جمع واژۀ سرقه. رجوع به سرقت شود، سخن دیگران را به خود نسبت دادن. - سرقات شعری، سخن و شعر دیگران را بر خود بستن و انواع آن چهار است: انتحال، سلخ، المام ونقل. رجوع به هر یک از این کلمات شود
جَمعِ واژۀ سرقه. رجوع به سرقت شود، سخن دیگران را به خود نسبت دادن. - سرقات شعری، سخن و شعر دیگران را بر خود بستن و انواع آن چهار است: انتحال، سلخ، المام ونقل. رجوع به هر یک از این کلمات شود
قوم سارمات، قبائل مختلف چادرنشینی بودند که سرزمینی بنام سارماتیه می زیستند. هردوت و هیپوکرات از مورخان قدیم تاریخ آنان را از قرن پنجم قبل از میلاد میدانند. قومی بودند کوتاه قد و فربه و سیاه چرده و با خلق و خوئی ملایم. در لشکرکشی داریوش بزرگ به سرزمین سکاها بسال 514 قبل از میلاد سارماتها باسکاها ضد داریوش اتحاد کردند و بعد با مهرداد اشکانی متحد گردیدند. در روزگار اغسطس (اگوست) امپراتور روم قلمرو آنان تا مصب رود دانوب امتداد داشت. یکی ازتیره های آنان بنام رکسلان میان دانوب و دن استقرار یافت و تیره دیگری بنام یازیگ از کوههای کارپات گذشتند و در قرن اول مسیحی در حوضۀ رودخانه های دانوب وتیس سکونت اختیار کردند. بعدها طغیان و انقلاب بردگان قوم سارمات و یازیگ را بدو شعبه سارماتهای سلطنتی و سارماتهای شخم زن تقسیم کرد. در روزگار کنستانتین کبیر امپراتور روم (306- 337 م.) 300000 تن از سارماتهای سلطنتی که با فشار رقیب از سرزمین خود رانده شده بودند بحمایت آن امپراتور در روم جای داده شدند. دو نسل بعد، سارماتهای مطیع هونها و مستهلک در آنان گردیدند. مشیرالدوله در ایران باستان گوید: ظن قوی این است که سارماتها و سکنۀ سکائیۀ قدیم یعنی، کشاورزان سکائی آریائی بوده اند. (ایران باستان ج 1 ص 617). هرودوت گوید: یونانیان یا آمازونها (زنان سکائی که مانند مردان بجنگ و شکار میرفتند و پستان راست را می بریدند تا بهتر تیر اندازند) جنگیدند و بر آنان غالب شدند. بعد این آمازونها بکشور سکاها درآمدند و پس از یکی دو جنگ دریافتند که اینان زنند و با آنها ارتباط یافتند. و چون آمازونها اخلاق زنان سکائی را نمی پسندیدند، یعنی از خانه نشینی بیزار بودند میل به جنگ و شکار داشتند شوهرانشان را تحریک کردند که از دریای آزوو بگذرند و بماوراء آن مهاجرت کنند آنان چنین کردند و مردم سارمات بوجود آمدند. حالا هم زنان سارماتی بی شوهران شان به جنگ و شکار میروند. سارماتها به زبان سکائی سخن میگویند ولی به لهجه ای که از زمان قدیم خراب شده، چه زنان آمازونی نتوانسته اند زبان سکائی را کاملاً فراگیرند. راجع به زناشوئی رسم آنان چنین است: دختری تا دشمنی نکشد شوهر نکند بعضی دختران پیر میشوند شوهر نمیکنند چه حاضر نیستند چنین کاری کنند. (ایران باستان ج 1 ص 600 و 601). کنت کورث می نویسد: ملت سکائی که همسایۀ ترکیه است از مشرق به طرف شمال انتشار یافته و چنانکه گمان میکنند همسایۀ سارماتها نیست بل جزو آنهاست. یعنی سکاها و سارماتها از یک ملت اند. (ایران باستان ج 2 ص 1708). مهرداد اشکانی با لشکری مرکب از ده هزار تن، سپاه هشتاد هزار نفری سکائی و سارماتی را در شمال کریمه و جنوب روسیۀ کنونی شکست داد. (ایران باستان ج 3 ص 2137- 2138 و 2282). نویسندگان عهد قدیم غالبا سه قوم را در پشت کوههای قفقاز نام میبرند: آلاتها، سارماتها و سکاها. (ایران باستان ج 3 ص 2460)
