شهر معروف باستانی، پایتخت کشور لبدیه (لودیا)، در آسیای صغیر (در نیمۀ قرن ششم قبل از میلاد) که نام آن در کتیبۀ داریوش در تخت جمشید ’سیردا’ آمده، در دامنۀ کوه تملوس در کنار رود خانه پاکتول جای داشت و در روزگاران قدیم بعلت جلال و شکوه و ثروت خیره کننده خود شهرۀ آفاق بود، در تاریخ ایران باستان آمده: کرزوس پسر آلبات آخرین پادشاه لیدی به اندازه ای بر وسعت و آرایش پایتخت خود افزود که آن را یکی از معروف ترین شهرهای دنیای آن روز کرد، چنانکه یونانیان آن را ’سارد زرین’ می نامیدند، این شهر به سبب موقع جغرافیائی خود و قرار داشتن میان بابل و آسور و یونان مرکز علوم و فلسفه نیز گردید، هردوت گوید: حکمای یونان هریک بامقصودی به سارد میرفتند (چنانکه در قرون بعدبشهر آتن عزیمت میکردند)، از نامداران یونان که مقارن این زمان باپیش از آن به سارد رفته اند نام دوتن یاد شده: یکی سلن قانونگذار نامبردار آتن و دیگری بیاس حکیم یونانی، ثروت و جواهرات و اشیاء نفیس کرزوس و خزانه های او چشم مشاهیر یونانی را خیره میکرد و از این حیث نام او در مغرب زمین ضرب المثل گردید، چنانکه امروز هم در مواردی که مانام قارون را ذکر میکنیم اروپائیان اسم کرزوس را می برند، داستان ورود سلن به سارد معروف است، (ایران باستان ج 1 ص 267 تا 269)، در زمستان سال 546 قبل از میلاد کوروش کبیر بنیادگذار سلسلۀ هخامنشی به لیدیه حمله کرد، کرزوس پادشاه لیدی نخست در محلی بنام پتریوم و بعد در جلگه های طرف شرقی سارد معروف به ’هرموس’ شکست خورد و بشهر سارد عقب نشست و شهر در محاصرۀ سپاهیان ایران افتاد، بنابروایت هرودوت: سارد از همه سوی دیوار استواری داشت مگر در یک نقطه که به کوهی برمیخورد و بواسطۀ شیب بسیار تند کوه در آن قسمت نیازی به ایجاد استحکامات ندیده بودند، در پانزدهمین روز محاصره چندتن از سپاهیان کوروش از همان جای داخل شهر شدند و دروازه های سارد را بروی کوروش گشودند و بدین ترتیب ’ساردزرین’ بتصرف بنیادگذار شاهنشاهی ایران درآمد، (ایران باستان ج 1 ص 267 تا 278 و ص 362 تا375)، با این حادثه که در دنیای آن روز با اهمیت بسیار تلقی گردید لیدیه استقلال خود را از دست داد و یکی از ایالات ایران گردید و سارد تا 212 سال بعد یعنی تا حملۀ اسکندر مقدونی محل حکومت ولات ایرانی لیدیه بود، کوروش بزرگ پادگان نیرومندی در سارد گذاشت و اری تس نامی از طرف او بعنوان نخستین والی ایرانی در سارد تعیین گردید، وی دردورۀ کبوجیه نیز این مقام را داشت، (ایران باستان ج 1 ص 556)، و هنگامی که داریوش، سومین شاهنشاه هخامنشی بسلطنت رسید (521 قبل از میلاد) بفرمان او اری تس را کشتند، (ایران باستان ج 1 ص 559)، داریوش بزرگ در لشکر کشی یونان (492- 490 قبل از میلاد) مدتی سارد را مرکز فرماندهی خود قرار داد و روزهای معینی در حومه آن شهر به داوری می نشست، (ایران باستان ج 1 ص 620 و 621)، و هنگام بازگشت به ایران ارتافرن برادر صلبی خود را والی سارد و اتانس را سردار سپاه آنجا کرد، (ایران باستان ج 1 ص 625)، در آخرین سالهای قرن ششم قبل از میلاد آریستاگر جبار شهر میلت بهمراهی یونانیان ساکن آسیای صغیر و آتنیها یاغی شد و سارد را در محاصره گرفت و چون سپاهی در آن نبودتسخیرش کرد ولی ارگ شهر که ارتافرن خود از آن دفاع میکرد بدست دشمن نیفتاد، یونانیها شهر را گرفتند و چون سارد را از نی ساخته بودند و حتی بامهای خانه های آجری نیز ازنی بود وقتی که یکی از سپاهیان خانه ای راآتش زد تمام شهر آتش گرفت، مردم شهر و پارسیها، چون خود را در میان آتش دیدند بیمناک و هراسان بمیدان شهر که در کنار رودیاک تمل بود پناه بردند، این روداز کوه تمل جاری بود و بقول هرودوت خاک طلا می آورد، سرانجام یونانیها از ایستادگی و نبرد دلاورانۀ ایرانیان بستوه آمدند و شهر را گذاشتند و به کشتیهای خود رفتند (496 قبل از میلاد) این بود ماجرای سوختن سارد و معدوم شدن معبد کی بل (یکی از امکنۀ مقدس لیدیها)، بعدها ایرانیها ببهانۀ این رفتار یونانیها معابد یونانی آتن را آتش زدند، (ایران باستان ج 1 ص 645 تا 648)، کینۀ سوختن سارد و معبد و جنگل مقدس آن در دلهای ایرانیان شعله ور بود، داریوش تصمیم به انتقام جوئی داشت ولی چون مرگ او را امان نداد، در دورۀ خشایارشا با تسخیر آتن و آتش زدن آن انتقام گرفته شد و هرودوت مکرر بدین نکته تصریح دارد، (همان کتاب ص 705 و 804)، خشایارشا هنگام عزیمت به یونان، زمستان سال 480 قبل از میلاد را در سارد گذرانید و لشکرهای خود را در آن شهر گرد آورد و در بهار آن سال روی بیونان آورد، (ایران باستان ج 1 ص 720) (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 270)، و بعد از بازگشت نیزدر همان شهر اقامت گزید و در همانجا عاشق ماسیس تس = مهشت، زن برادر خود گردید، (ایران باستان ج 1 ص 889)، در دورۀ اردشیر اول درازدست (464- 424 قبل از میلاد) پی سوت نس والی سارد بود، (همان کتاب ص 940)، در دورۀ داریوش دوم، پسرش کوروش کوچک فرمانروائی سارد را داشت، (همان کتاب ص 982)، گزنفن در کتاب اقتصاد خود از سقراط نقل میکند که کوروش کوچک باغ خود رادر سارد به لیزاندر سردار سپاه اسپارت نشان داد و او را به اعجاب انداخت، (همان کتاب ص 1504)، در اوائل دورۀ اردشیر دوم (404- 360 قبل از میلاد) تیسافرن از سرداران وطن پرست ایرانی والی سارد بود که بسال 394 قبل از میلاد تبت رستس به امر شاه او را کشت و بر جای او نشست، (همان کتاب ص 1105)، در این 212 سال که سارد تابع ایران و مستقر ولات هخامنشی بوداهمیت سیاسی و نظامی و تجارتی خاصی داشت و دولت هخامنشی از این مرکز، متصرفات غربی خود را اداره میکرد، بزرگترین شاهراه ایران در آن روزگار، که هرودوت آن را ’راه شاهی’ نامیده و از شهر افس یونانی آغاز میکردید از سارد میگذشت و از راه فریگیه، رود هالیس (قزل ایرماق کنونی) کایادوکیه و کیلیکیه به شوش میرفت، (همان کتاب ص 1489 