- ساقیه
- مونث ساقی چمانی، رودک، دولاب چرخ چاه مونث ساقی
معنی ساقیه - جستجوی لغت در جدول جو
- ساقیه
- ساقی، نهر کوچک، جوی خرد، آبراهه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع سقا، آبدهان، مشک ها، شیر آب ها
مادینه باقی باز مانده، ماندنی مونث باقی: آثار باقیه، جمع باقیات بواقی
مونث راقی پیشرفته پیشرو افسونگر مونث راقی: ممالک راقیه، مرد راقی توضیح: در معنی اخیر) ه (برای مبالغه است
سقایت ساقیگی شرابداری
جمع ساق، از پارسی دو ساگ دو زنگ تثنیه ساق دو ساق (پا)، ساق بند، هر یک از دو خطی که احاطه بر زاویه ای دارند ساق و مجموع دو خط را ساقین گویند
فرومایه و کم عقل
مونث ساقب
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای ساقه های ماشوره یی ساده یا منشعب است. برگهایش نسبتا پهن و دارای گلهای سنبله ای انتهایی است. این گیاه در اکثر مزارع و بیایانها میروید. دانه اش به اندازه ارزن است. و بهترین دانه مغذی جهت پرندگان دانه خوار بیابانی است شعرالفار
ابری که به شب آید
تندابه، باران سخت
مونث سایق سوق دهنده راننده محرک جمع سایقات
مونث سانی دول کلان، شتر آبکش، چرخ چاه دولاب
آبکار زن آبشخور آبخانه، چمانیگری، باده، جام باده، آبخوری، مزد چمانی (چمانی ساقی)، مزد آبکار، نوشاک پیمانه، پیمانه می، باده انگوری، آبخوری موضع سقی جای آب دادن، ظرفی که با آن آب دهند پیمانه آب و شراب، دادن آب شراب و غیره
منسوب به سوقی اهل بازار بازاریان، رعیت
مونث ساری، سرایت کننده، نفوذ کننده، در پزشکی مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار
مؤنث واژۀ راقی، بالارونده، ترقی کننده، آنکه مدارج علم و دانش را پیموده باشد، تحصیل کرده
مونث سامی، عالی، بلند، بلندپایه، بلند مرتبه
مؤنث واژۀ باقی، پایدار، پاینده، جاوید، بازمانده، به جامانده، باقی ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است
پارسی تازی گشته تاکیه کلاه بلند و گرد، شب پوش شب کلاه نوعی کلاه بلند مخروط شبیه به کلاه درویشان. یا طاقیه ترکمانی. کلاه نظامیان عثمانی عرقچین، بافته سرخ، جمع طاقیات
مونث واقی
تثنیۀ ساق، دو ساق، در ریاضیات دو خط که از دو سمت بر زاویه ای احاطه دارد
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
آب دهنده، آنکه سیراب کند
عضو استوانه شکل گیاه و درخت که بخلاف ریشه در هوا بسمت بالا نمو میکند و حامل شاخه ها و برگها و گلها میباشد
سیاهی بدن انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنائی چراغ بر روی زمین منعکس گردد
قریب 7 مثقال
کسی که آب یا شراب به دیگری می دهد، آب دهنده، آنکه در مجلس باده گساری باده در ساغر بریزد و به دست باده نوشان بدهد، در تصوف مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
ساقی کوثر: از القاب علی ابن ابی طالب،برای مثال گر تشنۀ فیض حق به صدقی حافظ / سرچشمۀ آن ز ساقی کوثر پرس (حافظ - ۱۱۰۲)
ساقی کوثر: از القاب علی ابن ابی طالب،
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت
سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر،برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰) ، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳)
سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر،
سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
کسی که آب یا شراب به دیگران دهد