جدول جو
جدول جو

معنی زیگر - جستجوی لغت در جدول جو

زیگر
(گَ)
آپوق است و آن دست زدن باشد بر دهان پربادکردۀ شخصی تا آن باد از دهان او با صدا بجهد. (برهان) (آنندراج). آپوق. (ناظم الاطباء). آنکه باد در دهن افکند دیگری سرانگشتان بر دو کله اش (کذا) زند تا باد از او به آواز بیرون آید. (شرفنامۀ منیری). رجوع به زبگر شود
لغت نامه دهخدا
زیگر
اپوق
تصویری از زیگر
تصویر زیگر
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیار
تصویر زیار
(پسرانه)
نام نیای آل زیار، سلسله ای از پادشاهان و امرای ایرانی نژاد در گرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیور
تصویر زیور
(دخترانه)
زینت، پیرایه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
کسی که پیشه اش ساختن زینت آلات و چیزهای دیگر از زر است، طلاساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
جز، غیر، بیگانه، شخصی یا چیزی غیر از آنکه یا آنچه قبلاً دیده یا گفته شده، مثل کس دیگر، روز دیگر، سال دیگر، باز و مجدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیور
تصویر زیور
هر چیزی که با آن چیز دیگر را بیارایند، زینت، آرایش، پیرایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیگر
تصویر هیگر
اسب کمیت، اسب کهر، اسب سرخ مایل به سیاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیغگر
تصویر زیغگر
زیغ باف، حصیرباف، زیلوباف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیغگر
تصویر زیغگر
حصیر باف بوریا باف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیگر
تصویر گیگر
جرجیر شاهی آبی
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند، بزک، پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
لبیشه لباشه ریسمانی بر سر چوبی که با آن دهان ستور بندند تا ناآرامی نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
بمعنی زر ساز، کسی که بازر کار می کند، صیاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایگر
تصویر زایگر
باربردار و حمل دار، میوه دار و ثمر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
بیگانه، وبمعنی باز و مجدد و جز، دگر هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیبگر
تصویر زیبگر
زیبنده و آرایش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیور
تصویر زیور
((وَ))
هر آن چه که با آن چیز دیگری را آرایش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
((زَ گَ))
سازنده زیورآلات طلایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
((گَ))
علاوه بر این، باز، شخص یا چیزی علاوه بر شخص و چیزی که پیشتر بیان کرده اند، غیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبگر
تصویر زبگر
آن باشد که کسی دهان خود پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد، زابگیر، زبغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیگر
تصویر هیگر
((هَ گَ یا گِ))
اسب سرخ مایل به سیاهی که یال و دم آن سیاه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیغگر
تصویر زیغگر
((گَ))
حصیرباف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیور
تصویر زیور
آرایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
طلافروش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
Another, Other
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
Flashy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
другой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
броский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
auffällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
andere
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
інший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
показний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیگر
تصویر دیگر
inny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
krzykliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی