جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سامه

سامه

سامه
پیمان، عهد، سوگند، پناه، پناهگاه، برای مِثال سامه کجا یافت ز دستان او / رستم دستان و نه دستان سام (ناصرخسرو - ۳۹۱)
سامه
فرهنگ فارسی عمید

سامه

سامه
اسب رونده به روشی که مانده نشود. ج، سُمَّه ْ، متحیر و مدهوش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سامه

سامه
عهد و پیمان و سوگند. (برهان) (شرفنامه). پیوند و سوگند. (آنندراج) :
کسی که سامۀ جبّار آسمان شکند
چگونه باشد در روز محشرش سامان.
کسایی (از احوال و اشعار رودکی سعید نفسی ص 120).
، امن و امان و پناه. (برهان). پناه. (آنندراج) (رشیدی). خطی و پناه گاهی و دائره و امان جای مردم باشد و وقت ضرورت و واقعۀ سخت بدان پناه جویند. (آنندراج) (رشیدی) : من شهری بنا خواهم کرد... تا مردمان عالم را سامه باشد. (تاریخ سیستان). نامه ای نبشت سوی احمد بن اسماعیل که تا بسامۀ او اندر خراسان بباشد. (تاریخ سیستان).
قول تو خطی گشت مر خرد را
سامه کن و بیرون مشو ز سامه.
ناصرخسرو.
ز خون ریز تو اندر سامۀ زلف تو افتادم
رقیبت گربخواهد کشت باری اندرین سامه.
امیرخسرو (از رشیدی).
سامه کجا یافت ز دستان او
رستم دستان و نه دستان سام.
ناصرخسرو.
، قرض و وام. (برهان) ، خاصه وخصوص. (برهان) (شرفنامه) ، علم. رایت، دام، کمند، یاران و دوستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سامه

سامه
مُرَکَّب اَز: سوم، گوی که بر سر چاه باشد. ج، سِیَم، رگهای زر در کان، رگی است در کوه، زر و سیم، خیزران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

سامه

سامه
موضعی است مرعرب را. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا