جدول جو
جدول جو

معنی زیل - جستجوی لغت در جدول جو

زیل
تحریفی است از لفظ ’زیر’ که صفت صداهای نازک است، اصواتی که تعداد ارتعاش امواج آن زیاد باشد زیر نامیده میشود و ابدال ’ر’ به ’ل’در زبان عامیانه بسیار رواج دارد مانند: دیفال = دیوار، سولاخ = سوراخ، (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
زیل
(تَ هَِ یَ)
دورکردن از جای، پاره پاره کردن، جدا گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جدا کردن. (دهار) (از تاج المصادر بیهقی) ، جای فراتر کردن. (تاج المصادر بیهقی). ممتاز نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زیل
(زَ یَ)
دوری هر دو ران از یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زیل
قاشقک، از نوعی است که با حرکت دادن آن صدا از آن برمی آید، (از دزی ج 1 ص 619)
لغت نامه دهخدا
زیل
ران کجی کج بودن و دور بودن ران ها از هم
تصویری از زیل
تصویر زیل
فرهنگ لغت هوشیار
زیل
صدای قیس لـله وا (نی چوپانی) استدر فرهنگ لغات عامیانه این.، سفت و محکم، صدای نازک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زید
تصویر زید
(پسرانه)
نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زال
تصویر زال
(پسرانه)
پیر و سفید مو، فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم پهلوان شاهنامه،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیا
تصویر زیا
(پسرانه)
زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جزیل
تصویر جزیل
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، متوافر، معتدٌ به، درغیش، کثیر، عدیده، اورت، غزیر، خیلی، وافر، موفّر، موفور، بی اندازه، به غایت، مفرط
محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
رذیل. سیّی ٔ. مقابل حسن. (یادداشت مؤلف). رجوع به رزیله و رذیل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پراکنده و متفرق شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تفرق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
بریل. درلغت نامۀ اسدی (ص 333) صورتی بدین گونه آمده و گویدکوهی است عظیم، و شاهد آن بیت ذیل است:
هر قطره ای ز جودت رودی است همچو جیحون
هر ذره ای ز حلمت کوهیست چون بزیّل.
رفیعی.
چنین کوهی را در اعلام جغرافیایی نیافتیم و البته ’بزیل ّ’ معجم البلدان یاقوت نیز نیست چه بریل کوه نیست و یاء هم خفیفه است نه مشدد. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به بذیل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آنکه میان هر دو ران وی دوری بود. (منتهی الارب). آنکه رانهایش از یکدیگر دور بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زغل
تصویر زغل
پارسی تازی گشته دغل نبهرگی، ترفند کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیل
تصویر زلیل
آب صاف و گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبل
تصویر زبل
سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلل
تصویر زلل
بلغزیدن و سهو افتادن، سبک سرین گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
غده گوشتی که بیشتر بر پوست صورت و دست بر آید و این غده ها را با داروهای سوزاننده از قبیل اسید ازتیک و جز آن بر طرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمل
تصویر زمل
ترسو ترسو کمدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیل
تصویر زمیل
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبیل
تصویر زبیل
سرگین، انبان، خنور، کدوی کاواک که زنان در آن پنبه نهند زنبیل سبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجل
تصویر زجل
آواز خواندن، نشاط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
پیر سفید موی، شخصی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد، حیوانی که دارای پشم و و موی سفید و چشمهای قرمز باشد (مانند خرگوش راسو)، یا زال بد افعال (بد فعال) دنیا عالم. یا زال سر سفید سیه دل دنیا، شخص بی مهر و شفقت. یا زال سفید رو دنیا جهان. یا زال عقیم دنیا جهان. یا زال گوز (گوژ) پشت آسمان فلک. یا زال مستحاضه دنیا جهان. یا زال مو سیه (سیاه) دنیا جهان، چنگ (ساز معروف)
فرهنگ لغت هوشیار
دور شونده ناپدید یاوه بی آن که آن کار کند از شنیدن عقلش یاوه شود غم مخور یاوه نگردد او ز تو بلکه عالم یاوه گردد اندر او روند برطرف شونده زوال یابنده، نابود ناپدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیل
تصویر ذیل
دامن کشان رفتن، دنبال، پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیل
تصویر تزیل
زدو دیدن، پراکنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیل
تصویر جزیل
عظیم، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زویل
تصویر زویل
جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیل
تصویر جزیل
((جَ))
بسیار، فراوان، استوار، محکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذیل
تصویر ذیل
زیر، پایین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زحل
تصویر زحل
کیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیج
تصویر زیج
آلماناک
فرهنگ واژه فارسی سره
بسیار، بی شمار، قابل ملاحظه، بزرگ، عظیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد