- سالگرد
- آنیورسری
معنی سالگرد - جستجوی لغت در جدول جو
- سالگرد
- گردش سال (تحویل سال: و طالع نگاه داشت و آن سال که شمس بدرجه اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش در آن سرای بتخت نشست)
- سالگرد
- زمانی که در آن یک یا چند سال از رویدادی گذشته است
- سالگرد ((گَ))
- زمانی از سال که یک یا چند سال از واقعه ای گذشته باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هلی کوپتر
کم سال کم سن خرد سال
حکومت
هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
در هم نوردنده سال طی کننده سال: آسمان سالنورد
کهنسال، مسن، بزرگسال
بسیار سال معمر سالخورده
روز شروع سال نو از عمر طبیعی که درین روز بعضی جشن میگیرند. توضیح: وجه تسمیه بسبب رشته ایست که هر سال از عمر مولود بر آن گره زنند تا سالهای عمر بدان معلوم شود (مخصوصا در هند) از تعداد گرههای ریسمان میتوان بسن مولود پی برد ولی در ایران این کلمه را تبدیل به) سالگرد (کرده اند
تجدید سال
عمل و شغل سفالگر
کسی که ظروف سفالین سازد
تندرو، تیزرو، ویژگی اسب تندرو
رهگذر باد، بادگیر، بادرس، بادخن، خانۀ تابستانی، بادغر
رهگذر باد، بادگیر، بادرس، بادخن، خانۀ تابستانی، بادغر
گردش سال، تجدید سال، شروع شدن سال نو
بازگشت، مراجعت، بازگردنده، رجوع کننده
سال دار، سال دیده، کلان سال، سال خورده
کسی که ظرف های سفالی می سازد، سفال ساز، کوزه گر
دختر یا پسر که کمتر از پنج سال داشته باشد، تحویل سال، هنگام تحویل سال، گردش سال، برای مثال گریان به یاد روی تو رفتم ازاین جهان / چو طفل سال خرد که گریان به خواب شد (محمدقلی سلیم - لغتنامه - سال خرد)
سالخورده
مهتری، ریاست، پادشاهی، پیری، سالخوردگی
روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند، وجه تسمیه اش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشته ای داشته اند که با گذشتن هر سال گرهی به آن می زده اند و از تعداد گره ها سال های عمر را معلوم می کرده اند، برای مثال گشت چون رشتۀ عمرم کوتاه / معنی سال گره دانستم (ملاطاهر غنی - لغتنامه - سال گره)
ارباب، رئیس
سبزیانه
عمر، سن