جدول جو
جدول جو

معنی زبگر

زبگر
آن باشد که کسی دهان خود پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد، زابگیر، زبغر
تصویری از زبگر
تصویر زبگر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زبگر

زبگر

زبگر
با لفظ زدن و خوردن مستعمل... بمعنی آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دست بر آن زند که باد از دهانش با صدا بجهد. (آنندراج). بر وزن و معنی زبعر است که زنبلغ باشد و آنرا آپوق نیز خوانند و بکسر اول و فتح ثانی و ضم کاف تازی هم گفته اند و با کاف مضموم و مشدد هم آورده اند و به این معنی بجای حرف ثانی یای حطی نیز آمده است که بر وزن دیگر باشد و بترکی زمرط خوانند. (برهان قاطع). زبغر. (ناظم الاطباء) :
گردن ز در هزار سیلی
لفجت ز در هزار زبگر.
منجیک (از صالح الفرس).
بدزدی و بقمار و به سیلی و زبگر
بمکر و وسوسه و جور و غیبت و بهتان.
بدیع سیفی (درقسمیه)
لغت نامه دهخدا

زبگر

زبگر
همان زابگر. (رشیدی) :
گر لاف زند خصم دهان کرده پر از باد
از دست حوادث زبگر قسمت او باد.
لطیفی (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا

زبغر

زبغر
آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد
فرهنگ لغت هوشیار

زابگر

زابگر
آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد. آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد
فرهنگ لغت هوشیار