جدول جو
جدول جو

معنی سایحه - جستجوی لغت در جدول جو

سایحه
مونث سایح زنی که جهانگردی کند
تصویری از سایحه
تصویر سایحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایحه
تصویر رایحه
(دخترانه)
بوی خوش، بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساینه
تصویر ساینه
(دخترانه)
در گویش مازندران سایه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایره
تصویر سایره
(دخترانه)
ستاره گردنده، سیاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایحه
تصویر فایحه
(دخترانه)
مؤنث فایح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
نسیمی که بمشام رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادحه
تصویر سادحه
مونث سادح توانگر، ابر سنگین ابر تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابحه
تصویر سابحه
مونث سابح شناور شنا کننده، کشتی، ستاره جمع سابحات سوابح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحیه
تصویر ساحیه
تندابه، باران سخت
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سایم، چارپایانی که در گیاه زاری که همه مسلمانان در آن شریک باشند چریده باشند، رمه گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سایل، سپیدی پیشانی و قصبه بینی که باعتدال باشد، یا نفس سایله. خون جهنده. یا صاحب نفس سایله. جانداری که چون سر او را ببرند خون از رگهای وی بجهد حشرات ماهیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایکه
تصویر سایکه
یونانی نام همسر کوپید از ایزدان، روان، مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایقه
تصویر سایقه
مونث سایق سوق دهنده راننده محرک جمع سایقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایسه
تصویر سایسه
مونث سایس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایره
تصویر سایره
مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانحه
تصویر سانحه
حادثه، واقعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائحه
تصویر سائحه
مونث سایح زنی که جهانگردی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیحه
تصویر سجیحه
اندازه، سرشت خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاحه
تصویر سیاحه
فرا راهی جهانگردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایحه
تصویر صایحه
مونث صایح، گریه و ماتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانحه
تصویر سانحه
سانح، حادثه، واقعه، پیشامد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
نسیم یا بویی که به مشام می رسد، بو، بوی، بوی بد یا بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایحه
تصویر فایحه
مونث فایح پراکنده کننده بوی، جمع فوایح (فوائح)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث لایح، مکتوب، طرح. یا لایحه قانونی. طرح قانونی که از طرف هیئت دولت بمجلسین پیشنهاد شود، نوشته ای که وکیل دادگستری بمنظور دفاع از دعوی بمحکمه تقدیم کند جمع لوایح، آنچه که از نور تجلی لایح گردد بارقه خطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایحه
تصویر نایحه
زن زاری کننده برشوی، جمع نایحات (نائحات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
((یِ حِ))
بوی، بوی خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابحه
تصویر سابحه
((بِ حَ یا حِ))
شناور، شناکننده، کشتی، ستاره، جمع سابحات، سوابح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایحه
تصویر لایحه
((یِ حِ))
نوشته، طرح قانونی که از طرف دولت برای تصویب به مجلس فرستاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایره
تصویر سایره
ستارۀ گردنده، سیاره، برای مثال از اختران آسمان از ثابت و از سایره / عار آید آن استاره را کاو تافت بر کیوان تو (مولوی۲ - ۷۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایحه
تصویر لایحه
نوشته ای که در آن پیشنهاد یا ادعایی ارائه شده باشد، مقابل طرح، در علوم سیاسی قانونی که از طرف دولت برای تصویب تقدیم مجلس می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه
تصویر سایه
(دخترانه)
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساحه
تصویر ساحه
واحد ساح: اسپانور درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
سیاهی بدن انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنائی چراغ بر روی زمین منعکس گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایح
تصویر سایح
سیاحت کننده جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه
تصویر سایه
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت
سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳)
سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
فرهنگ فارسی عمید