- سانکین
- نظم و ترتیب، شایسته و آراسته
معنی سانکین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقیمان، باشندگان
ترکی مهجام ساغر، دلستان
فرانسوی بانکدار بایگدار
باشندگان
دیگران
علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل
جمع سافل، فرود ترین، گمراهان جمع سافل در حالت نصبی و جری یا اسفل سافله هفتمین طبقه دوزخ که در زیر طبقات است، گمراهی کافر ضلالت
جمع سارق در حالت نصبی و جری دزدان
نوعی ماهی دریائی است از نوع (آلوز) شبیه به شاه ماهی ولی کوچکتر از آن بطول نزدیک به 52 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است
فرانسوی شسنک (شسن صدف)
جمع سابق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)، پیشینیان گذشتگان، در گذشتگان مردگان، (رجال) کسانی که با امیرالمومنین ع رجوع کردند و ایشان ابوالهیئم ابن تیهان جابربن عبدالله و جمعی دیگر بودند
دو ارش، دو بازو، دو بازو بند دو ساعد دو بازو، دو بازو بند
جمع ساحر، جادوگران افسونگران جمع ساحر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جادوگران
جمع ساجد، فروتنان نگونیگران جمع ساجد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
محبوب و مطلوب
جمع سایل پرسش کنندگان سوال کنندگان
جمع سایس در حالت رفعی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
در تازی نیامده دیگران جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
یک صدم فرانک
خردل
جمع سایل پرسش کنندگان سوال کنندگان
جمع سایس در حالت رفعی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
ولی، نایب، خلیفه
طرفین، دو جانب
واژگون، سرازیر، نگون سر
جمع سکین، کارد ها دشنه ها
جمع سماک ماهی فروشان
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند
فرانسوی پذیرگی، کیفر
سابق ها، گذشتگان، جمع واژۀ سابق، کسانی که در بدو بعثت پیغمبر اسلام و پیش از آغاز غزوات، اسلام آورده اند، که از زنان، خدیجه و از مردان، علی بن ابی طالب، زیدبن حارثه، ابوبکربن ابی قحافه، عثمان بن عفّان، زبیربن عوام، عبدالرحمن بن عوف و سعدبن ابی وقاص بوده اند، کسانی از صحابه که به علی بن ابی طالب رجوع کردند مانند مقداد، سلمان، ابوذر، عمار یاسر و ابوالهیثم انصاری
مسافری که در وسیلۀ نقلیه اعم از اتومبیل، هواپیما و امثال آن ها نشسته باشد، مسافری که میان قافله بر اسب یا استر سوار بوده
کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض
سافل ها، پایین ها، فرودها، نشیب ها، پست ها، فرومایه ها، زبون ها، جمع واژۀ سافل