جدول جو
جدول جو

معنی سبعاره - جستجوی لغت در جدول جو

سبعاره(سِ رَ / سُ رَ)
سبعار. سبعره. (منتهی الارب). رجوع به سبعار و سبعره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبغاره
تصویر شبغاره
جایی در کوه و بیابان که گوسفندان هنگام شب در آنجا به سر می برند، جای خواب گوسفندان، شبگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنداره
تصویر سنداره
سند، بچه ای که از سر راه بردارند، آنکه پدر و مادرش معلوم نباشد، حرام زاده
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خودش بر سبیل تشبیه یعنی آوردن مشبه یا مشبهٌ به در کلام و حذف طرف دیگر مانند این جمله مثلاً ماهی را دیدم سر از دریچه بیرون کرد، ماه در این جمله به جای کلمۀ محبوب، معشوق یا زنی زیبا به کار رفته است، عاریت گرفتن، قرض گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخاره
تصویر سرخاره
سنجاقی که زنان به موی سر می زدند تا موها را نگهدارد، برای مثال جعدی سیاه دارد کز کشّی / پنهان شود بدو در سرخاره (رودکی - ۵۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبغانه
تصویر سبغانه
پولی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند، بیعانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبحانه
تصویر سبحانه
پاک و منزه است او (خدا)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ عَ رَ)
شادمانی ناقه و تیزی آن وقتی که سر برداشته و دم را بر هر دو ران زند در رفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سبعار و سبعاره شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شادمانی ناقه و تیزی آن وقتی که سر برداشته و دم را بر هر دو ران زند در رفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). سبعره. (اقرب الموارد). و رجوع به سبعره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سعراره
تصویر سعراره
تبا شیر تازی آن طبا شیراست سپیده دمان را بدان مانند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسباره
تصویر عسباره
کفتاردیس، بچه گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبعانه
تصویر ضبعانه
کفتار ماده، جمع ضبعانات ضباع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیکاره
تصویر سیکاره
پارسی تازی گشته سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
پالی زبان بودا پرهون زیست آرش درست این واژه (سرگردانی همیشگی) است بندی گشتن در زنجیره ای از زندگی های پی در پی و رویا رویی با رنج
فرهنگ لغت هوشیار
سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون
فرهنگ لغت هوشیار
سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبجاره
تصویر ثبجاره
مغاکچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابکاره
تصویر ابکاره
کشت و زرع کشاورزی حرث، (توسعا) مزرع مزرعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباعیه
تصویر سباعیه
مونث سباعی هفت پاره هفت بند مونث سباعی جمع سباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبغانه
تصویر سبغانه
دراز قد و کشیده بالا
فرهنگ لغت هوشیار
منزه می شمارم او را (خدای را) پاک است او (خدای) : این تسلط بر جانوران ما راست از و سبحانه. یا سبحانه العظیم. منزه می شمارم او (خدای) را که بزرگست: پس دانستیم که چون خدای زنده بیظفت است بینا و شنواست سبحانه العظیم، تشبیه (از) این ضعیفتر چگونه باشد که همی ظن برند که خدای همچون مردم بی آفت است ک یا سبحانه و تعالی. پاک است او (خدای) و والاست: ایزد سبحانه و تعالی این حضرت وزارت را هموراه نگاه دارادخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبطانه
تصویر سبطانه
فوتک: نای کاواک که بدان مرغان را اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعوره
تصویر ساعوره
آتش افروخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
چیزی را به عاریه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعذاره
تصویر بعذاره
جنباندن، لرزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
((اِ تِ رِ))
به عاریت گرفتن
فرهنگ فارسی معین
((سَ رَ یا رِ))
سوزن زرینی که زنان به جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابکاره
تصویر ابکاره
((اَ رِ))
کشت و زرع، کشاورزی، مزرعه، کشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبوعانه
تصویر سبوعانه
ددمنشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
ددمنشانه، وحشیانه، توام با وحشیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
Metaphor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
метафора
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
Metapher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
метафора
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
metafora
دیکشنری فارسی به لهستانی