قوم سارمات، قبائل مختلف چادرنشینی بودند که سرزمینی بنام سارماتیه می زیستند. هردوت و هیپوکرات از مورخان قدیم تاریخ آنان را از قرن پنجم قبل از میلاد میدانند. قومی بودند کوتاه قد و فربه و سیاه چرده و با خلق و خوئی ملایم. در لشکرکشی داریوش بزرگ به سرزمین سکاها بسال 514 قبل از میلاد سارماتها باسکاها ضد داریوش اتحاد کردند و بعد با مهرداد اشکانی متحد گردیدند. در روزگار اغسطس (اگوست) امپراتور روم قلمرو آنان تا مصب رود دانوب امتداد داشت. یکی ازتیره های آنان بنام رکسلان میان دانوب و دن استقرار یافت و تیره دیگری بنام یازیگ از کوههای کارپات گذشتند و در قرن اول مسیحی در حوضۀ رودخانه های دانوب وتیس سکونت اختیار کردند. بعدها طغیان و انقلاب بردگان قوم سارمات و یازیگ را بدو شعبه سارماتهای سلطنتی و سارماتهای شخم زن تقسیم کرد. در روزگار کنستانتین کبیر امپراتور روم (306- 337 م.) 300000 تن از سارماتهای سلطنتی که با فشار رقیب از سرزمین خود رانده شده بودند بحمایت آن امپراتور در روم جای داده شدند. دو نسل بعد، سارماتهای مطیع هونها و مستهلک در آنان گردیدند. مشیرالدوله در ایران باستان گوید: ظن قوی این است که سارماتها و سکنۀ سکائیۀ قدیم یعنی، کشاورزان سکائی آریائی بوده اند. (ایران باستان ج 1 ص 617). هرودوت گوید: یونانیان یا آمازونها (زنان سکائی که مانند مردان بجنگ و شکار میرفتند و پستان راست را می بریدند تا بهتر تیر اندازند) جنگیدند و بر آنان غالب شدند. بعد این آمازونها بکشور سکاها درآمدند و پس از یکی دو جنگ دریافتند که اینان زنند و با آنها ارتباط یافتند. و چون آمازونها اخلاق زنان سکائی را نمی پسندیدند، یعنی از خانه نشینی بیزار بودند میل به جنگ و شکار داشتند شوهرانشان را تحریک کردند که از دریای آزوو بگذرند و بماوراء آن مهاجرت کنند آنان چنین کردند و مردم سارمات بوجود آمدند. حالا هم زنان سارماتی بی شوهران شان به جنگ و شکار میروند. سارماتها به زبان سکائی سخن میگویند ولی به لهجه ای که از زمان قدیم خراب شده، چه زنان آمازونی نتوانسته اند زبان سکائی را کاملاً فراگیرند. راجع به زناشوئی رسم آنان چنین است: دختری تا دشمنی نکُشد شوهر نکند بعضی دختران پیر میشوند شوهر نمیکنند چه حاضر نیستند چنین کاری کنند. (ایران باستان ج 1 ص 600 و 601). کنت کورث می نویسد: ملت سکائی که همسایۀ ترکیه است از مشرق به طرف شمال انتشار یافته و چنانکه گمان میکنند همسایۀ سارماتها نیست بل جزو آنهاست. یعنی سکاها و سارماتها از یک ملت اند. (ایران باستان ج 2 ص 1708). مهرداد اشکانی با لشکری مرکب از ده هزار تن، سپاه هشتاد هزار نفری سکائی و سارماتی را در شمال کریمه و جنوب روسیۀ کنونی شکست داد. (ایران باستان ج 3 ص 2137- 2138 و 2282). نویسندگان عهد قدیم غالبا سه قوم را در پشت کوههای قفقاز نام میبرند: آلاتها، سارماتها و سکاها. (ایران باستان ج 3 ص 2460)