و 1490)، البته راهی که از سارد به سینوپ (در کنار دریای سیاه) و از نینوا به سارد میرفت قبل از دورۀ هخامنشیها ساخته شده بود، (همان کتاب ص 1941)، هنگام حملۀ اسکندر (334 قبل از میلاد) میثرن (= مهرن) : والی ایرانی سارد بود که از راه ترس و بددلی وخیانت شهر را تسلیم اسکندر کرد در حالی که می توانست با در دست داشتن ارگی استوار مقاومت کند، و همین ازعلل تزلزل کار داریوش گردید، به دستور اسکندر آمین تاس سردار یونانی ارگ شهر را نیز گشود و اسکندر بشکرانۀ دست یافتن بر ’سارد زرین’ و تصرف گنجهای گرانبهای آن امر کرد در آنجا معبدی برای زوس (خدای بزرگ یونانیها) بسازند و برای این مقصود جائی را که محل کاخ سابق پادشاهان لیدیه بود انتخاب کرد، و پوزانیاس رادژبان ارگ آن کرد و اخذ مالیات را بعهدۀ نی سیاس گذاشت، ایالت لیدیه را که سابقاً باسپهرداد، دلاور نبردگرانیک بود به آرساندر پسر فیلوتاس داد و مهرن را بعلت تسلیم سارد بسیار بنواخت و بعدها وی را بحکومت ارمنستان گماشت، (ایران باستان ج 2 ص 1261 و 1262)، سارد بعد از اسکندر، در قرن سوم قبل از میلاد در تصرف پادشاهان برگام بود، در دورۀ پمپه بسال 69 قبل از میلاد جزو متصرفات روم گردید و آبادتر شد، در زمان تیبر امپراطور روم (14- 37 میلادی) بزلزله ویران شد ولی باز آبادی از سرگرفت، بسال 804 ه، در حملۀ امیر تیمور گورکانی این شهر تاریخی کاملاً ویران گردید و دیگر آبادانی بخود ندید، امروز بقایای آثار تاریخی در محل این شهر دیده میشود و یک هیأت باستان شناسی امریکائی (1909- 1911 میلادی) تحقیقات و اکتشافاتی در آن کرده اند، در قاموس الاعلام ترکی آمده: امروز در کنار ویرانه های سارد قدیم در ولایت آیدین، در سنجاق صاروخان در قضای صالحلی و در یک هزارگزی غرب صالحلی، در کنار راه آهن قصبه به آلاشهر قصبۀ کوچکی به این نام برجای است، (از قاموس الاعلام ترکی)، رجوع به ساردیس شود
شهر معروف باستانی، پایتخت کشور لبدیه (لودیا)، در آسیای صغیر (در نیمۀ قرن ششم قبل از میلاد) که نام آن در کتیبۀ داریوش در تخت جمشید ’سیردا’ آمده، در دامنۀ کوه تملوس در کنار رود خانه پاکتول جای داشت و در روزگاران قدیم بعلت جلال و شکوه و ثروت خیره کننده خود شهرۀ آفاق بود، در تاریخ ایران باستان آمده: کرزوس پسر آلبات آخرین پادشاه لیدی به اندازه ای بر وسعت و آرایش پایتخت خود افزود که آن را یکی از معروف ترین شهرهای دنیای آن روز کرد، چنانکه یونانیان آن را ’سارد زرین’ می نامیدند، این شهر به سبب موقع جغرافیائی خود و قرار داشتن میان بابل و آسور و یونان مرکز علوم و فلسفه نیز گردید، هردوت گوید: حکمای یونان هریک بامقصودی به سارد میرفتند (چنانکه در قرون بعدبشهر آتن عزیمت میکردند)، از نامداران یونان که مقارن این زمان باپیش از آن به سارد رفته اند نام دوتن یاد شده: یکی سلن قانونگذار نامبردار آتن و دیگری بیاس حکیم یونانی، ثروت و جواهرات و اشیاء نفیس کرزوس