جدول جو
جدول جو

معنی ساعاتی - جستجوی لغت در جدول جو

ساعاتی
تشتگر یعنی ساعت کننده، (آنندراج از فرهنگ فرنگ)، ساعت ساز، (استینگاس)، رجوع به ساعت شود
لغت نامه دهخدا
ساعاتی
محمود افندی صفوت (1241- 1298 هجری قمری مشهور به ساعاتی از شاعران عرب در قرن سیزدهم است. وی در جوانی به حجاز رفت و به شریف محمد بن عون، امیر مکه پیوست و در جنگهای شریف در نجد و یمن حضور داشت و آن حوادث را در شعر خود آورده است. در 1267 هجری قمری پس از عزل شریف محمد بن عون بهمراه او ابتدا به مصر و بعد به قسطنطنیه رفت. ساعاتی در نظم و نثر عربی توانا بود و با گروهی ازادبای روزگار خویش چون شیخ زین العابدین مکی و احمد افندی مناظرات و مکاتبات داشت. دیوان اشعار او چندین بار بچاپ رسید. و بهترین آن نسخه ای است که مقدمه ای از مصطفی لطفی منفلوطی دارد. رجوع به معجم المطبوعات و مجلۀ المقتطف جزء 38 ص 501 و ریحانه الادب شود
ابوالحسن مفتی، او راست: کتاب مفاتیح العلوم، (فهرست ابن ندیم)
لغت نامه دهخدا
ساعاتی
منسوب به ساعت، ساعت ساز
تصویری از ساعاتی
تصویر ساعاتی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاباتی
تصویر شاباتی
چپاتی، نوعی نان نازک که خمیر آن را با کف دست پهن کرده و بر روی تابه می اندازند تا بپزد، چاپاتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاپاتی
تصویر چاپاتی
چپاتی، نوعی نان نازک که خمیر آن را با کف دست پهن کرده و بر روی تابه می اندازند تا بپزد، شاباتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمپاتی
تصویر سمپاتی
علاقه، تعلق خاطر، رابطۀ معنوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
مربوط به سامانیان، از نوادگان سامان، برای مثال خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان ها سرو و از کاخ ها در (فرخی - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
مربوط به ساسانیان مثلاً سکه های ساسانی، از نوادگان ساسان مثلاً خاندان ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساعات
تصویر ساعات
ساعت ها، مقیاس زمان ها، کنایه از وقت ها، هنگام ها، کنایه از زمانهای اندک، جمع واژۀ ساعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساباطی
تصویر ساباطی
نوعی نان نازک که بر روی تابه می پخته اند
فرهنگ فارسی عمید
نان فطیر نازک باشد که خمیر آن را با دست پهن سازند و بر روی تابه پزند، (برهان)، نانی لطیف که بتازیش ’رغیف’ خوانند، (شرفنامۀ منیری)، و رجوع به چپاتی شود:
غلام کنجد کاکی و قبه های تنک
رهی ّ چهرۀ چاپاتی ولب گرده،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
کندرونده، (تتمۀ برهان)، اسب بارگیر و بارکش، (تتمۀ برهان)، ظاهراً این کلمه مصحف پالانی باشد
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابعه. رجوع به سابعه شود
لغت نامه دهخدا
(طی)
احمد بن عبدالله بن مفضل حمیری ساباطی مکنی به ابوالعباس از محدثان و بساباط اسروشنه منسوب است. رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
قسمی قفل پرده دار
لغت نامه دهخدا
(عَ)
محمد. از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری و از مردم آناطولی است. وی بوعظ اشتغال داشت و بعلت طلاقت لسان سخنش مؤثر بود. ولی فعلش باقولش یکی نبود و بعیش و نوش و کثرت اکل مایل بود. اکثر سخنانش هجو و هزل است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
هر چیز منسوب به ساعت.
- (بمب ساعتی، بمبی است که چنان تنظیم گردد که در ساعت معینی خود بخود منفجر شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بمیزان ساعت. به نسبت ساعت. بنابه ساعت: آب را در این ده ساعتی میفروشند. گرمابه ها از مشتریان ساعتی پول میگیرند
لغت نامه دهخدا
خطوط ساعات در اصطرلاب خطوطی است دور از یکدیگر در زیر مقنطرات: و خطهای ساعات معوجه آن اند که زیر افق میان مدار سرطان و مدار جدی کشیده است، و بمیان هر دو خطی عددشان نبشته است، از یکی تا دوازده، (التفهیم ص 295)، و رجوع بشکل صفحۀ 295 در همان کتاب شود
جمع واژۀ ساعه، پاره هائی از روز و شب، (منتهی الارب)، دمها، نفسها و لحظات، اوقات، تقسیمات مخصوص روز و شب، هر ساعتی برابر 60 دقیقه است، آلات وقت شمار، رجوع به ساعت شود
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح رجالی اسحاق بن عمار بن موسی، و صباح بن موسی، و عمار بن موسی، و عمرو بن سعید، و قیس بن موسی، و محمد بن حکیم، و محمد بن عمرو بعضی دیگر. (ریحانه الادب ج 2 ص 147)
عماربن موسی از ساباط مدائن است، و فرقۀ عماریه بدو منسوبند، رجوع به خاندان نوبختی ص 260 و کشی ص 164 و 172 و نجاشی ص 206 و مقالات اشعری ص 28 شود
بکر بن احمد فقیه ساباطی اسروشنی مکنی به ابوالحسن مقیم سمرقند و از محدثان است، رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
(طی ی)
نسبت است به ساباط مدائن، ساباط کسری. (سمعانی) (یاقوت) ، نسبت است به ساباط اسروشنه. (سمعانی) (یاقوت)
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است در ساحل شرقی افریقا در (کنیا) که در کنار مالیندی باقیانوس هند میریزد، راه آهن مومباز به بندر فلورانس درجنوب، موازی با این رودخانه کشیده شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از مساعات
تصویر مساعات
همکاری، هم چشمی، نبرد کردن با کسی در سعیو غلبه جستن بر کسی در آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنپاتی
تصویر سنپاتی
فرانسوی گیرایش، گیرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمپاتی
تصویر سمپاتی
میل طبیعی، جذبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساماکی
تصویر ساماکی
ساماخچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعتچی
تصویر ساعتچی
آنکه ساعت فروشد ساعت فروش ساعت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساعت، زمان ها با سرها تسوها، گاهنماها جمع ساعت. یا خطوط ساعت در اصطرلاب خطوطی است دور از یکریگر در زیر مقنطرات
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ساعت بنا بساعت:) اب را این جا ساعتی میفروشند . (، قسمی قفل پرده دار. یا بمب ساعتی بمبی است که چنان تنظیم شود که در ساعت معین خود به خود منفجر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپاتی
تصویر چاپاتی
نان فطیر نازک که خمیر آنرا با دست پهن کنند و بر روی تابه پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالاری
تصویر سالاری
مهتری، ریاست، پادشاهی، پیری، سالخوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارایی
تصویر سارایی
خالصی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سالاری
تصویر سالاری
حکومت
فرهنگ واژه فارسی سره