جدول جو
جدول جو

معنی سالف - جستجوی لغت در جدول جو

سالف
پیش رفته، متقدم
تصویری از سالف
تصویر سالف
فرهنگ لغت هوشیار
سالف
ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین
تصویری از سالف
تصویر سالف
فرهنگ فارسی عمید
سالف
((لِ))
گذشته، پیشین، پیش رفته
تصویری از سالف
تصویر سالف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالفه
تصویر سالفه
مونث سالف پهنه گردن، گذشته مونث سالف ایام سالفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالفا
تصویر سالفا
پیش از این در گذشته سابق برین سابقا مقابل آنفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالفه
تصویر سالفه
سالف، ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالم
تصویر سالم
(پسرانه)
فاقد بیماری، بدون عیب یا خرابی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سالن
تصویر سالن
تالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سالم
تصویر سالم
تندرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکف
تصویر ساکف
ابردر چوب بالایین در که لنگه در میان آن می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافل
تصویر سافل
نقیص عالی، فرود و پست، پائین
فرهنگ لغت هوشیار
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالو
تصویر سالو
جامه سفید و تنک که از آن دستار و لباس زنانه درست میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالن
تصویر سالن
اطاق بزرگ مخصوص پذیرائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالم
تصویر سالم
بی گزند و درست، بی عیب، صحیح
فرهنگ لغت هوشیار
مسافر و راه رونده زخمی که روی پوست بدن انسان و بیشتر روی بینی و گونه ها پیدا میشود رهرو زبانزد سوفیانه تا راهرو نباشی کی راهبر شوی، راهی (مسافر) راه رونده رونده، سفر کننده مسافر، سائر الی الله که متوسط بین مبدا و منتهی است مادام که در سیر است. کسی که بطریق سلوک بمرتبت و مقامی رسد که از اصل و حقیقت خود آگاه شود و بداند که او همین صورت و نقش نیست و اصل و حقیقت او مرتبت جامه الوهیت است که در مراتب تنزل متلبس بدین لباس گشته و بمقام فنا فی الله و مرتبت ولایت وصول یابد. یا سالکان عرش. فرشتگان ملائکه، اهل سلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالخ
تصویر سالخ
مار سیاه، گری شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالج
تصویر سالج
لاتینی تازی گشته بیدمشک از درختان بید مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالب
تصویر سالب
تاراج دهنده و رباینده و غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهف
تصویر ساهف
تشنه کام، مردنی، برگشته روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائف
تصویر سائف
شمشیردار شمشیر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالف
تصویر جالف
ریستک (وبا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالف
تصویر خالف
گول، احمق، نا نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالف
تصویر تالف
دل بدست آوردن، دوست شدن تلف شونده، تباه، نابود
فرهنگ لغت هوشیار
آب انگور که بی فشار بچکد، نابترین می، ناب، پیشتاز در سپاه، آغاز از شب می باده، آنچه چکد از انگور پیش از فشاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالف
تصویر مالف
آنچه مردم به آن الفت می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سافل
تصویر سافل
پایین، فرود، نشیب، پست، فرومایه، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالف
تصویر تالف
الفت یافتن، دوست شدن، دمساز شدن، دلجویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالک
تصویر سالک
زخمی مزمن که در پوست بدن انسان روی بینی و گونه ها پیدا می شود، سرایت آن به وسیلۀ پشۀ مخصوصی صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالب
تصویر سالب
سلب کننده، رباینده، برهنه کننده یا پوست کنندۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوالف
تصویر سوالف
ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین، جمع واژۀ سالفه، جمع واژۀ سالف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالم
تصویر سالم
درست، بی عیب، فاقد بیماری، تندرست، در دستور زبان عربی، ویژگی کلمه ای که در برابر فا و عین و لام آن حرف عله (واو، الف، ی) نباشد مانند نصر که حرف عله ندارد، در علوم ادبی در علم عروض ویژگی بحری از شعر که زحاف در آن نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالک
تصویر سالک
کسی که راهی در پیش گیرد و در آن راه برود، رونده، پیرو، پارسا، زاهد، در تصوف کسی که با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیر و سلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می گویند، عارف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالف
تصویر مالف
جای الفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافل
تصویر سافل
((فِ))
فرود، پایین، فرومایه، پست، جمع سفله
فرهنگ فارسی معین