- ساطعه (دخترانه)
- مؤنث ساطع
معنی ساطعه - جستجوی لغت در جدول جو
- ساطعه
- منتشر، پراکنده، درخشنده، روشن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سابع جمع سابعات، شش یک عشر سادسه 60، 1 سادسه و هر سابعه به 60 ثامنه تقسیم میشود جمع سوابع
کبوتر
مونث سامع شنوایی، گوش (اسم مونث) گوش، یکی از حواس ظاهر که به واسطه آن اصوات شنیده شود، قوه شنوایی
از ترس دویدن
سامع، شنوا، کنایه از قوه یا آلت شنوایی، گوش
مونث قاطع و دندان پیشین دندان گاز مونث قاطع
قاطع ها، تغییر ناپذیرها، قطع کننده ها، برنده ها، تیزها، بران ها، محکم ها، استوارها، جمع واژۀ قاطع
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
تابان درخشان، بلند افراشته، پراکنده تابان درخشان، آشکار هویدا، افراشته افراخته بلند، پراکنده منتشر
برآینده، برافراشته، درخشنده، درخشان، تابان، دمنده، دمیده، پراکنده، آشکار
تابان، برافراشته، آشکار، پراکنده