- سالف
- پیش رفته، متقدم
معنی سالف - جستجوی لغت در جدول جو
- سالف
- ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین
- سالف ((لِ))
- گذشته، پیشین، پیش رفته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سالف پهنه گردن، گذشته مونث سالف ایام سالفه
پیش از این در گذشته سابق برین سابقا مقابل آنفا
سالف، ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین
تالار
تندرست
ابردر چوب بالایین در که لنگه در میان آن می گردد
نقیص عالی، فرود و پست، پائین
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
جامه سفید و تنک که از آن دستار و لباس زنانه درست میکردند
اطاق بزرگ مخصوص پذیرائی
بی گزند و درست، بی عیب، صحیح
مسافر و راه رونده زخمی که روی پوست بدن انسان و بیشتر روی بینی و گونه ها پیدا میشود رهرو زبانزد سوفیانه تا راهرو نباشی کی راهبر شوی، راهی (مسافر) راه رونده رونده، سفر کننده مسافر، سائر الی الله که متوسط بین مبدا و منتهی است مادام که در سیر است. کسی که بطریق سلوک بمرتبت و مقامی رسد که از اصل و حقیقت خود آگاه شود و بداند که او همین صورت و نقش نیست و اصل و حقیقت او مرتبت جامه الوهیت است که در مراتب تنزل متلبس بدین لباس گشته و بمقام فنا فی الله و مرتبت ولایت وصول یابد. یا سالکان عرش. فرشتگان ملائکه، اهل سلوک
مار سیاه، گری شتر
لاتینی تازی گشته بیدمشک از درختان بید مشک
تاراج دهنده و رباینده و غارتگر
تشنه کام، مردنی، برگشته روی
شمشیردار شمشیر زن
ریستک (وبا)
گول، احمق، نا نجیب
دل بدست آوردن، دوست شدن تلف شونده، تباه، نابود
آب انگور که بی فشار بچکد، نابترین می، ناب، پیشتاز در سپاه، آغاز از شب می باده، آنچه چکد از انگور پیش از فشاردن
آنچه مردم به آن الفت می گیرند
پایین، فرود، نشیب، پست، فرومایه، زبون
الفت یافتن، دوست شدن، دمساز شدن، دلجویی
زخمی مزمن که در پوست بدن انسان روی بینی و گونه ها پیدا می شود، سرایت آن به وسیلۀ پشۀ مخصوصی صورت می گیرد
سلب کننده، رباینده، برهنه کننده یا پوست کنندۀ چیزی
ماضی، متقدم، گذشته، پیش رفته، پیشین، جمع واژۀ سالفه، جمع واژۀ سالف
درست، بی عیب، فاقد بیماری، تندرست، در دستور زبان عربی، ویژگی کلمه ای که در برابر فا و عین و لام آن حرف عله (واو، الف، ی) نباشد مانند نصر که حرف عله ندارد، در علوم ادبی در علم عروض ویژگی بحری از شعر که زحاف در آن نباشد
کسی که راهی در پیش گیرد و در آن راه برود، رونده، پیرو، پارسا، زاهد، در تصوف کسی که با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیر و سلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می گویند، عارف
جای الفت