جدول جو
جدول جو

معنی زید - جستجوی لغت در جدول جو

زید
(پسرانه)
نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
تصویری از زید
تصویر زید
فرهنگ نامهای ایرانی
زید
افزون شدن، افزون کردن، نامی از نام های مردان
تصویری از زید
تصویر زید
فرهنگ فارسی عمید
زید
(زِ)
دهی از دهستان میان دورود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و 1300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
زید
(زَ)
ابن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (ع). مردی با جلالت قدر و باورع و تقوی بود. پیوسته بنی امیه از قیام وی خائف بودند. پس اتفاق افتاد که هشام زید را به ودیعتی از خالد بن عبدالله القسری متهم داشت و نامه بدو نوشت تا نزدیوسف بن عمر امیر کوفه رود. زید به کوفه رفت و یوسف ازو آن حال بپرسید و چیزی بر وی ثابت نگشت و یوسف اورا سوگند داد و بازگردانید. زید از کوفه به قصد مدینه بیرون شد. مردم کوفه بر وی گرد آمدند و گفتند اینجا صد هزار مرد شمشیرزن است که همه در رکاب تو جان سپردن خواهند. بازگرد تا با تو بیعت کنیم و از بنی امیه درین شهر قلیلی باشند و ما بر آنان فایق آئیم. زیدگفت من از غدر شما ترسانم و بیم دارم که با من آن کنید که با جد من حسین علیه السلام روا داشتید. ایشان سوگندان یاد کردند و عهود و مواثیق محکم گردانیدند و بسی مبالغه کردند تا وی به کوفه بازگشت و پانزده هزار مرد تنها از کوفیان با وی بیعت کردند غیر از مردم بصره و واسط و موصل و خراسان. چون کار تمام شد زید گفت: الحمد ﷲ الذی اکمل لی دینی، بخدای که من از جد خویش شرم داشتم با او بر کوثر حاضر آیم در میان امت، امر معروف و نهی منکر ناکرده. آنگاه دعوت آشکار کرد و یوسف امیر کوفه از دست امویان، لشکری گرد کرد و میان دو فریق جنگی عظیم درگرفت و در آخر لشکر زید بپراکندند و او با گروهی قلیل حربی سخت کرد و تیری بر پیشانی او آمد و بدان تیر درگذشت. یاران او وی را دفن کرده و بر گور او آب راندند تا پیدا نباشد و یوسف بن عمر زمین ها می کاوید تا جسد او بیافت و مصلوب کرد و پس از صلب بسوخت و خاکستر او به آب فرات داد. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به کامل ابن اثیر ج 5 صص 107- 116 و حبیب السیر وخاندان نوبختی اقبال و نامۀ دانشوران ج 5 ص 91 و روضات الجنات ص 580 و ضحی الاسلام و مجمل التواریخ و القصص و تاریخ اسلام و عیون الاخبار و الموشح و عقدالفرید و البیان و التبیین و فرهنگ فارسی معین و زیدیه شود
ابن خالد الجهنی. صحابی بود و در حدیبیه حضور داشت و لواء جهینه در یوم فتح با او بود. بخاری و مسلم روایت کنند که او 81 حدیث دارد و در سال 78 هجری قمری در مدینه درگذشت.. رجوع به الاصابه و تاریخ گزیده چ نوائی ص 227و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 154 و تاریخ الخلفا شود
ابن علی بن عبدالله الفارسی الفسوی. منسوب است به شهر فسا. او در دانش لغت و نحو فاضل بود و به علوم کثیره معرفت داشت. در دمشق سکونت داشت و در ذی حجه یا ذی قعده 467 هجری قمری در طرابلس درگذشت. (از روضات الجنات). رجوع به همین کتاب شود
ابن الدثنه. صحابی است. (منتهی الارب) (آنندراج). از کبار صحابۀحضرت رسول اکرم بوده که بدست مشرکان قریش در اوائل سال چهارم هجرت اسیر گردید و سپس به قتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 353 و الاصابه ج 3 ص 27 شود
ابن رفاعه. یکی از پنج تن از اعضاء اخوان الصفا و از نویسندگان رسائل این جمعیت بوده است. رجوع به غزالی نامه ص 85 و 86 و 91 و تاریخ علوم عقلی ص 299 و تاریخ بغداد و تتمۀ صوان الحکمه و امتاع ج 1 ص 267 شود
ابن سهل بن الاسود النجاری الانصاری، مکنی به ابوطلحه. رجوع به ابوطلحه انصاری در همین لغت نامه و اعلام زرکلی و حبیب السیر چ خیام ج 1 و تاریخ گزیده و عیون الاخبار و امتاع شود
علوی، مکنی به ابوهاشم. او در اوائل قرن پنجم در گیلان ادعای امامت می کرد وبدست طایفه ای از الموتیان بقتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 469- 470 ذیل ’زیدی علوی’ شود
