- سانترال
- اصلی، مرکزی
معنی سانترال - جستجوی لغت در جدول جو
- سانترال
- مرکزی، میانی، اصلی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
((نْ تِ))
فرهنگ فارسی معین
مرکزگرایی، نوعی نظام حکومتی که در آن همه امور کشور از یک مرکز رهبری می شود، نقطه مقابل کشورهایی که به صورت فدرال یا حکومت های ایالتی و ولایتی اداره می شوند
فرانسوی بوندش
گوالیدن دراز شدن گیاهان
ترابرد، جابجایی
ایالت
پارسی تازی گشته شاهتره از گیاهان شاهتره
جمع ساتره، پوشانندگان مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
پارسی یونانی گشته شهرپ شهردار کشوردار
از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
بیزاری جستن، دور گردیدن، در خواستن در خواست کردن
چکانیدن ریختن اندک
بیرون آوردن، برگزیدن
نظم را قبول کردن، مرتب شدن دارای نسل شدن
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
آشکاری، گذشتن، پالودن
کشتن، مردن
دارای نسل شدن، فرزنددار شدن
والی، حاکم، استاندار، سترب
جابه جا کردن چیزی یا کسی، جا به جا شدن، تغییر کردن محل کار کارمند یا کارگر، سرایت کردن، در علم جامعه شناسی منتقل شدن از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر مثلاً انتقال از فئودالیسم به سرمایه داری، در ریاضیات تبدیلی که در آن همۀ نقاط یک شکل مسطح با یک بردار تغییر مکان جا به جا می شوند، در علم اقتصاد منتقل کردن مبلغی از یک حساب به حساب دیگر، درک کردن و دریافت مطلبی، در موسیقی نوشتن یا اجرای یک قطعۀ موسیقی در مایۀ دیگر، مدلاسیون، کنایه از مرگ
سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن، به خود بستن، به خود نسبت دادن، خود را به مذهبی بستن
((اِ تِ پُ))
فرهنگ فارسی معین
اتحادیه همکاری بین المللی که براساس تشریک مساعی و همکاری متقابل دولت ها برای مبارزه با جرایم و مجرمین بین المللی و برقراری نظم و امنیت عمومی کشورها و استقرار عدالت تأسیس شده است و کشورهای عضو آن اطلاعات خود را در مورد جرایم، بدو
عنصر فلزی نقره فام، قابل تورق و مفتول شدن که به دلیل مقاومت زیادش در برابر اسیدها جهت ساخت لوازم آزمایشگاه و آلات جراحی به کار می رود
Conveyance, Relocation, Transference, Transmittance
перевозка , перемещение , перенос , пропускание
Transport, Umsiedlung, Übertragung, Transmittanz
транспортування , переміщення , перенесення , пропускання
transport, relokacja, przeniesienie, przepuszczalność