شدن. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
قریه ای است در باب حلب. (معجم البلدان). دهی است بحلب که سیف الدوله به متنبی عطا کرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
هفتاد. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ نی یَ)
ازار سیاه برای زنان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ثیاب سبنیه، منسوب است به سبنی و آن ازارهای سیاه است زنان را. (منتهی الارب). لیث گوید جامه هایی است از کتان سپید و آن سهو است. و ابوبرده گوید: ثیاب سبنیه سفید است و آن از حریر است که در آن شکلهای اترج بود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سبن و سبنی شود
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ عَ)
بنت الحارث و سبیعه بنت حبیب، صحابیند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پیروی و تقلید و متابعت. (ناظم الاطباء). پیروی. (دزی). تبعیت. رجوع به تبعیت شود
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ)
مثنای سبع است. (از منتهی الارب) :
و کیف اخاف الناس و اﷲ قابض
علی الناس و السبعین فی راحه اﷲ.
فرزدق (از منتهی الارب).
، هفت آسمان. هفت زمین. (از منتهی الارب). رجوع به سبع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبعیت
تصویر سبعیت
درندگی و درنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربعیه
تصویر ربعیه
جنگ بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبعین
تصویر سبعین
هفتاد هفتاد سبعون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیه
تصویر تبعیه
پیروی و تقلید و متابعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباعیه
تصویر سباعیه
مونث سباعی هفت پاره هفت بند مونث سباعی جمع سباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبعی
تصویر سبعی
درند گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبعه
تصویر سبعه
هفت، جانور درنده هفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبعه
تصویر سبعه
((سَ عَ))
عدد هفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبعین
تصویر سبعین
((سَ))
عدد هفتاد
فرهنگ فارسی معین
توحش، ددخویی، درندگی، درنده خویی، وحشیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد