جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سبزکالک

سبزکالک

سبزکالک
خربزۀ نارسیده. (اشتینگاس). خربزۀ نارس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سبزکوشک

سبزکوشک
آسمان، سپهر، فضای بی پایان و نیلگون که بالای سر ما دیده می شودبرای مِثال خیز در این سبزکوشک نقب زن از دود دل / درشکن از آه صبح سقف شبستان او (خاقانی - ۳۶۵)
سبزکوشک
فرهنگ فارسی عمید

سبزکوشک

سبزکوشک
بمعنی سبز کارگاه که کنایه از آسمان است. (برهان) (آنندراج) :
خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل
درشکن از آه صبح سقف شبستان او.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

سبزبالی

سبزبالی
بمعنی سبزبال که نوعی از انگور است. (برهان)
لغت نامه دهخدا

بزوالک

بزوالک
مُرَکَّب اَز: بز، جدی + والک، صورتی از برگ، نام درخت شیردار است در میاندره و گرگان. (یادداشت بخط دهخدا)، شیردار. گونه ایست از درخت که تقریباً در تمام جنگلهای شمال از جلگه تا ییلاق می روید، و در گرگان آنرا بزوالک و بزبرگ گویند. (از جنگل شناسی ج 2 ص 207)
لغت نامه دهخدا

سبزمال

سبزمال
نوعی از انگور است. (الفاظ الادویه) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سبزکار

سبزکار
کسی که از او کارهای خوب سر زند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سبزبال

سبزبال
نام نوعی از انگور است. (برهان) (آنندراج). بجای بای ابجد میم بنظر آمده است که سبزمال باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا