جدول جو
جدول جو

معنی ساسناژ - جستجوی لغت در جدول جو

ساسناژ(سِ)
قصبه ای است در فرانسه کرسی کانتن ایزر در آرندیسمان گرنوبل. سکنۀ آن 3450 تن است. پنیر خوبی دارد که به همین نام معروف است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساناز
تصویر ساناز
(دخترانه)
کمیاب، محترم، شهره پاکی، نام گلی، نوعی گل، نادر، کمیاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساینا
تصویر ساینا
(دخترانه)
خاندانی از موبدان زردشتی، سیمرغ، سیمرغ، عنقا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساسان
تصویر ساسان
(پسرانه)
سوال کننده، رئیس معبد آناهید استخر که خاندان ساسانیان به او منسوبند، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام جد اردشیر مؤسس سلسله ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سانان
تصویر سانان
(پسرانه)
بزرگ ایل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استاژ
تصویر استاژ
دوره ای که داوطلب شغل، در اداره یا مؤسسه ای برای فراگرفتن کار می گذراند، کارآموزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساستا
تصویر ساستا
ستمکار، بی رحم، موذی، اهریمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
مربوط به ساسانیان مثلاً سکه های ساسانی، از نوادگان ساسان مثلاً خاندان ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسناژ
تصویر پرسناژ
پرسوناژ، شخصیت داستانی در داستان، رمان، نمایشنامه یا فیلم
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
شهری به خوزستان. (ناظم الاطباء). این نام در تاج العروس و معجم البلدان و سرزمینهای خلافت شرقی لسترانج باسیان آمده است. رجوع به باسیان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شاخنات است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 127 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
به زبان خوارزمی به معنی شحنه و محتسب است، (شعوری ج 1 ورق 170) :
از شراب عشق تو عالم همه مستانه شد
باسناق دهر میگیرد مگر هشیار را،
ابوالمعانی (از شعوری)،
این کلمه صورت محرف باسقاق است، رجوع به باسقاق و باسقاقی شود
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش در ایالت ’کروز’ از شهرستان گره که قریب 605 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
محلی است به مرو در بیرون آن شهر نزدیک به مصلی، (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مأخوذ از فرانسه، ضایع کردن افزار و مصالح کار و غیره بعمد و خرابکاری کارگران و ضایع کردن موادی که به آنها سپرده شده یا مصنوعاتی که میسازند
لغت نامه دهخدا
(پِ سُ)
شخص مشهور و سرشناس، شخصیت بازی که داخل حوادث و موضوع نمایشنامه یا داستان باشد
لغت نامه دهخدا
پهلوی ساسانی زبان دورۀ ساسانیان، پهلوی جنوبی و جنوب غربی، پارسیک، زبان ساسانی، لهجۀ متأخر از زبان پهلوی که در دورۀ حکومت ساسانیان در ایران متداول بوده و این در مقابل پهلوی اشکانی است که لهجۀ مقدم بر آن بوده است، رجوع به پهلوی (زبان و خط ...) در این لغت نامه شود،
- کتیبۀ ساسانی، کتیبه بزبان پهلوی ساسانی، سنگ نبشتۀ بازمانده از دورۀساسانی
منسوب به ساسان نیای اردشیر و جد سلسلۀ شاهنشاهی ساسانی: دولت ساسانی، سلسلۀ ساسانی، خاندان ساسانیان، سلاطین ساسانی، ساسانیه، آل ساسان، آل اردشیر، بنو ساسان، اکاسره، رجوع به ساسان و ساسانیان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسناط
تصویر اسناط
جمع سناط و سناط، کوسگان، ریش بزیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسات
تصویر ساسات
دریچه هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسان
تصویر ساسان
درویش، فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساستا
تصویر ساستا
ظالم شریر، اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
گذرگاه، بازارچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناخ
تصویر اسناخ
جمع سنخ، بن دندان ها بیخ دندان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
اوراقی که دارای ارزش مالی باشد، سند، اسناد بها دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنام
تصویر اسنام
بالا رفتن دود، افرازه یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناع
تصویر اسناع
فرزند نیک آوردن، نیکو گردیدن، دراز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناق
تصویر اسناق
سنگینی ناگواری، سرکشی در ناز و فراوانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سن، دندان ها، سال ها بر آمدن دندان نیش زدن دندان، کلانسالگی پیر شدن جمع سن. سالهای زندگی، دندانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاژ
تصویر استاژ
کارآموزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسناژ
تصویر پرسناژ
شخص بزرگ و مشهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
تیمچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکنان
تصویر ساکنان
باشندگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
مشت و مال
فرهنگ واژه فارسی سره
محیط باز، زمین بی حفاظ، پاره
فرهنگ گویش مازندرانی