- سائغ
- گوارنده، خوش آینده، آسان بگلو شونده
معنی سائغ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریوزه گر
الطریق الرائغ کژ راهه راه کج
دستمال بزرگ که در آن چیزی ببندند
دراز، بسنده، دراز نره
چرنده، چراننده، خود چرا خود چر چرنده جمع سوائم (سوایم)، توضیح چارپایانی که بچرا روند بر حسب عادت مانند: شتر اسب گوسفند
پرسنده، سئوال کننده، پرسان
راننده پس زننده سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق
شمشیردار شمشیر زن
میرنده، بیکار بیکاره
سیاست دان، سیاستمدار
رونده، روان، جاری
مهتر قوم
سیاحت کننده
روان و جاری
زرگر، ریخته گر زرگر، ریخته گر، جمع صاغه صواغ صیاغ
دستمال بزرگ که در آن چیزی ببندند، بقچه
سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، رهگیر، جهان نورد، جهانگرد، سیّاح، گیتی نورد، توریست، گیتی خرام
مرد روزه دار و ملازم مسجد
مرد روزه دار و ملازم مسجد
جایز، روا، گوارا، خوش گوار، آنچه به آسانی از حلق فرو برود
زرگر، ریخته گر
مهتر قوم، سرور قوم