- زیستگاه
- محیط
معنی زیستگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- زیستگاه
- منشا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جای ایستادن، محل توقف
جای ایستادن، محل توقف وسایل نقلیه
جای ایستادن، جای ایستادن وسایط نقلیه، فضایی ماهواره ای بزرگ و مجهز برای گردش بلندمدت در مدار زمین به صورت پایگاهی برای انجام مأموریت های اکتشافی، تحقیقات علمی، تعمیر ماهواره و مانند آن
Station
станция
Station
станція
stacja
estação
stazione
estación
station
station
stasiun
أزرق السّماء
स्टेशन
תַחֲנָה
istasyon
স্টেশন
اسٹیشن
محل زیارت، مزار، زیارتخانه
جای بلند شدن
کیفرگاه آن جا که گناهکاران را تنبیه کنند محل سیاست
محل مخصوص عقوبت کردن و به مجازات رسانیدن مجرمان، جای سیاست
نشستنگاه، جایی که کسی بنشیند، جای نشستن، نشیمنگاه، نشست جای، پای تخت
محل جلوس مقر: کرده بروی نشستگاهی چست تخت بسته به تختهای درست. (هفت پیکر. چا. استانبول 212)، محل اقامت مقام
جایی که چیزی ازآن برمی خیزد یا در آن پدید می آید، منشأ، منبع