- سائد
- مهتر قوم
معنی سائد - جستجوی لغت در جدول جو
- سائد
- مهتر قوم، سرور قوم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وساده ها، بالین ها، پشتی ها، نازبالش ها، جمع واژۀ وساده
دور کننده
ارش، پیشدست
دریوزه گر
جاسوس
زیاد شوند، اضافه
سوراخ کننده، سخن نیکو و سریع گوینده
بازوی مردم، مابین کف دست و آرنج
سجده کننده
چرکی که از آهن بیرون آرند ریم آهن. مهتر سرور جمع ساده سیائد
ناآگاه، خودپسند، بر آمده پستان بر آمده و پر شیر، سراینده سرود گوی، بازی کننده، پیوسته رونده شتر و جز آن
چرنده، چراننده، خود چرا خود چر چرنده جمع سوائم (سوایم)، توضیح چارپایانی که بچرا روند بر حسب عادت مانند: شتر اسب گوسفند
پرسنده، سئوال کننده، پرسان
راننده پس زننده سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق
شمشیردار شمشیر زن
گوارنده، خوش آینده، آسان بگلو شونده
میرنده، بیکار بیکاره
سیاست دان، سیاستمدار
رونده، روان، جاری
سیاحت کننده
روان و جاری
شکاری، صید کننده
صید کننده، شکار کننده
دست انسان از مچ تا آرنج، ساق دست، در موسیقی دستۀ برخی سازها مانند عود، طنبور، سه تار و امثال آن
جلودار، پیشوا، سردار، فرمانده سپاه
سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، رهگیر، جهان نورد، جهانگرد، سیّاح، گیتی نورد، توریست، گیتی خرام
مرد روزه دار و ملازم مسجد
مرد روزه دار و ملازم مسجد
بازگردنده، زیارت کننده بیمار، عیادت کننده
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون