جدول جو
جدول جو

معنی زیلوئی - جستجوی لغت در جدول جو

زیلوئی
تیره ای از نوئی، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیلوچه
تصویر زیلوچه
زیلوی کوچک
فرهنگ فارسی عمید
نوعی فرش شبیه پلاس یا گلیم که از نخ های پنبه ای با نقش های رنگین بافته می شود، زیلوج
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
مرکّب از: زیلو + چه، پسوند تصغیر، (حاشیۀ برهان چ معین). پلاس و گلیم کوچک را گویند همچو بوق وبوقچه و صندوق و صندوقچه و امثال آن. (برهان). مصغرزیلو. گلیم و پلاس کوچک. (ناظم الاطباء) :
تا گشت خاک مقدم زیلوچه بوریا
ای بس که در طریق نمد گوشمال یافت.
نظام قاری.
نگر که بالش زربفت و نطع زیلوچه
ز کتم غیب که می آورد بصدر صدور.
نظام قاری.
رجوع به زیلو شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
چهارمغز بازی و گردکان بازی را گویند و به کسر اول هم آمده است لیکن به معنی بازی لا علی التعیین. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ)
رجوع به گلویی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان زیبد بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. واقع در 3 هزارگزی خاور گناباد و سر راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 1393 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لَ)
دهی است از دهستان فیض آباد بخش فیض آباد و محولات شهرستان تربت حیدریه واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری فیض آباد. ناحیه ایست جلگه، دارای آب و هوای معتدل و 161 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و جوال بافی است. راه آن از طریق فیض آباد اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وی ی)
منسوب به قیلویه. (از معجم البلدان). رجوع به قیلویه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
حسن بن ابراهیم بن حسن علی الزیلعی الجبرتی الحنفی. او فقیه بود و در سال 1188 هجری قمری درگذشت. او راست: رفع الاشکال فی حکم ماءالحوض. و نزهه العین فی زکاه المعدنین.
لغت نامه دهخدا
ملویل (1851-1931 میلادی) کتابدار آمریکایی و مبتکر روش اعشاری همه اطلاعات انسانی که در کتابها یا مواد مشابه مندرج است به 9 طبقۀ اصلی تقسیم میشود که با ارقام 9 گانه 1تا 9 شماره گذاری میشوند، و موادی مانند دایره المعارفها در طبقه ای با شمارۀ ’صفر’ که مقدم بر سایر طبقات است قرار میگیرند، طبقات ده گانه بوسیله ’صدها’ شماره گذاری میشوند از اینقرار: آثار عمومی ... علوم محض 500، فلسفه 100 تکنولوژی 600، دین 200، هنرها 700، علوم اجتماعی 300، ادبیات 800، زبان 400، تاریخ 900، هرطبقه به 9 طبقۀ جزء و یک طبقۀ اضافی (10 م) برای آثار عمومی مربوط به آن طبقه تقسیم میشود، و این تقسیم به طبقات جزء تا حد لزوم ادامه می یابد، مثلا 900 نشانۀ تاریخ است بطور کلی (تاریخ تمدن، لغتنامه ها، دایره المعارف تاریخی و غیره) و طبقات جزء این طبقه عبارتند از: 900 تاریخ 910 جغرافیا، سیاحتها توصیفها، 920 زندگی نامه 930 تاریخ قدیم، 940 اروپا، 950 آسیا، 960 افریقا، 970 آمریکای شمالی، 980 امریکای جنوبی و 990 قسمتهای دیگر زمین، تحت شمارۀ 950 شمارۀ955 مختص ایران است و تحت این شماره، شمارۀ 1، 955مختص گیلان است و هکذا، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
نیکویی، در همه معانی رجوع به نیکویی شود
لغت نامه دهخدا
(لو)
گیلوئی. حاشیۀ گچی پیش آمده میان قاب سقف و قسمت فوقانی بدنۀ دیواراطاق. (یادداشت مؤلف). حاشیۀ گچی مقعر و یا به اصطلاح بنایان غلطانی است که در فاصله سقف (یا قاب سقف) و قسمت فوقانی دیوار به عرض حدود نیم گز و یا کمترو بیشتر دور تا دور اطاق پدید آرند و گاه بر این حاشیۀ غلطان (مقعر) نقش و نگاری از گل و بته و یا شکل پرندگان و یا میوه ها و غیره پدیدار و یا گچ بری کنندو این حاشیه گاه از سوی سقف و نیز از سوی بدنۀ دیوار به ابزار ختم شود و ابزار کشویی است از گچ و به تعبیر بهتر پیش آمدگی موازی ممتدی است که از سطح دیوارو یا سطح سقف حدود یک سانتی متر برجستگی دارد و این برجستگی بتدریج در جهت تلاقی سقف و بدنۀ دیوار کم و کمتر شود تا محو گردد. گاه ابزار از دو و یا سه کشو و یا برجستگی موازی تشکیل گردد به فاصله های کم از یکدیگر (این کلمه را با نعل زدن و ابزار زدن) به کار برند که عمل پدید آوردن این برجستگی ها و کشوها است
لغت نامه دهخدا
منسوب به لیمو، به رنگ پوست لیمو، زردی روشن، رنگ زرد چون رنگ لیموئی و حسن لیموئی که اهل هند آن را چنیک برن گویند، ملا مفید بلخی راست:
چهره ام دور از بهار خطش
شد خزان همچو رنگ لیموئی،
(آنندراج)،
قاری این والای لیموئی به غایت روبرست (؟)
من ندانم از چه شد اینگونه نارنجی مزاج،