و خزانه های او چشم مشاهیر یونانی را خیره میکرد و از این حیث نام او در مغرب زمین ضرب المثل گردید، چنانکه امروز هم در مواردی که مانام قارون را ذکر میکنیم اروپائیان اسم کرزوس را می برند، داستان ورود سلن به سارد معروف است، (ایران باستان ج 1 ص 267 تا 269)، در زمستان سال 546 قبل از میلاد کوروش کبیر بنیادگذار سلسلۀ هخامنشی به لیدیه حمله کرد، کرزوس پادشاه لیدی نخست در محلی بنام پتریوم و بعد در جلگه های طرف شرقی سارد معروف به ’هرموس’ شکست خورد و بشهر سارد عقب نشست و شهر در محاصرۀ سپاهیان ایران افتاد، بنابروایت هرودوت: سارد از همه سوی دیوار استواری داشت مگر در یک نقطه که به کوهی برمیخورد و بواسطۀ شیب بسیار تند کوه در آن قسمت نیازی به ایجاد استحکامات ندیده بودند، در پانزدهمین روز محاصره چندتن از سپاهیان کوروش از همان جای داخل شهر شدند و دروازه های سارد را بروی کوروش گشودند و بدین ترتیب ’ساردزرین’ بتصرف بنیادگذار شاهنشاهی ایران درآمد، (ایران باستان ج 1 ص 267 تا 278 و ص 362 تا375)، با این حادثه که در دنیای آن روز با اهمیت بسیار تلقی گردید لیدیه استقلال خود را از دست داد و یکی از ایالات ایران گردید و سارد تا 212 سال بعد یعنی تا حملۀ اسکندر مقدونی محل حکومت ولات ایرانی لیدیه بود، کوروش بزرگ پادگان نیرومندی در سارد گذاشت و اُرُی تْس نامی از طرف او بعنوان نخستین والی ایرانی در سارد تعیین گردید، وی دردورۀ کبوجیه نیز این مقام را داشت، (ایران باستان ج 1 ص 556)، و هنگامی که داریوش، سومین شاهنشاه هخامنشی بسلطنت رسید (521 قبل از میلاد) بفرمان او اری تس را کشتند، (ایران باستان ج 1 ص 559)، داریوش بزرگ در لشکر کشی یونان (492- 490 قبل از میلاد) مدتی سارد را مرکز فرماندهی خود قرار داد و روزهای معینی در حومه آن شهر به داوری می نشست، (ایران باستان ج 1 ص 620 و 621)، و هنگام بازگشت به ایران اَرتافِرن ْ برادر صلبی خود را والی سارد و اُتانِس را سردار سپاه آنجا کرد، (ایران باستان ج 1 ص 625)، در آخرین سالهای قرن ششم قبل از میلاد آریستاگر جبار شهر میلت بهمراهی یونانیان ساکن آسیای صغیر و آتنیها یاغی شد و سارد را در محاصره گرفت و چون سپاهی در آن نبودتسخیرش کرد ولی ارگ شهر که ارتافرن خود از آن دفاع میکرد بدست دشمن نیفتاد، یونانیها شهر را گرفتند و چون سارد را از نی ساخته بودند و حتی بامهای خانه های آجری نیز ازنی بود وقتی که یکی از سپاهیان خانه ای راآتش زد تمام شهر آتش گرفت، مردم شهر و پارسیها، چون خود را در میان آتش دیدند بیمناک و هراسان بمیدان شهر که در کنار رودیاک تُمل ْ بود پناه بردند، این روداز کوه تمل جاری بود و بقول هرودوت خاک طلا می آورد، سرانجام یونانیها از ایستادگی و نبرد دلاورانۀ ایرانیان بستوه آمدند و شهر را گذاشتند و به کشتیهای خود رفتند (496 قبل از میلاد) این بود ماجرای سوختن سارد و معدوم شدن معبد کی بل (یکی از امکنۀ مقدس