جدول جو
جدول جو

معنی سابینین - جستجوی لغت در جدول جو

سابینین
(یَ)
پاپ شصت و هفتم بود که از سال 604 تا 606 میلادی مقام پاپی داشت. رسم نواختن ناقوس در کلیساها یادگار اوست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابین
تصویر سابین
(دخترانه و پسرانه)
سروکوهی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابقین
تصویر سابقین
سابق ها، گذشتگان، جمع واژۀ سابق، کسانی که در بدو بعثت پیغمبر اسلام و پیش از آغاز غزوات، اسلام آورده اند، که از زنان، خدیجه و از مردان، علی بن ابی طالب، زیدبن حارثه، ابوبکربن ابی قحافه، عثمان بن عفّان، زبیربن عوام، عبدالرحمن بن عوف و سعدبن ابی وقاص بوده اند، کسانی از صحابه که به علی بن ابی طالب رجوع کردند مانند مقداد، سلمان، ابوذر، عمار یاسر و ابوالهیثم انصاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابیدن
تصویر سابیدن
ساییدن، برای مثال به بالا ستاره بساید همی / تنش را زمین برگراید همی (فردوسی - ۲/۱۷۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
شاعری است از مردم نابین (از مضافات اصفهان)، تتبع اشعار سعدی را کرده است و این مطلع او راست:
ای که بی چشم تو چشمم غیر چشم تر ندید
هیچ چشمی چشمی از چشم تو نیکوتر ندید،
(از قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پنج کشوری که در اوستا (فروردین یشت، بندهای 143 - 144) نام برده شده است، چهار کشور دیگر: ایران، توران، سلم، داهی است، تعیین محل و تحدید حدود کشورهای مزبور آسان نیست، (مزدیسنا تألیف دکتر معین چ 1 ص 332)
لغت نامه دهخدا
(یِ ری)
جمع واژۀ سایر. دیگران. رجوع به سائرین و سائر شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ ساکن در حالت نصبی و جری، باشندگان. متوطنان. مقیمان. رجوع به ساکن شود
لغت نامه دهخدا
آنتونیو، آهنگساز ایتالیائی متولد پوزول (1734- 1786 میلادی) و مصنف اپراهای مشهور است
لغت نامه دهخدا
نسبت به نوعی از درخت خرنوب، رجوع به دزی ج 1 ص 620 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ کَ دَ)
در تداول عوام بجای ساییدن. رجوع به ساییدن شود: کاسبی کاه سابی است
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
قصبه ای است بر ساحل اشمیاخه در ایالت وورتامبرگ آلمان، صاحب 5600 تن سکنه و دارای کارخانه های بسیار و تجارت حیوانات
لغت نامه دهخدا
میخائیل، (1946-1875)، از رجال حکومت اتحاد جماهیر شوروی، و از سال 1938 تا 1946 رئیس مجلس عالی آن کشور بوده است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شهری است به اسپانیا، با چهار هزار تن سکنه. (الحلل السندسیه ج 2 ص 184)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ازدر ساییدن. درخور ساییدن. محتاج ساییدن. رجوع به ساییدنی شود
لغت نامه دهخدا
الوس، ، شاعر و خطیب لاتینی متوفی بسال 14 قبل از میلاد از دوستان و پیروان اوید شاعر بزرگ لاتینی بود، اشعاری متنوع از آن جمله منظومه ای درباره تزه سروده بود که در دست نیست
از رجال روم قدیم و در زمان امپراطوری اگوست و قریب بمیلاد مسیح والی شام بود، در دورۀ حکمرانی او یهودیان شورشی کردند که بوسیلۀ سربازان رومی در هم شکسته شد
لغت نامه دهخدا
مارکوس کلیوس، حقوق دان رومی است که درقرن اول میلادی میزیست و بسال 69 میلادی مقام کنسولی روم را یافت، قانون معروفی بدست او تنظیم گردیده است
ماسوریوس، حقوق دان رومی است که در قرن اول میلادی میزیست و کتب متعددی تألیف کرده است
لغت نامه دهخدا
ماده ای که از جنس بید گیرند و در مرض روماتیسم مؤثر است و بر ضد تب بکار میبرند، رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 271 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام قدیم اصفهان کنونی که جزء ولایت پریتکان بود. (ایران باستان صص 2015- 2016- 2092). و رجوع به گابه و گابس و گابیان شود
لغت نامه دهخدا
فردریک شارل، حقوقدان آلمانی (1778- 1861م،) اصل او از فرانسه است، متولد در فرانکفورت، او یکی از موجدین جدید علم حقوق در آلمان است، او راست کتابی در علم حقوق که جلد ششم آن به تعارض قوانین اختصاص داده شده است
لغت نامه دهخدا
جمع مابون، غرچگان کونمرزان جمع مابون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبینین
تصویر متبینین
جمع متبین در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایسین
تصویر سایسین
جمع سایس در حالت رفعی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکنین
تصویر ساکنین
مقیمان، باشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاینین
تصویر صاینین
جمع صاین. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده دیگران جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای که از جنس بید گیرند و در مرض روماتیسم موثر است و بر ضد تب بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایلین
تصویر سایلین
جمع سایل پرسش کنندگان سوال کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابیدن
تصویر سابیدن
در خور سابیدن ساییدنی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سابق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)، پیشینیان گذشتگان، در گذشتگان مردگان، (رجال) کسانی که با امیرالمومنین ع رجوع کردند و ایشان ابوالهیئم ابن تیهان جابربن عبدالله و جمعی دیگر بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابقین
تصویر سابقین
((بِ قِ))
جمع سابق، پیشینیان، مردگان، کسانی که پیش از آغاز جنگ های پیامبر، اسلام آورده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابیدن
تصویر سابیدن
((دَ))
ساییدن، کوبیدن و نرم کردن، به هم مالیدن، سوهان زدن، صیقل دادن، لمس کردن، سابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایرین
تصویر سایرین
دیگران
فرهنگ واژه فارسی سره
دیگران، افراد دیگر، اشخاص دیگر
متضاد: همان ها، همین ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ساییدن، سودن، کوبیدن، نرم کردن، سوهان زدن، صیقلی کردن، زدودن، پاک کردن، جلا دادن، صیقل دادن، براق کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد