جدول جو
جدول جو

معنی سادس - جستجوی لغت در جدول جو

سادس
ششم، ششمین
تصویری از سادس
تصویر سادس
فرهنگ فارسی عمید
سادس
(دِ)
ششم. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی) (غیاث) (دهار) (آنندراج). عدد واقع بین خامس و سابع. (اقرب الموارد). و آن را به سات و سادی نیز بدل نمایند. رجوع به تاج العروس و منتهی الارب در مادۀ (س ت ت) و سات و سادی در این لغت نامه شود.
- امثال:
کل سادس مخلوع
لغت نامه دهخدا
سادس
ششم
تصویری از سادس
تصویر سادس
فرهنگ لغت هوشیار
سادس
((دِ))
ششم، ششمین
تصویری از سادس
تصویر سادس
فرهنگ فارسی معین
سادس
قید ششم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سادم
تصویر سادم
اندوهگین، پشیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده
تصویر ساده
بی پیرایه، بی نقش و نگار، بی آلایش، بی زینت وزیور، هموار، یکسان، آسان، خالص، بی غش، بی آمیغ، پسری که هنوز موی در چهره اش پیدا نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سادسا
تصویر سادسا
بار ششم، در مرتبه یا مرحلۀ ششم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندس
تصویر سندس
پارچۀ ابریشمی زربفت، دیبای لطیف و گران بها، دیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایس
تصویر سایس
ادب کننده، تربیت کننده، رام کننده، کسی که کار های قوم و جماعتی را از روی عقل و تدبیر اداره کند، کاردان، سیاست مدار
فرهنگ فارسی عمید
ادب کننده تربیت کننده، رام کننده، کسی که کارهای جمعی را با تدبیر اداره کند کاردان سیاستمدار، حاکم فرمانروا. یا سایس پنجم رواق. مریخ. (چه در فلک پنجم است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادس
تصویر قادس
کشتی، گزیرکی است در اندلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غادس
تصویر غادس
یونانی تازی گشته ماهی روغنی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سندس گونه ای دیبا پارچه ابریشمی زربفت حریر لطیف و قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداس
تصویر سداس
شش شش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائس
تصویر سائس
سیاست دان، سیاستمدار
فرهنگ لغت هوشیار
سازج هندی گونه ای دارچین که عطر و طعم آن از دارچین معمولی کمتر است و در طب قدیم به عنوان مقوی تخمدانها بکار میرفته است عرفج بری سادج صادق صادیق صدق دارچین جاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده
تصویر ساده
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادح
تصویر سادح
نیکو حال، فراخ سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادسه
تصویر سادسه
مونث سادس یک ششم شش یک
فرهنگ لغت هوشیار
ششمین ششم (واژه های فارسی) مونث سادس، شش یک عشر خامسه 160، 1 خامسه و سادسه خود به 60 سابعه تقسیم میشود جمع سوادس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادس
تصویر جادس
زمین بیکار، جانشانه، درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادن
تصویر سادن
خادم بتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادم
تصویر سادم
پشیمان، اندوهگین، غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادر
تصویر سادر
سرگشته سراسیمه بی باک، خیره، شوخ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارس
تصویر سارس
مخفف (S.A.R.S) نوعی بیماری تنفسی حاد که توسط ویروس سارس ایجاد می شود. از علایم این بیماری تب، اختلالات تنفسی، لرزه، دردهای عضلانی، سردرد و کاهش اشتهاست. بیشتر مرگ و میر ناشی از آن در بیماران بالای 65 سال رخ می دهد، عامل سارس یک کور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
ساییده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
ایستاده، مخفف ستاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
((دَ یا دِ))
جمع سائد (ساید)، مهتران، فرزندان رسول اکرم و ائمه اطهار، جمع سادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
((دَ یا دِ))
بی نقش و نگار، پاک، خالص، ساده لوح، ابله، نادان، بسیط، بدون ترکیب، آسان، عادی، معمولی، پسری که هنوز ریش درنیاورده، بدون زینت و زیور، صاف و هموار، لغزان، لغزنده، بی چین و گره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سادن
تصویر سادن
((دِ))
حاجب، دربان، خادم معبد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایس
تصویر سایس
ادب کننده، رام کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانس
تصویر سانس
((نْ))
زمانی برای نمایش فیلم یا تئاتر، جلسه، نوبت (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سندس
تصویر سندس
((سُ دُ))
پارچه ابریشمی زربفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
ابتدایی
فرهنگ واژه فارسی سره