جدول جو
جدول جو

معنی ساخره - جستجوی لغت در جدول جو

ساخره
(خِ رَ)
تأنیث ساخر. رجوع به ساخر شود، کشتی باد موافق یافته. (منتهی الارب) (المنجد). ج، سواخر
لغت نامه دهخدا
ساخره
مونث ساخر: خریش مونث ساخر، کشتی باد موافق یافته جمع سواخر
تصویری از ساخره
تصویر ساخره
فرهنگ لغت هوشیار
ساخره
((خِ رِ یا رَ))
مؤنث ساخر، کشتی باد موافق یافته، جمع سواخر
تصویری از ساخره
تصویر ساخره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایره
تصویر سایره
(دخترانه)
ستاره گردنده، سیاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
(دخترانه)
مؤنث ساهر، چشمه روان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامره
تصویر سامره
(دخترانه)
مؤنث سامر، نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
(دخترانه)
سحرکننده، افسونگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
ساحر، سحر کننده، جادوگر، افسونگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
زمین و پهنۀ روز رستاخیز، ساهر، کنایه از زمین، روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاخره
تصویر فاخره
مؤنث واژۀ فاخر، نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایره
تصویر سایره
ستارۀ گردنده، سیاره، برای مثال از اختران آسمان از ثابت و از سایره / عار آید آن استاره را کاو تافت بر کیوان تو (مولوی۲ - ۷۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساخته
تصویر ساخته
درست شده، پرداخته، آماده شده
فرهنگ فارسی عمید
چینه. لاد. رهص. (دهار). در نسخۀ خطی دهار چنین است. محتمل است باخزه باشد. رجوع به باخه زن و باخسه شود، بیهوده، عبث، باطل بنظر آمدن:
جهان تاختن بازباد آمدش
خطرناکی رفته یاد آمدش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رِ)
تپۀ ساکره، تپه ای بقرب شهر رم، که بر روی آن عامۀ مردم رم در سالهای 493 و 448 قبل از میلاد برای گرفتن حکومت از دست اشراف عقب نشینی کردند
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ / رِ / خِ رَ / رَ)
صفه و نشیمنی که پیش در خانه سازند. (برهان). سکوی در خانه
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
تأنیث ساتر. رجوع به ساتر شود
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
گروهی است ازاسرائیلیان و از ایشان است سامری، قومی است از یهود که در بعضی احکام با ایشان مخالفت دارند. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به سامره شود
لغت نامه دهخدا
(کِ رَ)
شب ساکن. (مهذب الاسماء). لیله ساکره، شب آرمیده. (شرح قاموس). ساکن که در آن باد نیست. (اقرب الموارد). شب آرمیدۀ بی باد. (آنندراج). و رجوع به ساکر شود
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
شهر مشهور معروفی است در فلسطین وسطی بانیش عمری شهریار آل اسرائیل بود و سامره همان سبطیه میباشد که بمسافت 30 میل بشمال اورشلیم و 6 میل بشمال غربی شکیم مانده، واقع است. اطرافش با تلهایی احاطه شده است که قطر هر یک تخمیناً 6 میل میباشد و تل سبطیه در طرف شرقی این محل واقع و 1543 قدم از سطح دریا مرتفعتر و دراز شکل و اطرافش سرازیر میباشد. اما حدود سامره در عهد جدید شامل اراضی میشد که از شمال فیمابین جلیل و از جنوب در میانه یهودیه واقع و حدودش از بیسان تا جنین و کفرازان که حدود شمالی منسنی میباشد امتداد مییافت و بیسان و وادی یزرعیل در بدوالامر جزو املاک سامره بودند لکن بعد از آن در تحت تصرف یهود درآمده و حدود جنوبیش علی الظاهر از وادی دیر بلوط تا رأس العین و بروکین بود. اما در مسئله تعیین اهل و نسب سامریان بعد از اسیری علما بهیچ وجه اتفاق ندارند و معلوم نیست که آیا همگی بیگانه بودند یا بیگانگانی که با اسرائیلیان خویشی مینمودند اما دور نیست که مخلوط بوده اند زیرا که امکان دارد که تمام اهالی را به آشور برده باشند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
گرانمایه نیکو فاغره: پارسی تازی گشته فاخره کبابه شکافته (گویش شیرازی) گونه ای دانه گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائره
تصویر سائره
مونث سائر ستاره گردنده مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامره
تصویر سامره
مونث سامر افسانه گویان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ساهر چشمه روان، دشت بیمناک، دوزخ، زمین پاک، خرمن ماه مونث ساهر، زمین روی زمین، چشمه روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایره
تصویر سایره
مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتره
تصویر ساتره
مونث ساتر پوشاننده مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
مونث ساحر جادوگر پاریک مونث ساحر زن جادوگر جمع ساحرات سواحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخته
تصویر ساخته
بنا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخنه
تصویر ساخنه
مونث ساخن: گرم داغ مونث ساخن لیله ساخنه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سافر راهی، فرستاده، گاواب (جل وزغ آبی) از گیاهان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاخره
تصویر پاخره
صفه و نشیمنی که پیش در خانه سازند صفه سکوی در خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاخره
تصویر صاخره
کاسه آبخوری سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاخره
تصویر پاخره
((خَ یا خِ رِ))
سکویی که کنار در خانه برای نشستن درست می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساخته
تصویر ساخته
((تَ یا تِ))
بنا شده، درست شده، اختراع شده، آفریده، آماده، پخته، مصنوعی، جعلی، سازگار، متحد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
((حِ رِ یا رَ))
مؤنث ساحر. زن جادوگر، جمع ساحرات، سواحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
چشمه روان، دشت خوفناک، دوزخ
فرهنگ فارسی معین