جدول جو
جدول جو

معنی سامدون - جستجوی لغت در جدول جو

سامدون
(مِ)
دیهی است در بخارا. (تاریخ بخارای نرشخی ص 40)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سامیان
تصویر سامیان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اردبیل
فرهنگ نامهای ایرانی
نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
سیم رنگ، نقره گون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تامپون
تصویر تامپون
تکۀ کوچکی از پارچه، پنبه یا اسفنج که برای جلوگیری از خون ریزی یا جذب ترشحات، داخل حفره های بدن فرو می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالیون
تصویر سالیون
کرفس، تخم کرفس
فرهنگ فارسی عمید
نام قضای مرکزی سنجاق جانیک از طرابوزان است، و از طرف مغرب با قضای بافره و از سوی مشرق با قضای چهارشنبه و از سمت جنوب با سنجاق آماسیه از ولایت سیواس و از جهت شمال به بحر اسود محدود و بانضمام ناحیۀ قواق دارای 183 قریه است، اراضی آن مرتفع و بیشتر آبهای آن در حدود جنوبی است و وارد رود مردایرماق میشود و از آنجا بدریا میریزد و یا مستقیماً وارد دریا میگردد، هوای این منطقه در نقاط مرتفع خنک میباشد، محصولات آن حبوبات گوناگون و مقدار بسیار تنباکوی اعلی و سبزیجات و میوجات گوناگون است و حیوانات اهلی بدانجا فراوان میباشند، قرائنی نشان میدهد که سابقاًاز معادن این منطقه بهره برداری میشده است، در ناحیۀ قواق یک نوع چوب جنگل به دست میاید و در قسمت جنوبی جنگل های فراوان یافت میشود، (قاموس الاعلام ترکی)
نام قریۀ بزرگی است در دامنۀ جنوبی کوه صامسون و قضای سو که از ولایت آیدین که بر روی ویرانه های شهر قدیم پریانه بنا شده است و بدینجا قلعۀ مخروبۀ قدیمی و آثار عتیق دیگرنیز دیده میشود، و این شهر سابقاً در ساحل واقع بوده لکن امروز از دریا دور است، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
حاسدین. جمع واژۀ حاسد: همیشه این دولت بزرگ پاینده باد و هر روزی فزونتر علی رغم الاعداء والحاسدین. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
قلمدان. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 374) (آنندراج). خامه دان. رجوع به خامه دان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 70 هزارگزی جنوب باختری بافت سر راه مالرو خبر بدشت بر، محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 180 تن و زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در نه هزارگزی باختر ساردوئیه و یک هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه ببافت سکنۀ آن 100 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(پُنْ)
مأخوذ از تانپون فرانسه که در فارسی امروز در امور پزشکی متداول شده است و اصل آن گرفتن رخنه ای با چوب و سنگ و آهن و جز اینها است ولی در اصطلاح پزشکی بند آوردن خون و گرفتن رخنه ای با فشار دادن پنبۀ استریلیزه بر روی زخم است
لغت نامه دهخدا
(سُ)
رجینالد کامپبل (1876-1941 میلادی). باستان شناس انگلیسی که در سالهای 1904، 1927، 1930 و 1931 میلادی ریاست هیئت حفاری ’بریتیش میوزیوم’ را در ’نینوا’ بعهده داشت. در دوران جنگ جهانی در بین النهرین، در ادارۀ اطلاعات انگلستان خدمت می کرد. از جملۀ آثارش: 1- ’گزارشهائی درباره جادوگران و ستاره شناسان نینوا و بابل’ در 2 مجلد (1900 میلادی). 2- ’ارواح خبیثۀ بابلی’ در 2 مجلد (1903 میلادی). 3- ’سحر سامی’ (1908 میلادی). 4- ’متن طبی آشوری’ (1923 میلادی). 5- ترجمه ’حماسۀ گیلگامش’ (1928 میلادی). و متن (1930 میلادی). 6- ’کتاب لغت شیمی و زمین شناسی آشوری’ (1936 میلادی). (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
نشاسته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، در قرابادین، از یادداشت مؤلف). شاید محرف املون باشد
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابق، در حالت رفعی. رجوع به سابق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَوْ وَ)
تدوین ناشده. نامرتب
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
نقره گون سپید فام، نوعی اسب سپید رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساجد، فروتنان نگونیگران جمع ساجد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامدون
تصویر نامدون
سامان نایافته در هم و بر هم تدوین نشده نامرتب مقابل مدون
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راشد، راست یابان راشد در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) راشدین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که شب عروسی دوش بدوش داماد راه میرود و او را شاه بالا هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماهی دریائی است از نوع (آلوز) شبیه به شاه ماهی ولی کوچکتر از آن بطول نزدیک به 52 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعدین
تصویر ساعدین
دو ارش، دو بازو، دو بازو بند دو ساعد دو بازو، دو بازو بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجگون
تصویر ساجگون
برنگ ساج تیره فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالیون
تصویر سالیون
یونانی رواس (کرفس الما) از گیاهان کرفس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
پرستنده پرستش کننده خدا عبادت کننده جمع عبده عباد عابدون عابدین. توضیح برای فرق آن از زاهد و عارف، جمع عابد، هیرمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامعان
تصویر سامعان
دو گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمندون
تصویر سمندون
سمندر آذرشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجدون
تصویر ساجدون
جمع ساجد، فروتنان نگونیگران جمع ساجد در حالت رفعی ساجدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامیون
تصویر عامیون
جمع عامی، ناموختگان جمع عامی، حزب دموکرات (دوره مشروطیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامدین
تصویر عامدین
قصد کننده آهنگ کننده جمع عامدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
نقره گون، سفید فام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساجگون
تصویر ساجگون
به رنگ ساج، تیره فام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساردین
تصویر ساردین
انواع ماهی کوچک که به صورت کنسرو مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساقدوش
تصویر ساقدوش
((قْ))
کسی که شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت می کند
فرهنگ فارسی معین
مخاطبان، مخاطب
دیکشنری اردو به فارسی