ابن اسیدبن حارثه الثقفی... موسی بن عقبه آرد که او به یمامه شهید گردید. (از الاصابه ج 3 ص 22). و لقب او در اصطلاح رجالی صاحب الرمان است. رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 425 شود
ابن حباب العکلی، مکنی به ابی الحسین. از سفیان ثوری روایت کند و از وی محمد بن علا روایت آرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ابوالحسین شود
لغت نامه دهخدا
زید
(دَ)
فعل ماضی مجهول یعنی افزون شد و بیشتر این فعل را دردعا استعمال می کنند مانند: زید قدره، یعنی افزون باد قدر و مرتبۀ او. زید مجده، یعنی افزون باد جلال او. و زید فضله، یعنی افزون باد علم و فضل او. زید تقویه، یعنی زیاد باد تقوای او. (ناظم الاطباء). توضیح آنکه این از مواردی است که ماضی معنی مستقبل میدهد
لغت نامه دهخدا
زید
افزون کردن، افزون شدن، نمو دادن، نامی از نامهای مردان
تصویری از زید
تصویر زید
فرهنگ لغت هوشیار
زید
((زَ یا زِ))
نمو کردن، افزون شدن، نمو دادن، نامی است از نام های مردان
تصویری از زید
تصویر زید
فرهنگ فارسی معین
زید
زود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیدان
تصویر زیدان
(پسرانه)
نام نویسنده ای عرب، او نخستین نویسنده عرب است که به سبک نویسندگان اروپایی مطالب علمی وتاریخی اسلامی را به صورت رمان منتشر کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیدعلی
تصویر زیدعلی
(پسرانه)
نام شاخه ای از طایفه بیرانوند
فرهنگ نامهای ایرانی
فرقه ای از شیعه که معتقد به امامت زید فرزند امام زین العابدین هستند
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ)
نام محلی است که نزدیکی سبزوار واقع بوده، تراکمه خرابی بسیار به آنجا رسانیده اند. نورالدین محمد منشی جلال الدین خوارزمشاه از آنجا برخاسته و رسالۀ نفثهالمصدور از اوست. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دی یو)
جماعتی از محدثان منسوب به زید بن علی (ع) مذهباً و نسباً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به زید بن علی و زیدیه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دی یَ)
زیدیه. فرقه ای از شیعه که به زید بن علی بن الحسین (ع) ملقب به زین العابدین منسوبند و آنان سه طایفه اند: جاروریه، سلیمانیه و بتیریه. (از اقرب الموارد). اسم عمومی جمیع فرقی که بعد از حضرت امام علی بن حسین زین العابدین (ع) بجای امام محمد باقر (ع) پسر دیگر آن حضرت یعنی زید بن علی را امام می دانستند و چون زید بن علی شاگرد واصل بن عطاء معتزلی بود، زیدیه در اصول پیرو اهل اعتزال شده اند. (از خاندان نوبختی اقبال ص 256). اصحاب زید بن علی اند که بروزگار بنی امیه ظهور کرد... و بنای مذهب ایشان آن است که پس از علی و حسن و حسین سلام الله علیهم هر علوی که معصوم باشد شاید که امامت طلب کند و باید که از فرزندان علی باشد و پارسا و معصوم. و ایشان پنج فرقه اند: مغیریه، جارودیه، ذکریه، خشبیه و خلفیه. (از بیان الادیان، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
گروهی از شیعه اند که منسوب به زید بن علی بن الحسین علیهم السلام میباشند و آنان سه فرقه هستند:
اول جارودیه، اصحاب ابی الجارود که حضرت امام محمد باقر علیه السلام نام اورا سرحوب نهاده بود یعنی شیطان علیه اللعنه و الخذلان، و میفرمود که مکان او در دریاست. این فرقه به نص فرمایش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم امامت را بعداز پیمبر، مخصوص امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و سیدی شباب اهل الجنه امام حسن و امام حسین علیهم السلام میدانند. و یاران پیمبر را چون اقتدا به امیر مؤمنان نکردند کافر میشناسند و پس از حسنین، امامت را بر طریق شوری، بین اولاد آن دو وجود مقدس واجب میشمارند، بدین طریق که هر یک از فرزندان آن دو بزرگوار داناتر و پهلوانتر بود و با شمشیر و قهر و غلبه بر دیگران خروج کرد و غلبه یافت امامت او راست. و در امام منتظراختلاف کرده اند که آیا او محمد بن عبدالله بن الحسین بن علی است که زنده است و کشته نشده، یا محمد بن القاسم بن علی بن الحسین، یا یحیی بن عمر صاحب کوفه میباشد (از احفاد امام زین العابدین علیه السلام).