لیدیها)، بعدها ایرانیها ببهانۀ این رفتار یونانیها معابد یونانی آتن را آتش زدند، (ایران باستان ج 1 ص 645 تا 648)، کینۀ سوختن سارد و معبد و جنگل مقدس آن در دلهای ایرانیان شعله ور بود، داریوش تصمیم به انتقام جوئی داشت ولی چون مرگ او را امان نداد، در دورۀ خشایارشا با تسخیر آتن و آتش زدن آن انتقام گرفته شد و هرودوت مکرر بدین نکته تصریح دارد، (همان کتاب ص 705 و 804)، خشایارشا هنگام عزیمت به یونان، زمستان سال 480 قبل از میلاد را در سارد گذرانید و لشکرهای خود را در آن شهر گرد آورد و در بهار آن سال روی بیونان آورد، (ایران باستان ج 1 ص 720) (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 270)، و بعد از بازگشت نیزدر همان شهر اقامت گزید و در همانجا عاشق ماسیس تس = مهشت، زن برادر خود گردید، (ایران باستان ج 1 ص 889)، در دورۀ اردشیر اول درازدست (464- 424 قبل از میلاد) پی سوت نس والی سارد بود، (همان کتاب ص 940)، در دورۀ داریوش دوم، پسرش کوروش کوچک فرمانروائی سارد را داشت، (همان کتاب ص 982)، گزنفن در کتاب اقتصاد خود از سقراط نقل میکند که کوروش کوچک باغ خود رادر سارد به لیزاندر سردار سپاه اسپارت نشان داد و او را به اعجاب انداخت، (همان کتاب ص 1504)، در اوائل دورۀ اردشیر دوم (404- 360 قبل از میلاد) تیسافرن از سرداران وطن پرست ایرانی والی سارد بود که بسال 394 قبل از میلاد تبت رستس به امر شاه او را کشت و بر جای او نشست، (همان کتاب ص 1105)، در این 212 سال که سارد تابع ایران و مستقر ولات هخامنشی بوداهمیت سیاسی و نظامی و تجارتی خاصی داشت و دولت هخامنشی از این مرکز، متصرفات غربی خود را اداره میکرد، بزرگترین شاهراه ایران در آن روزگار، که هرودوت آن را ’راه شاهی’ نامیده و از شهر افس یونانی آغاز میکردید از سارد میگذشت و از راه فریگیه، رود هالیس (قزل ایرماق کنونی) کایادوکیه و کیلیکیه به شوش میرفت، (همان کتاب ص 1489 و 1490)، البته راهی که از سارد به سینوپ (در کنار دریای سیاه) و از نینوا به سارد میرفت قبل از دورۀ هخامنشیها ساخته شده بود، (همان کتاب ص 1941)، هنگام حملۀ اسکندر (334 قبل از میلاد) میثرن (= مهرن) : والی ایرانی سارد بود که از راه ترس و بددلی وخیانت شهر را تسلیم اسکندر کرد در حالی که می توانست با در دست داشتن ارگی استوار مقاومت کند، و همین ازعلل تزلزل کار داریوش گردید، به دستور اسکندر آمین تاس سردار یونانی ارگ شهر را نیز گشود و اسکندر بشکرانۀ دست یافتن بر ’سارد زرین’ و تصرف گنجهای گرانبهای آن امر کرد در آنجا معبدی برای زوس (خدای بزرگ یونانیها) بسازند و برای این مقصود جائی را که محل کاخ سابق پادشاهان لیدیه بود انتخاب کرد، و پوزانیاس رادژبان ارگ آن کرد و اخذ مالیات را بعهدۀ نی سیاس گذاشت، ایالت لیدیه را که سابقاً باسپهرداد، دلاور نبردگرانیک بود به آرساندر پسر فیلوتاس داد و مهرن را بعلت تسلیم سارد بسیار بنواخت و بعدها وی را