جدول جو
جدول جو

معنی سبزبالی - جستجوی لغت در جدول جو

سبزبالی
(سَ)
بمعنی سبزبال که نوعی از انگور است. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزکالک
تصویر سبزکالک
میوۀ سبز و کال، میوۀ نارس
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
رجوع به سبزمال شود
لغت نامه دهخدا
(سَبْ، بَ)
نیک طالعی و خوش نصیبی و بختوری. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(سَبْ، بُ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه واقع در 10 هزارگزی کوزران کنار راه فرعی کوزران به ثلاث. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، دیم، لبنیات است. یک باغ کوچک زردآلو دارد. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد و تابستان اتومبیل میتوان برد. گله داران زمستان به گرمسیر حدود قصر شیرین میروند. در آمار این ده را ساوجبلاغ نوشته اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
خربزۀ نارسیده. (اشتینگاس). خربزۀ نارس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ / زِ)
حاج ملا هادی بن حاج مهدی. عالمی است عامل و حکیمی است کامل از اعاظم فلاسفه و حکمای اسلامی اواخر قرن سیزدهم هجری که صدر متألهین اسلام و قدوۀ متبحرین در حکمت و کلام و در احاطۀ حقایق حکمت بی نظیر و در استکشاف اسرار و دقایق فلسفه بی عدیل بود. اگر افلاطون عصرش بخوانیم روا و اگر ارسطوی دهرش بگوییم بجا است. و در عهد ناصرالدین شاه قاجار چنان بود که ملاصدرا درزمان شاه عباس کبیر. و در فنون شعری نیز بسیار ماهربود و خود را متخلص به اسرار می کرد و گاهی در اصطلاح اهل فضل حاجی یا حاجی سبزواری تعبیر می کنند. و خلاصۀ اواخر زندگانی آن فیلسوف ربانی موافق آنچه از خط خودش نقل شده آنکه در حدود هفت و هشت سالگی شروع به نحو و صرف کرده و در حدود ده سالگی با پدرش بمکه رفته و هنگام مراجعت، پدرش در شیراز وفات یافته، پس عمه زاده اش حاج ملا حسین سبزواری که سالها مقیم مشهد مقدس بوده در انزوا و تقلیل غذا و اجتناب از محرمات و مکروهات و مواظبت بر فرایض و نوافل مراقبت تمام داشته اورا بدان ارض مقدس برده و در تمامی اخلاق فاضله مساهم و مشارک او بود و او نیز اصول و فقه و عربی و علوم نقلیه را از حاج ملا حسین مذکور فراگرفته تا ده سال دیگر بدین منوال میگذراند و بحظوظ وافرۀ علمی و اخلاقی نایل آمده پس بمرام تحصیل معقول و حکمت به اصفهان رفت و هشت سال دیگر در حوزۀ قدیمی ملا اسماعیل اصفهانی و ملا علی نوری بتحصیل فلسفه پرداخت و اساس حکمت اشراق را استوار داشت. پس پنج سال دیگر در خراسان به تدریس فقه و اصول و حکمت پرداخت سپس بزیارت بیت الحرام مشرف شد و بعد از مراجعت در سبزوار مشغول تدریس حکمت بود. حاجی سبزواری علاوه بر دیگر مراتب عالی و علمی و اخلاق فاضلۀ انسانی طبع روان و وقادی نیز داشته و اشعار نغز و طرفه برشتۀ نظم درآورده. او راست:
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست
منظرروی تو زیب نظری نیست که نیست
ز فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان
سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست
نه همین از غم او سینۀ ما صدچاک است
داغ او لاله صفت بر جگری نیست که نیست
موسئی نیست که دعوی ّ اناالحق شنود
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست
چشم ما دیدۀ خفاش بود ورنه ترا
پرتو حسن بدیوار و دری نیست که نیست.
