جدول جو
جدول جو

معنی زیرراه - جستجوی لغت در جدول جو

زیرراه
یکی از دهستانهای یازده گانه بخش برازجان شهرستان بوشهر است، این دهستان در قسمت شمال و مرکز بخش قرار گرفته، هوای آن گرم و مرطوب است، آب مشروب و زراعی از رود خانه دالکی تأمین میگردد، دهستان مزبور از 9 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از سعدآباد، نظرآقائی، درودگاه، جتوط، بنه جاموشی، بیپراء، تل قاتل، تل سرکوه، زیرراه، مرکز دهستان ده سعدآباد است، سد معروف شبانکاره روی رود خانه شاپور درمقابل این ده بنا شده است، سکنۀ دهستان کلاً در حدود 8500 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان زیرراه است که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است و 194 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیرگاه
تصویر زیرگاه
کرسی، صندلی، تخت، چهارپایه ای برای نشستن، برای مثال نهادند زرّین یکی زیرگاه / نشست از برش پهلوان سپاه (فردوسی - ۷/۵۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
ناحیۀ زیراه دشتستان اصل زیراه زیرآب بوده است برای آنکه در زیر رود خانه دالکی افتاده است میانۀ مشرق و شمال بوشهر است، قصبۀ این ناحیه زیراه است یازده فرسنگ از بوشهر و سی و پنج فرسنگ از شیراز دور افتاده است، شمارۀ خانه های زیراه از 300 خانه بیشتر است و این ناحیه مشتمل است بر شش ده آباد، (از فارسنامۀ ناصری)
نام رودی است: رود خانه دالکی و رود خانه خشت در قریۀ دورودگاه ناحیۀ زیراه دشتستان بهم آمیخته رود خانه زیراه گردد، (از فارسنامۀ ناصری)، رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
کرسی، (جهانگیری) (شرفنامۀ منیری)، کرسی که بر آن نشینند، (برهان)، کرسی و صندلی، (ناظم الاطباء)، کرسی باشد، چه پائین تر از گاه یعنی تخت می گذارند، (فرهنگ رشیدی)، کرسی که بر آن نشینند و آن کرسی را زیر تخت بزرگ گذارند از این روی زیرگاه گویند، (انجمن آرا) (آنندراج) :
بر تخت زرین یکی زیرگاه
نشسته بر او پهلوان سپاه،
فردوسی،
نهادند زرین یکی زیرگاه
نشست از برش پهلوان سپاه،
فردوسی،
همان میزبان را یکی زیرگاه
نهادند و بنشست نزدیک شاه،
فردوسی،
بر اورنگ بد پهلوان پیش شاه
سوی راستش سام بر زیرگاه،
اسدی،
بهرخانه در تختی از پیشگاه
بر تخت زیرین یکی زیرگاه،
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیرگاه
تصویر زیرگاه
کرسی و صندلی که بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرکانه
تصویر زیرکانه
از روی عقل و بینش و فراست
فرهنگ لغت هوشیار
دیدار کردن (شخص بزرگ و محترم) باز دید کردن، بمشاهده متبرک و بقعه ها رفتن، دعایی که به عنوان تشرف باطنی برای امامها امامزاده ها و اولیا خوانند حجع: زیارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیررام
تصویر دیررام
خودسر، که آسان تن به اطاعت ندهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
زمان قدیم، زمان دیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارراه
تصویر خارراه
کنایه از کسی یا چیزی که مانع پیشرفات کسی بشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیرکان
تصویر زیرکان
اکیاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
مدت مدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیرینه
تصویر زیرینه
حد سفلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
فئة فرعيّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
Subcategory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
sous-catégorie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
sottocategoria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
подкатегория
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
Unterkategorie
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
підкатегорія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
podkategoria
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
子类别
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
উপবিভাগ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
ذیلی درجہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
subcategoría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
หมวดหมู่ย่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
kategoria ndogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
alt kategori
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
サブカテゴリ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
subcategoria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
하위 카테고리
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
subkategori
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
उपश्रेणी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
subcategorie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
תַּת-קָטֵגוֹרִיָה
دیکشنری فارسی به عبری