- ساعه
- تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
معنی ساعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تباهاندن، رها گذاشتن ستوررا، پاسی گذراندن
منگوله شمشیر
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
ارش، پیشدست
تسو، تسوک، گاهسنج
فاکتور، بنا
ابتدایی
عضو استوانه شکل گیاه و درخت که بخلاف ریشه در هوا بسمت بالا نمو میکند و حامل شاخه ها و برگها و گلها میباشد
نادان، تشنه سخت تشنه
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
مونث سابع جمع سابعات، شش یک عشر سادسه 60، 1 سادسه و هر سابعه به 60 ثامنه تقسیم میشود جمع سوابع
کوشنده، کوشا، جدی، کاری
سرفه کننده، حلق، دهان
بد انگیر بد خواه
مونث ساعد و: شیربیشه، بازو در دانش انگارش که شماره ها یا نشانه ها میان دو بازو گذاشته می شود، چرخه دار: چوب نگاهدارنده چرخ و چرخه (قرقره) شیر بیشه، بازوی چرخ چاه، مجرای آب به سوی نهر یا دریا جمع سواعد
بازوی مردم، مابین کف دست و آرنج
پاره ای از روز و شب، مدتی نامعلوم، دستگاهی که بوسیله آن وقت را می شناسند
منتشر، پراکنده، درخشنده، روشن
واحد ساح: اسپانور درگاه
از ریشه پارسی یک ساگ یک درخت ساگ، پلمه کهبد (لوح صراف)
کبوتر
دشگویان گروهی که در زمان علی علیه السلام نیز ابوبکر و عمر را دشنام می دادند (فضل بن شادان نیشابوری)
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
هفت، جانور درنده هفت
سیاهی بدن انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنائی چراغ بر روی زمین منعکس گردد
زر خالص، ریزه زر
عهد و پیمان و سوگند