آسمان، سپهر، فضای بی پایان و نیلگون که بالای سر ما دیده می شودبرای مثال خیز در این سبزکوشک نقب زن از دود دل / درشکن از آه صبح سقف شبستان او (خاقانی - ۳۶۵)
آسمان، سپهر، فضای بی پایان و نیلگون که بالای سر ما دیده می شودبرای مِثال خیز در این سبزکوشک نقب زن از دود دل / درشکن از آه صبح سقف شبستان او (خاقانی - ۳۶۵)
آنکه جامۀ سبز در بر کرده باشد، برای مثال سبزپوشی چو فصل نیسانی / سرخ رویی چو صبح نورانی (نظامی۴ - ۶۸۵)، سبزپوشان خطت برگرد لب / همچو حورانند گرد سلسبیل (حافظ - ۱۰۱۹) کنایه از درخت پوشیده از برگ سبز، کنایه از زمین پوشیده از گیاه و سبزه سبز پوشان بهشت: کنایه از فرشتگان و پارسایان و اهل بهشت
آنکه جامۀ سبز در بر کرده باشد، برای مِثال سبزپوشی چو فصل نیسانی / سرخ رویی چو صبح نورانی (نظامی۴ - ۶۸۵)، سبزپوشان خطت برگرد لب / همچو حورانند گرد سلسبیل (حافظ - ۱۰۱۹) کنایه از درخت پوشیده از برگ سبز، کنایه از زمین پوشیده از گیاه و سبزه سبز پوشان بهشت: کنایه از فرشتگان و پارسایان و اهل بهشت
این محل در دهستان ژاورد در کردستان واقع است و آن را کره سی مینامیدند. (از فرهنگستان) کوهی است در شهر قاین به ارتفاع 2757 متر. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 56)
این محل در دهستان ژاورد در کردستان واقع است و آن را کره سی مینامیدند. (از فرهنگستان) کوهی است در شهر قاین به ارتفاع 2757 متر. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 56)
پوشندۀ سبز. آنکه لباس سبز در بر کرده باشد: گل همی گل گردد و سنگ سیه یاقوت سرخ زین بهار سبزپوش تازه روی آبدار. فرخی. گرد آورم سیاهی دیبای سبزپوش زنجیرزلف و سروقد و سلسله عذار. منوچهری. برون رفته چو وهم تیزهوشان ز خرگاه کبود سبز پوشان. نظامی. سبز پوشی چو فصل نیسانی سرخ رویی چو صبح نورانی نظامی. کعبه بود سبز پوش او ز چه پوشد جامۀ احرامیان که کعبۀ حال است. خاقانی. ، کنایه از اهل بهشت. (آنندراج) : سر سبزپوشان باغ بهشت بسرسبزی آراسته کار و کشت. نظامی. ، (سبزپوشان،) کنایه از زاهدان و اهل ماتم باشد. (از برهان)، {{اسم خاص}} کنایه از حضرت خضرعلیه السلام، {{نام مرکّب، اسم مرکّب}} کنایه از رجال الغیب. (آنندراج) (انجمن آرا)، کنایه از ملائکه. (آنندراج) (انجمن آرا) (شرفنامه) : عطرسایان شب بکار تواند سبزپوشان درانتظار تواند. نظامی (هفت پیکر ص 10). نهان پیکر آن هاتف سبزپوش که خواند سراینده آن را سروش. نظامی. چو در سبزپوشان بالا رسیدم دگر جامۀ حرص معلم ندارم. خاقانی. - سبزپوشان بهشت، کنایه از حوران و ملائکه است. (برهان) (آنندراج). - سبزپوشان فلک، کنایه از ملائکه باشد. (برهان) (آنندراج)
پوشندۀ سبز. آنکه لباس سبز در بر کرده باشد: گل همی گل گردد و سنگ سیه یاقوت سرخ زین بهار سبزپوش تازه روی آبدار. فرخی. گرد آورم سیاهی دیبای سبزپوش زنجیرزلف و سروقد و سلسله عذار. منوچهری. برون رفته چو وهم تیزهوشان ز خرگاه کبود سبز پوشان. نظامی. سبز پوشی چو فصل نیسانی سرخ رویی چو صبح نورانی نظامی. کعبه بود سبز پوش او ز چه پوشد جامۀ احرامیان که کعبۀ حال است. خاقانی. ، کنایه از اهل بهشت. (آنندراج) : سر سبزپوشان باغ بهشت بسرسبزی آراسته کار و کشت. نظامی. ، (سبزپوشان،) کنایه از زاهدان و اهل ماتم باشد. (از برهان)، {{اِسمِ خاص}} کنایه از حضرت خضرعلیه السلام، {{نامِ مُرَکَّب، اِسمِ مُرَکَّب}} کنایه از رجال الغیب. (آنندراج) (انجمن آرا)، کنایه از ملائکه. (آنندراج) (انجمن آرا) (شرفنامه) : عطرسایان شب بکار تواَند سبزپوشان درانتظار تواَند. نظامی (هفت پیکر ص 10). نهان پیکر آن هاتف سبزپوش که خواند سراینده آن را سروش. نظامی. چو در سبزپوشان بالا رسیدم دگر جامۀ حرص مُعْلَم ندارم. خاقانی. - سبزپوشان بهشت، کنایه از حوران و ملائکه است. (برهان) (آنندراج). - سبزپوشان فلک، کنایه از ملائکه باشد. (برهان) (آنندراج)
دهی از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل است و 797 تن سکنه دارد. آب آن ازقنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، کودک ظریف و ملیح، مرد ظریف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - قصر بزیع، قصری ظریف، و فی الحدیث: مررت بقصر مشید بزیع. قال صاحب النهایه: البزیع، الظریف من الناس. شبه القصر به لحسنه و کماله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل است و 797 تن سکنه دارد. آب آن ازقنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، کودک ظریف و ملیح، مرد ظریف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - قصر بزیع، قصری ظریف، و فی الحدیث: مررت بقصر مشید بزیع. قال صاحب النهایه: البزیع، الظریف من الناس. شبه القصر به لحسنه و کماله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)