نظام قاری (دیوان البسه ص 54)،
، گرد و خرد، به حجم و شکل لیمو: پستانی لیموئی، پستانهای لیموئی، لیموفروش
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زیکون که از قراء نسف است. (از الانساب سمعانی). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستانهای بخش مسجد سلیمان است که در شهرستان اهواز و میان دهستانهای جهانگیری، ترکه دز و شهرستان شوشتر واقع است و 1500 تن سکنه دارد و از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و قراء مهم آن کوشک خلف، سلیران، دهکلان، و پیرگاه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَمْ)
از ’زول’، جای گرفتن بمکان خود سپس آن برآمدن از جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَنی ی)
آنچه به رنگ زیتون باشد. (از اقرب الموارد). منسوب به زیتون. به شکل و رنگ زیتون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قسمی مروارید شبیه به زیتون در شکل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و ربما شبه (اللؤلؤ) بالزیتونه، فقیل زیتونی. (الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی، یادداشت ایضاً)، آلوده به زیت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 95هزارگزی شمال میناب و 4هزارگزی خاور راه مالرو گلاشکرد به احمدی، دارای 10 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر، واقع در 38هزارگزی جنوب سرباز، کنار راه فرعی سرباز به فیروزآباد، دارای 25 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تنبوشۀ خم که یک دهانۀ آن در قسمت عمودی و دیگر دهانه در جانب افقی است، دو لولۀ آهنی و مختلف الجهه که بیکدیگر وصل کنند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
فتح الله بن محمود بن محمد العمری الانصاری البیلونی (977- 1042 هجری قمری/ 1570- 1632 میلادی). ادیب از مردم حلب. اوراست: دیوان شعر، ادویهالطاعون، حاشیه بر تفسیر بیضاوی، مجامیع، مختصر سفرنامۀ ابن بطوطه. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 765) (معجم المطبوعات و سلافهالعصر ص 398)
لغت نامه دهخدا
(زَ /زِ)
رنگی است سرخ به زردی مایل. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسوب به زیتون. به رنگ زیتون. به رنگ میوۀ رسیدۀ زیتون و سرخی است کدر که به سیاهی زند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
جان فشانند بر آن خال و بر آن حلقۀ زلف
عاشقان کآن رخ زیتونی زیبا بینند.
خاقانی.
، رنگ سبز تیره. (ناظم الاطباء) ، زیتون فروش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
زیبایی، رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
مولانا زیبائی اطوارش و قوت طبع از ابیات او معلوم و این مطلع ازوست:
قامتت شیوه و رفتار چو بنیاد کند
سرو را بندۀ خود سازد و آزاد کند،
(مجالس النفائس چ حکمت ص 82)،
رجوع بهمین کتاب ص 257شود
لغت نامه دهخدا
زخم و زیلی مترادف و تابع زخم و زیلی به معنی زخمدار و زخمناک و دارای زخمهای بسیار است، (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیلوچه
تصویر زیلوچه
گلیم کوچک زیلوی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیلو
تصویر زیلو
پلاس و گلیم، زیلوچه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره قلقاس ها و از راسته تک لپه ییها که در باتلاقها میروید و دارای ساقه زیرزمینی است. برگهایش طویل ومتناوبند. گلهایش بصورت دو قسمت جداگانه در انتهای ساقه قرار میگیرند. قسمت انتهایی مخروطی شکل و شامل گلهای نر است و قسمت زیرین آن که بلافاصله زیر قسمت قبلی قرار دارد استوانه یی شکل است وگلهای ماده را تشکیل میدهد. استوانه ای که تشکیل دهنده گلهای ماده است برنگ قهوه یی تیره میباشد. در حدود 10 گونه از این گیاه شناخته شده که در سراسر مناطق باتلاقهای کره زمین میرویند. گلهای ماده این گیاه پس از آمیزش دانه های بسیار میسازند که لابلای آنها رشته های پنبه مانند بسیار نازک بهم فشرده قرار دارد و چون خشک شود استوانه ماده متلاشی شده رشته های سفید پنبه مانند و دانه ها بوسیله باد متفرق و پراکنده میشوند. از رشته های پنبه مانند این گیاه جهت تهیه نوعی ساروج در بنایی نیز استفاده میکنند روخ لوخ لخ رخ بردی حفا بوط طیفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیتونی
تصویر زیتونی
زیتی زهی از رنگ ها برنگ زیتون سرخ مایل به زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیتونی
تصویر زیتونی
سبز مایل به زرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیلو
تصویر زیلو
گلیم
فرهنگ فارسی معین
زیر آب رفتن مرغابی، طغیان آب رودخانه، پریدن در آب
فرهنگ گویش مازندرانی
نیک خوٰاهی، خوبی
دیکشنری اردو به فارسی