جدول جو
جدول جو

معنی ساختمان - جستجوی لغت در جدول جو

ساختمان
بنا، عمارت، ساختن، بنا کردن، طرز ساخت
تصویری از ساختمان
تصویر ساختمان
فرهنگ فارسی عمید
ساختمان
بنا، عمارت، معماری، شکل، ترکیب
تصویری از ساختمان
تصویر ساختمان
فرهنگ لغت هوشیار
ساختمان((تِ))
بنا کردن، بنا، عمارت، معماری، نهاد، سرشت
تصویری از ساختمان
تصویر ساختمان
فرهنگ فارسی معین
ساختمان
بنا، ساخت، عمارت، آپارتمان، خانه، ویلا، ساختار، نهاد، وضع، معماری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سختیان
تصویر سختیان
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرندخ، گوزگانی، لکا، کوزکانی، پرنداخ، پرانداخ، ساختیان، اپرنداخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
مجموع کارمندان، دستگاه ها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظم و ترتیب انجام بدهند، تشکیلات، طرز ساخت، نظم و ترتیب
سازمان دادن: نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساختیان
تصویر ساختیان
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، اپرنداخ، پرندخ، پرنداخ، گوزگانی، پرانداخ، کوزکانی، لکا، سختیان
فرهنگ فارسی عمید
یوهان پیتر امیلیوس، (1805-1900 میلادی) موسیقیدان دانمارکی مصنف اپرا، مانند کریستن کوچک (از روی نوشتۀ هانس کریستین اندرسن)، باله و افسانه های عامیانۀ او با همراهی دامادش، گید چند شویم سمفونیک ’نوردیک سبجکت’، آوازهای دسته جمعی و غیره ... رئیس کنسرواتور کپنهاگ بود
گئورگ، فیزیک دان آلمانی که در سال 1489 میلادی تولد یافت و به سال 1564 درگذشت، هارتمان اول کسی است که به تغییرات انحراف مغناطیسی بر روی خشکی متوجه شده است، (60 شرقی در رم، 10 در نورمبرگ، ...)، (شش بال تألیف جرج سارتون ص 134)
یوهانس، آهنگساز آلمانی که در نیمۀ اول قرن هجدهم میلادی در هامبورگ متولد شد و در سال 1791 میلادی در کپنهاگ درگذشت، چندین اپرا در شهر کپنهاگ به معرض نمایش گذاشت، وی مصنف آواز ملی دانمارکی ’کریستیان شاه بر فراز دکل بزرگ’ است
فن آو، شاعر حماسه سرای آلمانی که در حدود سال 1170 میلادی در سواب متولد شد و نزدیک به سال 1210 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
قصبۀ ناحیتی است بهمین نام، از شهرستان صماقو در ایالت صوفیه از ولایت طونه. این قصبه بجلگه ای در یک میلی جنوب شرقی صوفیه واقع است. جمعیت این ناحیه در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم تقریباً 5000 تن بوده است. مضیق معروف به باب طرایانوس (تراژان) که در سنۀ 1252 هجری قمری/ 1836 میلادی منهدم گردیده است نزدیک این قصبه است و تا آنجا دو ساعت راه دارد. رجوع به قاموس الاعلام و منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مرکب است از سپیت (در پهلوی) و مان از ادات اتصاف یعنی دارندۀ سپیدی و دارندۀ لکه های سپید. (مزدیسنا و... تألیف معین ص 112). نام جد نهم زرتشت است و سپتیمه و سپیتامان و سپنتمان خوانده میشود. رجوع به اسپنتمان و اسفنتمان و زردشت، و مزدیسنا و... تألیف معین شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
نام خانوادۀ زردشت. (یادداشت مؤلف). رجوع به مزدیسنا و... تألیف معین ص 4، 92، 127، 312، 313، 416 و رجوع به زردشت یا زرتشت و رجوع به اسپنتمان و اسپیتمان شود
لغت نامه دهخدا
مرکب از ’دوچرخه’ + ’چی’ پسوند نسبی مأخوذ از ترکی، دوچرخه سوار. آن که دوچرخه براند. که سوار دوچرخه باشد، دوچرخه ساز. که تعمیر دوچرخه پیشه دارد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 36 هزارگزی راه شوسۀ شیراز به فیروز آباد. جلگه ای و هوای آن معتدل و مالاریائی است. ازآب چاه مشروب میشود و محصول آن غلات و صیفی است، 150 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَم بَ)
دهی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 21 هزارگزی باختر داراب و 8 هزارگزی راه شوسۀ داراب به فسا. جلگه ای و هوای آن معتدل و مالاریائی است از آب باران مشروب میشود محصول آن پشم و روغن و پوست است. 257 تن سکنه دارد که به شغل گله داری اشتغال دارند و از صنایع دستی قالی بافی در آن معمول است، راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ دِ)
ده کوچکی است از دهستان خسویۀ بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 37 هزارگزی جنوب داراب و 3 هزارگزی راه شوسۀ داراب به جهرم و 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ خُ یِ)
ده کوچکی است از دهستان خسویۀ بخش داراب شهرستان فسا واقع در 37 هزارگزی جنوب باختر داراب در کنار شوسۀ داراب به جهرم و لار، 32 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
به زنهار گرفتن، استوانی (اعتماد کردن)، پیش پرداخت استوار داشتن امین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتمان
تصویر اکتمان
پوشیده گرایی پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتمان
تصویر ایتمان
استوار داشتن امین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمان
تصویر استمان
زنهار خواهی، پناه خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سختیان
تصویر سختیان
پارسی تازی گشته سختیان پوست بز پردازیده پوست بز دباغی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تشکیلات، حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختمار
تصویر اختمار
خاز شدن، خازیستن (پژوهشی در اساطیر ایران پاره نخست مهرداد بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزان
تصویر اختزان
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختگان
تصویر اختگان
اخته، اسب خایه کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختمام
تصویر اختمام
چاه روبی، خانه روبی خانه تکانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساختیان
تصویر ساختیان
پوست بز دباغی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتمان
تصویر ایتمان
((اِ تِ))
استوار داشتن، امین کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
((زْ))
مجموعه شعب و کارمندان یک اداره یا مؤسسه، تشکیلات، مجموعه هدف مندی که پیرو یک نظام است، ساختار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختار
تصویر ساختار
چگونگی ساختمان چیزی، ترتیب اجزا و بخش های یک جسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتمان
تصویر اکتمان
پنهان شدن، پوشیده گرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
موسسه، اداره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساختار
تصویر ساختار
استراکچر
فرهنگ واژه فارسی سره