جمع واژۀ سابقه. رجوع به سابقه شود، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان در سماعت وحی. (منتهی الارب) (آنندراج). قوله تعالی: و السابقات سبقاً (قرآن 4/79). یعنی فرشتگانند که پیشی میگیرند پریان را بگوش داشتن به وحی. (شرح قاموس) (ترجمه قاموس). فرشتگان که پیشی گرفتند بر شیاطین در وحی به پیغمبران. (تاج العروس). فرشتگان که پیشی گرفتند بر پریان در استماع وحی. (تهذیب از تاج العروس). مقاتل گفت فرشتگانند که جانهای مؤمنان ببهشت می برند. عطا گفت اهل آسمانند که مسابقت میکنند. بر یکدیگر سبق میبرند. (تفسیر ابوالفتوح چ 3 ج 10 ص 217) ، و گفته اند ارواح مؤمنین که بسهولت از بدن خارج میشوند. (تاج العروس). عبداﷲ مسعود گفت جانهای مؤمنان است که سابق میشوند ببهشت. (ابوالفتوح) ، و گفته اند سابقات ستارگان است. (تاج العروس). قتاده گفت ستارگانند که بهری از بهری سبق میبرند در رفتن. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 217) ، فالسابقات سبقاً، و هی العقول. (رساله فی اعتقاد الحکماء شهاب الدین سهروردی)
جَمعِ واژۀ سابقه. رجوع به سابقه شود، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان در سماعت وحی. (منتهی الارب) (آنندراج). قوله تعالی: و السابقات سبقاً (قرآن 4/79). یعنی فرشتگانند که پیشی میگیرند پریان را بگوش داشتن به وحی. (شرح قاموس) (ترجمه قاموس). فرشتگان که پیشی گرفتند بر شیاطین در وحی به پیغمبران. (تاج العروس). فرشتگان که پیشی گرفتند بر پریان در استماع وحی. (تهذیب از تاج العروس). مقاتل گفت فرشتگانند که جانهای مؤمنان ببهشت می برند. عطا گفت اهل آسمانند که مسابقت میکنند. بر یکدیگر سبق میبرند. (تفسیر ابوالفتوح چ 3 ج 10 ص 217) ، و گفته اند ارواح مؤمنین که بسهولت از بدن خارج میشوند. (تاج العروس). عبداﷲ مسعود گفت جانهای مؤمنان است که سابق میشوند ببهشت. (ابوالفتوح) ، و گفته اند سابقات ستارگان است. (تاج العروس). قتاده گفت ستارگانند که بهری از بهری سبق میبرند در رفتن. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 217) ، فالسابقات سبقاً، و هی العقول. (رساله فی اعتقاد الحکماء شهاب الدین سهروردی)
جمع سابقه، فرشتگان، جان های پاک، خردها (در فرزان) جمع سابقه، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان و شیاطین در ساعت وحی، ارواح مومنان که به سهولت از بدن خارج میشوند، عقول
جمع سابقه، فرشتگان، جان های پاک، خردها (در فرزان) جمع سابقه، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان و شیاطین در ساعت وحی، ارواح مومنان که به سهولت از بدن خارج میشوند، عقول
جمع سرقه، دزدی ها سخن دزدی ها جمع سرقت. دزدیها، سخن دیگران را به خود نسبت دادن و انواع آن چهار است: انتحال سلخ نقل المام (آنست ک شاعر معنیی را فرا گیرد و به عبارت و وجهی دیگر به کار گیرد)
جمع سرقه، دزدی ها سخن دزدی ها جمع سرقت. دزدیها، سخن دیگران را به خود نسبت دادن و انواع آن چهار است: انتحال سلخ نقل المام (آنست ک شاعر معنیی را فرا گیرد و به عبارت و وجهی دیگر به کار گیرد)