بحکومت ارمنستان گماشت، (ایران باستان ج 2 ص 1261 و 1262)، سارد بعد از اسکندر، در قرن سوم قبل از میلاد در تصرف پادشاهان برگام بود، در دورۀ پمپه بسال 69 قبل از میلاد جزو متصرفات روم گردید و آبادتر شد، در زمان تیبر امپراطور روم (14- 37 میلادی) بزلزله ویران شد ولی باز آبادی از سرگرفت، بسال 804 هَ، در حملۀ امیر تیمور گورکانی این شهر تاریخی کاملاً ویران گردید و دیگر آبادانی بخود ندید، امروز بقایای آثار تاریخی در محل این شهر دیده میشود و یک هیأت باستان شناسی امریکائی (1909- 1911 میلادی) تحقیقات و اکتشافاتی در آن کرده اند، در قاموس الاعلام ترکی آمده: امروز در کنار ویرانه های سارد قدیم در ولایت آیدین، در سنجاق صاروخان در قضای صالحلی و در یک هزارگزی غرب صالحلی، در کنار راه آهن قصبه به آلاشهر قصبۀ کوچکی به این نام برجای است، (از قاموس الاعلام ترکی)، رجوع به ساردیس شود
ساری، سار، شاره، شار، دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
ساری، سار، شاره، شار، دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
روشن تابان پرنده ایست کوچک از تیره سبکبالان از گروه دندانی منقاران قدش کمی از گنجشک بزرگتر ولی از قمری کوچکتر است. رنگ پرهای بدنش برنزی مایل به زرد میباشد. پرنده ایست حشره خوار و اجتماعی و چون آفت ملخ است برای زراعت مفید میباشد. در حدود 6 گونه از آن شناخته شده و در ایران فراوانست. یا سار سیاه گونه ای سار که در نواحی گردن و سرو کناره بالها و در انتهای دم دارای پرهای تیره و بقیه پرهایش قرمز رنگ است و جثه اش هم از سار معمولی کمی بزررگتر است و در دفع ملخ بسیار مفید است. در نواحی آسیای صغیر و آسیای مرکزی و ایران میزید
روشن تابان پرنده ایست کوچک از تیره سبکبالان از گروه دندانی منقاران قدش کمی از گنجشک بزرگتر ولی از قمری کوچکتر است. رنگ پرهای بدنش برنزی مایل به زرد میباشد. پرنده ایست حشره خوار و اجتماعی و چون آفت ملخ است برای زراعت مفید میباشد. در حدود 6 گونه از آن شناخته شده و در ایران فراوانست. یا سار سیاه گونه ای سار که در نواحی گردن و سرو کناره بالها و در انتهای دم دارای پرهای تیره و بقیه پرهایش قرمز رنگ است و جثه اش هم از سار معمولی کمی بزررگتر است و در دفع ملخ بسیار مفید است. در نواحی آسیای صغیر و آسیای مرکزی و ایران میزید
سرد، لوس، بی مزه، برنده سرد خنک مقابل حاد گرم، ناخوشایند بی مزه، لطیفه بارد، بی ذوق بی لطف، عنین آنکه مباشرت نتواند کرد، یکی از مزاج های نه گانه طب قدیم سرد، جمع بوارد، بارد بر دو گونه است. بارد بالفعل مانند برف و بارد بالقوه مانند کاهو و کاسنی
سرد، لوس، بی مزه، برنده سرد خنک مقابل حاد گرم، ناخوشایند بی مزه، لطیفه بارد، بی ذوق بی لطف، عنین آنکه مباشرت نتواند کرد، یکی از مزاج های نه گانه طب قدیم سرد، جمع بوارد، بارد بر دو گونه است. بارد بالفعل مانند برف و بارد بالقوه مانند کاهو و کاسنی