جدول جو
جدول جو

معنی ساغرکشی - جستجوی لغت در جدول جو

ساغرکشی
(غَ کَ/ کِ)
ساغر خوردن. (آنندراج) (استینگاس). باده کشیدن. جام کشیدن. می کشیدن. ساغر زدن. ساغر نوشیدن. باده پیمودن. باده نوشیدن. باده خوردن. صراحی کشیدن. پیاله زدن. پیاله کشیدن. پیاله نوشیدن. پیمانه زدن. پیمانه کشیدن. شراب زدن. شراب خوردن. شراب نوشیدن. می زدن. می خوردن. می نوشیدن:
گرباده می نگیرم بر من مگیر جانا
من خون خورم نه باده من غم کشم نه ساغر.
خاقانی.
عالم همه جور است بر او رو درکش
خورشیدرخی طلب کن و ساغرکش
گر جور همی بری هم از ساغر بر
ور ناز همی کشی هم از دلبرکش.
رفیع لنبانی.
خیز تا امروز با هم ساغر صهبا کشیم
خویش را دامن کشان تا دامن صحرا کشیم
کس چرا از دست دنیا ساغر محنت کشد
ساغری گیریم و دست از محنت دنیا کشیم.
هلالی استرآبادی.
میکشم ساغر بدلتنگی حلالم باد اسیر
گلشنی دارم که زندان می نماید در نظر.
جلال اسیر (از آنندراج).
اگر دشمن کشد ساغر و گر دوست
به طاق ابروی مردانۀ اوست.
شانی تکلو
لغت نامه دهخدا
ساغرکشی
((~. کِ))
میخوارگی
تصویری از ساغرکشی
تصویر ساغرکشی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساغری
تصویر ساغری
پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، کیمخت، چسته، زرغب، سغری
کفل اسب، نوعی کفش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارکشی
تصویر بارکشی
عمل بار کشیدن، بار بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
گردن کشی، نافرمانی، یاغی گری، رسیدگی و بازرسی
سرکشی کردن: کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
نام شهری که دانشمندان آن را از بلاد ولایت کاسی در زاگروس مرکزی دانسته اند. (کرد و پیوستگی نژادی او ص 72)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شیخ برهان الدین بن شیخ علاءالدین. از مشایخ تصوف و مرید شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی بود. رجوع به فهرست رسالۀ قندیه چ تهران شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نجار ساغرجی از شاعران ملک خاقانیان و از کسانی بود که در خدمت سلطان خضربن ابراهیم (ظاهراً درحدود 472- 488 هجری قمری) صلتهای گران یافتند و تشریفهای شگرف ستدند. رجوع به چهارمقاله چ معین چ 1334 ص 91 و تعلیقات همان کتاب ص 139 شود
احمد بن فرج بن عبدالعزیز بن ابی الهیثم ساغرجی مکنی به ابونصر فقیهی، فاضل بود. وی بسال 574 هجری قمری درگذشت و در گورستان جاکردیزه مدفون گردید. رجوع به انساب سمعانی شود
محمود بن احمد بن فرج ساغرجی مکنی به ابوالمحامد شیخ الاسلام سمرقند و مردی فاضل و عارف بود. تولد وی بسال 480 هجری قمری بوده است. رجوع به انساب سمعانی شود
یوسف بن بختیار بن محمد ساغرجی مکنی به ابویعقوب از علمای قرن پنجم ساکن سمرقند بود و بروز سوم صفر 502 هجری قمری درگذشت. رجوع به انساب سمعانی شود
حسن بن علی بن جبرئیل ساغرجی دهقان مکنی به ابواحمد. از محدثان است. رجوع به انساب سمعانی و حسن بن علی بن جبرئیل... در این لغت نامه شود
خواجه یحیی ساغرجی از مشایخ تصوف بوده و مزار وی بر قبرستان جاکردیزه در سمرقند است. رجوع به رسالۀ قندیه چ تهران ص 5 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ی ی)
شیخ زادۀ ساغرجی، اولاد وی بسال 812 هجری قمری در شمار سایر اکابر سمرقند هنگام طغیان امیر شیخ نورالدین و حملۀ وی بسمرقند آن شهر را مضبوطداشتند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 581 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به ساغرچ. رجوع به ساغرجی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. (دمزن) :
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
نظامی.
خشت زنی پیشۀ پیران بود
بارکشی کار اسیران بود.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب است به ساغرج که از قراء سغد است در پنج فرسنگی سمرقند. (انساب سمعانی). رجوع به ساغرج شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ)
عمل مادرکش. قتل مادر. کشتن مادر. دست یازیدن به کشتن مادر
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ / کِ)
در حال ساغر خوردن:
شهنشه بیک دست ساغرکشان
به دست دگر زلف دلبرکشان.
نظامی (اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
شرابخوار. (آنندراج). کسی که ساغر می نوشد. (استینگاس). ساغرپیما. ساغرزن. ساغرگیر. ساغرنوش. باده خوار. باده گسار. باده کش. باده نوش. باده پرست. باده پیما. پیاله نوش. می کش. می نوش. میخوار. میگسار. شرابخوار. قدح پیما. قدح نوش:
بت ساغرکش من تا بشد از مجلس انس
آبروی قدح و رونق خمّار برفت.
خواجو (دیوان ص 398).
خطی کز خط یار دارد نشان
همین خط بود نزد ساغرکشان.
ملا طغرا (از آنندراج).
رجوع به ساغر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ /دِ)
آنکه شراب خورده باشد. (آنندراج). رجوع به ساغر کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساغری
تصویر ساغری
چرمی که از پوست کفل خر ساخته میشود و رویش است ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغرجی
تصویر ساغرجی
منسوب به ساغرج از مردم ساغرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرکشی
تصویر مادرکشی
عمل مادر کش قتل مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغر کش
تصویر ساغر کش
شرابخوار باده گسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغر کشی
تصویر ساغر کشی
باده نوشی پیمانه کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
بازرسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغری
تصویر ساغری
پوست دباغی شده اسب یا خر، پوست کفل اسب یا خر، نوعی کفش که طلاب پوشند، سغری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
نافرمانی، بازرسی، رسیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسافرکشی
تصویر مسافرکشی
((~. کِ))
حمل و جا به جا کردن مسافر به ویژه با وسیله شخصی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساغرکش
تصویر ساغرکش
((~. کِ))
شرابخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
عصیان، تمرد
فرهنگ واژه فارسی سره
باده گساری، باده نوشی، میگساری، می خواری، می نوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
Rebelliousness, Waywardness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گورکن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
мятежность , своенравие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
Rebellion, Eigensinn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
бунтарство , норовистість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
buntowniczość, krnąbrność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرکشی
تصویر سرکشی
叛逆 , 任性
دیکشنری فارسی به چینی