تألیفات سبزواری: 1- اسرار الحکم بپارسی. 2- اصول الدین. 3- اسرار العباده در فقه. 4- الجبر و الاختیار. 5- حاشیه بر اسفار ملاصدرا. 6- حاشیه بر زبدهالاصول شیخ بهایی. 7- حاشیۀ شرح سیوطی بر الفیۀ ابن مالک. 8- حاشیۀ شواهد الربوبیۀ ملاصدرا که در حواشی خود آن کتاب چاپ شده. 9- حاشیۀ مبداء و معاد ملاصدرا که در حواشی خود آن کتاب بچاپ رسیده. 10- حاشیۀ مثنوی ملای رومی که در تهران چاپ شده. 11- حاشیۀ مفتاح (مفاتیح) الغیب که در حاشیۀ خود مفاتیح چاپ شده است. 12- دیوان شعر فارسی که در تهران چاپ شده. 13- شرح اسماء الحسنی که به دعای جوشن کبیر معروف است. 14- شرح دعای صباح حضرت امیرالمؤمنین (ع). 15- شرح غرر الفرائد. 16- شرح اللاّلی المنتظمه. 17- غرر الفرائد که منظومه ای است در حکمت و با لاّلی منتظمه در یک جا چاپ شده و بمنظومۀ سبزواری معروف است. 18- محاکمات در رد شیخیه. 19- مقیاس در فقه. 20- نیراس در فقه. 21- هدایه المسترشدین. وفات او در دهۀ آخر ذیحجه از سال 1289 یا 1290 هجری قمری در سبزوار واقع شد ’لفظ حکیم’ مدت عمرش و جملۀ ’حکیم غریب’ماده تاریخش می باشد، یکی از شاگردانش معروف به روغنی گفته:
اسرار چو از جهان بدر شد
از فرش بعرش ناله سر شد
تاریخ وفاتش ار بپرسند
گویم ’که نمرد زنده تر شد’.
(از ریحانه الادب ج 2 صص 155- 159).
و نیز رجوع به هادی (حاج ملا...) شود
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ / زِ)
منسوب به سبزوار از شهرستانهای استان خراسان و بلاد مشهور ایران است. رجوع به سبزوار شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
آسودگی. راحتی. فارغبالی: گوشت که بر کتف وی (ضحاک) بود ریش گشت و بدرد آمد چنانکه شب و روز مرد را از درد سبکباری نبود و هیچ مخلوق مر آن دوش او را دوا ندانست کردن. (ترجمه طبری بلعمی)، مجرد از علایق دنیوی بودن. آزادگی:
سبکباری کنی دعوی و آنگاه
گناهان کرده ای بر پشت انبار.
ناصرخسرو.
زاد این راه گرانباری بود و زاد آن راه سبکباری. (تفسیر ابوالفتوح).
دلم ربودی و جان میدهم بطیبت نفس
که هست راحت درویش در سبکباری.
سعدی (طیبات).
، مقابل سنگین باری بار سبک داشتن:
چون گرانباران بسختی میروند
هم سبکباری و چستی خوشتر است.
سعدی (طیبات).
آدمی رازبان فضیحت کرد
جوز بی مغز را سبکباری.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام نوعی از انگور است. (برهان) (آنندراج). بجای بای ابجد میم بنظر آمده است که سبزمال باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیزبالی
تصویر تیزبالی
تندپروازی تیزیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبکباری
تصویر سبکباری
پرنده تیز رو سبک پر، فارغ آسوده فارغ البال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبکبال
تصویر سبکبال
تیز پر، زود گذر، تیزرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
خفيفة الوزن
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
Lightheartedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
légèreté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
keringanan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
легкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
Leichtigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
легкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
lekkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
轻松
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
leveza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
leggerezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
ligereza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
luchtigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
경쾌함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
हल्कापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
خوش مزاجی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
হালকা মনোভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
ความเบาสบาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
wepesi wa moyo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
軽快さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
קלילות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سبکبالی
تصویر سبکبالی
hafiflik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی