بیرون کشیدگی، (ناظم الاطباء)، با جیم فارسی بمعنی بیرون آوردن و بیرون کشیدن، (برهان، ذیل زیج)، کشیدن، (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)، خوش و چابک و جلد و خوش وضع را نیز گویند، (برهان، ذیل زیج)، چست وچالاک و جلد و قابل و خوش و خوش وضع، (ناظم الاطباء)، چست و چابک و خوش وضع، (جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، خوش طبع و ظریف، (انجمن آرا) (آنندراج)، نوعی ازانگور به غایت خوش لذت باشد، (برهان، ذیل زیج)، نوعی از انگور بغایت لذیذ، (ناظم الاطباء)، نوعی از انگوررا گویند که در غایت ... و خوش لذتی باشد، (جهانگیری)، نوعی از انگور، (انجمن آرا) (آنندراج)، نوعی انگوربسیار خوش طعم و لذیذ است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، بمعنی لاغ و مسخرگی هم آمده است، (برهان، ذیل زیج)، لاغ و مسخرگی و بذله، (ناظم الاطباء)، خوش طبع و ظریف، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به زیج شود، زهوار کفش و موزه را هم می گویند، (برهان، ذیل زیج)، کفش و موزه، (ناظم الاطباء)، یک نوع طرازی که در زردوزی استعمال می کنند، زیج، (ناظم الاطباء)، رجوع به زیج شود، راه نفس، (انجمن آرا) (آنندراج)، و رجوع به معنی ششم زیج شود، آنچه منسوب به منجمان است، (انجمن آرا) (آنندراج)، زیج، (فهرست ولف)، همان زیج که مذکور شد، (شرفنامۀ منیری)
بیرون کشیدگی، (ناظم الاطباء)، با جیم فارسی بمعنی بیرون آوردن و بیرون کشیدن، (برهان، ذیل زیج)، کشیدن، (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)، خوش و چابک و جلد و خوش وضع را نیز گویند، (برهان، ذیل زیج)، چست وچالاک و جلد و قابل و خوش و خوش وضع، (ناظم الاطباء)، چست و چابک و خوش وضع، (جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، خوش طبع و ظریف، (انجمن آرا) (آنندراج)، نوعی ازانگور به غایت خوش لذت باشد، (برهان، ذیل زیج)، نوعی از انگور بغایت لذیذ، (ناظم الاطباء)، نوعی از انگوررا گویند که در غایت ... و خوش لذتی باشد، (جهانگیری)، نوعی از انگور، (انجمن آرا) (آنندراج)، نوعی انگوربسیار خوش طعم و لذیذ است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، بمعنی لاغ و مسخرگی هم آمده است، (برهان، ذیل زیج)، لاغ و مسخرگی و بذله، (ناظم الاطباء)، خوش طبع و ظریف، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به زیج شود، زهوار کفش و موزه را هم می گویند، (برهان، ذیل زیج)، کفش و موزه، (ناظم الاطباء)، یک نوع طرازی که در زردوزی استعمال می کنند، زیج، (ناظم الاطباء)، رجوع به زیج شود، راه نفس، (انجمن آرا) (آنندراج)، و رجوع به معنی ششم زیج شود، آنچه منسوب به منجمان است، (انجمن آرا) (آنندراج)، زیج، (فهرست ولف)، همان زیج که مذکور شد، (شرفنامۀ منیری)
مقابل بالا و زبر، پایین، ته، علامتی به شکل «ی» که در پایین حرف گذاشته می شود، کسره، مقابل بم، در موسیقی صدای پست و نازک، صدای باریک زیر لب: کنایه از سخن آهسته، سخنی که کسی آهسته با خود یا دیگری بگوید زیر نگین: کنایه از چیزی که در تصرف یا زیر فرمان شخص باشد، بیشتر دربارۀ ملک و کشور اطلاق می شود زیر و بالا: پایین و بالا، کنایه از سخن بی معنی و نامربوط، برای مثال بالای چنین اگر در اسلام / گویند که هست زیروبالاست (سعدی - ۳۲۹) زیر و بالا گفتن: کنایه از سخنان بی معنی و نامربوط گفتن زیر و رو: پایین و بالا زیر و رو کردن: پایین و بالا کردن، کنایه از برهم زدن و درهم آمیختن و مخلوط کردن زیر و زبر: پایین و بالا، کنایه از آشفته و درهم برهم و شوریده و ویران زیر و زبر کردن: خراب کردن، ویران ساختن
مقابلِ بالا و زبر، پایین، ته، علامتی به شکل «یِ» که در پایین حرف گذاشته می شود، کسره، مقابلِ بم، در موسیقی صدای پست و نازک، صدای باریک زیر لب: کنایه از سخن آهسته، سخنی که کسی آهسته با خود یا دیگری بگوید زیر نگین: کنایه از چیزی که در تصرف یا زیر فرمان شخص باشد، بیشتر دربارۀ ملک و کشور اطلاق می شود زیر و بالا: پایین و بالا، کنایه از سخن بی معنی و نامربوط، برای مِثال بالای چنین اگر در اسلام / گویند که هست زیروبالاست (سعدی - ۳۲۹) زیر و بالا گفتن: کنایه از سخنان بی معنی و نامربوط گفتن زیر و رو: پایین و بالا زیر و رو کردن: پایین و بالا کردن، کنایه از برهم زدن و درهم آمیختن و مخلوط کردن زیر و زبر: پایین و بالا، کنایه از آشفته و درهم برهم و شوریده و ویران زیر و زبر کردن: خراب کردن، ویران ساختن
زیجک. (ناظم الاطباء). همان زونج مرقوم، یعنی رودۀ گوسفند که خشک کنند و بریان سازند. (رشیدی). رودۀ گوسفند باشد که با برنج و گوشت و دیگر مصالح پر کرده خشک سازند و در زمستان به وقت حاجت می پزند و بخورند. (جهانگیری) (از برهان) (از غیاث). همان رودۀ گوسفند که آن را خشک کرده وبریان کنند و بخورند و به چندین تبدیل و تحریف و تصحیف بیان کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). قیاس شود با زویچ و زویش. (از فرهنگ فارسی معین) : کیپا و شیردان شده در خوان فراخ و تنگ سختو و زیچک آمده بریان فراخ و تنگ. بسحاق اطعمه (از جهانگیری). ، رودۀ برۀ شیرخواره که آن را پاک کرده در هم پیچیده بر سیخ کباب کنند. (غیاث). بعضی گویند رودۀ برۀ شیرخواره است که آن را پاکیزه کنند و در هم پیچند مانند نارنجی و چندی از آن را بر سیخ کشند و کباب کنند و آن را بریان فقرا خوانند. (برهان). رجوع به زیجک و زونج و زویخ شود
زیجک. (ناظم الاطباء). همان زونج مرقوم، یعنی رودۀ گوسفند که خشک کنند و بریان سازند. (رشیدی). رودۀ گوسفند باشد که با برنج و گوشت و دیگر مصالح پر کرده خشک سازند و در زمستان به وقت حاجت می پزند و بخورند. (جهانگیری) (از برهان) (از غیاث). همان رودۀ گوسفند که آن را خشک کرده وبریان کنند و بخورند و به چندین تبدیل و تحریف و تصحیف بیان کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). قیاس شود با زویچ و زویش. (از فرهنگ فارسی معین) : کیپا و شیردان شده در خوان فراخ و تنگ سختو و زیچک آمده بریان فراخ و تنگ. بسحاق اطعمه (از جهانگیری). ، رودۀ برۀ شیرخواره که آن را پاک کرده در هم پیچیده بر سیخ کباب کنند. (غیاث). بعضی گویند رودۀ برۀ شیرخواره است که آن را پاکیزه کنند و در هم پیچند مانند نارنجی و چندی از آن را بر سیخ کشند و کباب کنند و آن را بریان فقرا خوانند. (برهان). رجوع به زیجک و زونج و زویخ شود
سیرسیرک از خانواده زنجره ها حشره ایست از راسته نیم بالان که سر بزرگ و چهار بال شفاف و نازک دارد و بر روی درختان به سر میبرد و از شیره آنها تغذیه مینماید. جنس نر این حیوان با اعضای مخصوص زیر شکم و کشیدن پاهایش بانها صدای سوت مخصوصی تولید میکند. ماده این حشرات درون پوست درخت تخم میگذارند سیر سیرک
سیرسیرک از خانواده زنجره ها حشره ایست از راسته نیم بالان که سر بزرگ و چهار بال شفاف و نازک دارد و بر روی درختان به سر میبرد و از شیره آنها تغذیه مینماید. جنس نر این حیوان با اعضای مخصوص زیر شکم و کشیدن پاهایش بانها صدای سوت مخصوصی تولید میکند. ماده این حشرات درون پوست درخت تخم میگذارند سیر سیرک