جدول جو
جدول جو

معنی ساکره - جستجوی لغت در جدول جو

ساکره
(کِ رَ)
شب ساکن. (مهذب الاسماء). لیله ساکره، شب آرمیده. (شرح قاموس). ساکن که در آن باد نیست. (اقرب الموارد). شب آرمیدۀ بی باد. (آنندراج). و رجوع به ساکر شود
لغت نامه دهخدا
ساکره
(رِ)
تپۀ ساکره، تپه ای بقرب شهر رم، که بر روی آن عامۀ مردم رم در سالهای 493 و 448 قبل از میلاد برای گرفتن حکومت از دست اشراف عقب نشینی کردند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایره
تصویر سایره
(دخترانه)
ستاره گردنده، سیاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
(دخترانه)
مؤنث ساهر، چشمه روان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامره
تصویر سامره
(دخترانه)
مؤنث سامر، نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
(دخترانه)
سحرکننده، افسونگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذاکره
تصویر ذاکره
مؤنث واژۀ ذاکر، یاد کننده، یادآورنده، ستایش کنندۀ خدا، ثناگو، روضه خوان، قوۀ باطنی که مطالب را در ذهن نگه می دارد و گاه به مناسبتی به یاد می آورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایره
تصویر سایره
ستارۀ گردنده، سیاره، برای مثال از اختران آسمان از ثابت و از سایره / عار آید آن استاره را کاو تافت بر کیوان تو (مولوی۲ - ۷۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
زمین و پهنۀ روز رستاخیز، ساهر، کنایه از زمین، روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکره
تصویر اسکره
کاسۀ سفالی، جام آبخوری، نوعی پیمانه، برای مثال بحر را پیمود هیچ اسکره ای؟ / شیر را برداشت هرگز بره ای؟ (مولوی - ۸۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باکره
تصویر باکره
دختری که هنوز شوهر نکرده، دوشیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
ساحر، سحر کننده، جادوگر، افسونگر
فرهنگ فارسی عمید
(کِ رَ / رِ)
دوشیزه. دختر مهرنشکافته. نابسود. (یادداشت مؤلف). زنی که مرد ندیده و بکارتش باقی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به باکره شود.
لغت نامه دهخدا
(عَ کِ رَ)
یکی از طوایف بنی کعب خوزستان است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90)
لغت نامه دهخدا
(دَ کِ رَ)
جمع واژۀ دسکره. (منتهی الارب). رجوع به دسکره شود
لغت نامه دهخدا
مونث سافر راهی، فرستاده، گاواب (جل وزغ آبی) از گیاهان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ذاکر، قوه ای در انسان که حوادث و اعمال و اقوال را بیاد آورد حافظه. مونث ذاکر: یاده بد ایاد ورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاکره
تصویر هاکره
هندی کند زبان مونث هالک، حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکره
تصویر کاکره
بنگرید به آکر کراهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخره
تصویر ساخره
مونث ساخر: خریش مونث ساخر، کشتی باد موافق یافته جمع سواخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکره
تصویر باکره
تانیث باکر، دوشیزه، زن نارسیده، زن مرد ندیده، پاک
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه سفالین کاسه گلین، جام آب خوری، پیمانه ای بوده است برای اندازه گیری دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائره
تصویر سائره
مونث سائر ستاره گردنده مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامره
تصویر سامره
مونث سامر افسانه گویان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ساهر چشمه روان، دشت بیمناک، دوزخ، زمین پاک، خرمن ماه مونث ساهر، زمین روی زمین، چشمه روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکنه
تصویر ساکنه
مونث ساکن: خاموش اجنبان مونث ساکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتره
تصویر ساتره
مونث ساتر پوشاننده مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
مونث ساحر جادوگر پاریک مونث ساحر زن جادوگر جمع ساحرات سواحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایره
تصویر سایره
مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکره
تصویر اسکره
((اُ کُ رِ))
کاسه سفالین، کاسه گلین، مسکره، سکوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باکره
تصویر باکره
((کِ رِ))
دختر، دوشیزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساخره
تصویر ساخره
((خِ رِ یا رَ))
مؤنث ساخر، کشتی باد موافق یافته، جمع سواخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
((حِ رِ یا رَ))
مؤنث ساحر. زن جادوگر، جمع ساحرات، سواحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
چشمه روان، دشت خوفناک، دوزخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باکره
تصویر باکره
پوپک، دوشیزه
فرهنگ واژه فارسی سره