جدول جو
جدول جو

معنی سالدات - جستجوی لغت در جدول جو

سالدات
سرباز، به ویژه سرباز روسی
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
فرهنگ فارسی عمید
سالدات
سرباز، مأخوذ از کلمه سولدات فرانسوی یا آلمانی، (استینگاس)
لغت نامه دهخدا
سالدات
سرباز
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
فرهنگ لغت هوشیار
سالدات
سرباز
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
فرهنگ فارسی معین
سالدات
سرباز، سپاهی، سربازروسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالداش
تصویر سالداش
(پسرانه)
صخره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سادات
تصویر سادات
سائدها، اولاد پیغمبر اسلام، جمع واژۀ ساده، جمع الجمع واژۀ سائد
فرهنگ فارسی عمید
سلاطین سادات دهلی چهارمین سلسله از پنج سلسلۀ مسلمان قبل از سلطنت مغول در هندوستان، شامل بیست و هفتمین تا سی امین پادشاهان دهلی که از 817 هجری قمری تا حدود 847 هجری قمری (بعداز تلقیه و بیش از لودیان) در هند حکومت کرده اند،
رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 265 تا273 شود
سلاطین (سلاطین لحسا را سادات میگفتند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 110)
لغت نامه دهخدا
نهری است درجنوب غربی فرانسه با مجرائی بطول 75 هزارگز که به رود خانه گارن میپیوندد
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام شش جزیره است برابر شهرهای مغرب و بنام ’جزایر سعادت’ نیز معروفند فاصله جزایر خالدات را از ساحل اقیانوس ده درجه می گفتند و از خط استواء میان 27 درجه و نیم تا 29 درجه و نیم عرض شمالی در سواحل غربی افریقا واقعاند و طول غربی آنها نسبت بپاریس از حدود 15 درجه و نیم تا 20 درجه و نیم تخمین زده شده است. (از کتاب التفهیم بیرونی متن و حاشیۀ ص 173). حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب می آورد: طول اقالیم از آنجا (از جزائر خالدات) شمارند و بعضی از ساحل مغرب یک درجه از آن کمتر بود. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 237). طبق تحقیقات جدیدخالدات مرکب از هفت جزیره مسکون است بنامهای زیر:
1- تنریف. 2- فورتونتورا. 3- کاناری کبیر. 4- لانزاروت. 5- پالما. 6- گومرا. 7- جزیره هیرو. رجوع به کاناری شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ تَ / تِ)
معمر و سالدیده و پیر، (ناظم الاطباء)، معمّر، پیر، (استینگاس)، سالمند، مسن، رجوع به سال شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مادران. پدران. جمع واژۀ والده و والد. رجوع به والده و والد شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 3 هزارگزی شمال لردگان و متصل به راه سادات به لردگان، کوهستانی و هوای آن معتدل است، آب آن از چشمه و محصول آن گندم و جو است، 306 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز، واقع در 7 هزارگزی شمال باختری قره باشلو، سر راه عمومی کپکان، جلگه ای و سردسیر است، آب آن از قنات و محصول آن غلات است، 130 تن سکنه دارد که بزراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جمع سادت (ساده) است که در اصل سیده بود، جمع تکسیر سائد، و سائد بر وزن فاعل بمعنی سید است. پس سادات جمع الجمع سائد باشدنه جمع سید. (غیاث) (آنندراج). مهتران:
که سادات جمع جوانان جنت
نبی گفت هستند شبیر و شبر.
ناصرخسرو (دیوان ص 150).
و اسامی ملوک عصر و سادات زمان بنظم رائع و شعر شائع این جماعت باقی است. (چهار مقاله چ معین ص 51). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات به مکنت و یسار و کثرت عقار... درگذشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 250). احدی از فضلا و سادات نزدیک تر از ایشان [ملاباشی در خدمت پادشاهان نمی نشستند. (تذکره الملوک چ تهران ص 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساقطات
تصویر ساقطات
جمع ساقطه، شخشیدگان مونث ساقط جمع ساقطات سواقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافرات
تصویر سافرات
جمع سافره، راهیان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سابقه، فرشتگان، جان های پاک، خردها (در فرزان) جمع سابقه، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان و شیاطین در ساعت وحی، ارواح مومنان که به سهولت از بدن خارج میشوند، عقول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحرات
تصویر ساحرات
مونث ساحر زن جادوگر جمع ساحرات سواحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
جمع سابح، جمع سابحه، کشتی ها ستارگان فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع (غلط) رساله رساله ها) هدایت بعضی رسالجات پارسی رزین طایفه دیده (نهج الادب ص 79)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساترات
تصویر ساترات
جمع ساتره، پوشانندگان مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالماه
تصویر سالماه
سال ماه سالمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالخدا
تصویر سالخدا
سالخداه. دارای شرف خداوند شرف، نیکبخت سعادتمند، صاحب السنه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سائره، گردندگان ستارگان گردنده جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
جمع رساله، پیام ها نامه ها جمع رسالت (رساله) پیامها جمع رساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالدار
تصویر بالدار
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
فرهنگ لغت هوشیار
به زاد به خود به خود بذات ذاتا بخودی خود بگوهر مقابل باعرض بالغیر: (حرکت بالذات)، داتی اصلی: (و یتحمل که بعضی فقرات طفیلی آنچه مقصود بالذات بود در این کتاب عالم آرا در رشته تحریر در آمده باشد که محل اعتراض معترضان بوالفضل تواند بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادات
تصویر سادات
اولاد پیغمبر اسلام (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالدار
تصویر سالدار
معمر سالدیده پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجدات
تصویر ساجدات
جمع ساجده، نگونیگران مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالدار
تصویر خالدار
فندین پیسه دار پرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادات
تصویر سادات
جمع ساده، بزرگان، اولاد پیامبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
ماتیکان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زائدات
تصویر زائدات
پسماندها، دورریزه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
سیدها، سیده ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد