- ساحه
- واحد ساح: اسپانور درگاه
معنی ساحه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خاکروبه، لنگی در دست و پا
مساحت در فارسی سریانی تازی گشته از مشوحتا (پژوهش واژه های سریانی) پیمایه اندازه
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
کناره، کرانه، کنار
جادوگر، افسونگره
پیشگاه، آستانه
فاکتور، بنا
ابتدایی
میان راه
پنجه هبک، شادمانی آسایش، آساینده، رستی (تعطیل)، دلخواه
عضو استوانه شکل گیاه و درخت که بخلاف ریشه در هوا بسمت بالا نمو میکند و حامل شاخه ها و برگها و گلها میباشد
نادان، تشنه سخت تشنه
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
مونث سادح توانگر، ابر سنگین ابر تار
مونث سابح شناور شنا کننده، کشتی، ستاره جمع سابحات سوابح
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
تندابه، باران سخت
سنگ زر، سنگ سیم
کناره، کران، کرانه، کناره دریا
دور، کوبنده
مونث ساحر جادوگر پاریک مونث ساحر زن جادوگر جمع ساحرات سواحر
افسونگر، سحر کننده، جادو کن
گشادگی میان سرایها، فراخنای سرای، صحن خانه، حیاط، عرصه، میدان، محوطه
باران سخت
کشتاما (تراکتور)
از ریشه پارسی یک ساگ یک درخت ساگ، پلمه کهبد (لوح صراف)
دشگویان گروهی که در زمان علی علیه السلام نیز ابوبکر و عمر را دشنام می دادند (فضل بن شادان نیشابوری)