فرقۀ دوم سلیمانیه، یاران سلیمان بن جریرکه گفته اند امامت باید در بین خلق بطریق شوری صورت گیرد و عقد امامت بدو مرد از خیار مسلمانان باید منعقد شود. و امامت مفضول بر فاضل صحیح و درست باشد. و ابوبکر و عمر هر دو امام بوده اند. و هرچند امت در بیعت با آن دو با وجود امیر مؤمنان خطایی را مرتکب شده اند، اما نظر به آنکه این خطا به فسق منجر نشده، خطای آنان قابل عفو و چشم پوشی است و عثمان و طلحه و زبیر و عایشه را تکفیر کرده اند.
فرقۀ سوم بتیریه، یاران بتیر ثومی میباشند. با سلیمانیه در عقیده موافقت دارند، جز آنکه درباره عثمان متوقف شده اند. این بود سه فرقۀ زیدیه و بیشتر آنان در زمان ما مقلد میباشند و در اصول عقاید به مذهب اعتزال و در فروع به مذهب حنفیه مراجعه کنند، جز در اندکی از مسائل. کذا فی شرح المواقف. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
... پس از کشته شدن زید بن علی پسرش یحیی بن زید به امامت برخاست و به خراسان رفت و جمعی بر او بگرویدند ولی عاقبت کشته شد. زیدیه بر چند فرقه منقسم بوده اند مانند جارودیه و خشبیه... و در بعضی عقاید میان آنان اختلاف بوده است. از امامهای زیدیه دو تن قابل ذکرند یکی حسن بن زید معروف به داعی کبیر که دولت علویان طبرستان را تأسیس کرد (در حدود 250 هجری قمری) و دیگری قاسم رسّی متوفی به سال 246 هجری قمری که خود و جانشینانش اصول عقاید یگانه مذهب زیدی موجود را تدوین کردند و آن در اصول مذهب معتزلی است، بعلاوه سخت با تصوف ناسازگار می باشد... اما در عبادات زیدیان در بعضی از مسائل که مایۀ تمایز شیعه و سنی است روش شیعه را دارند مانند ’حی علی خیرالعمل’ گفتن در اذان، پنج بار تکبیر گفتن در نماز میت، نخوردن ذبیحۀ نامسلمان و غیره. زناشویی با غیرزیدی و زواج متعه را جایز نمیدانند. شرایط اصلی امام در مذهب زیدیه عبارت است از اینکه از اهل بیت پیغمبر باشد (خواه از نسل امام حسن خواه از نسل امام حسین) و لهذا امامت ارثی نیست. امام بشخصه باید قادر به جنگ یا دفاع باشد و به همین جهت کودک یا مهدی غایبی را به امامت قبول ندارند. امام باید عالم در علم دین باشد... در نتیجۀ این شرایط نزد زیدیه، کوشش شخصی عامل قطعی برای رسیدن به مقام امامت بوده است و سلسلۀ پیوسته از امامان پیدا نشده و حتی زیدیه گاه بی امام بوده اند و گاه وجود بیش از یک امام را در یک وقت پذیرفته اند... زیدیه در دو ناحیه به قدرت سیاسی رسیدند یکی در سواحل دریای خزر از زمان داعی کبیر تا حدود 520 هجری قمری که در آنجا قریب 20 امام و داعی پیداشدند که گاه میان آنان دوره های فترت حاصل می شد، و گاه همزمان با یکدیگر بودند و کارشان به کشمکش می انجامید. پس از آن زیدیۀ طبرستان و گیلان در فرقۀ نقطویه مستحیل شدند. دوم در یمن که یحیی بن حسین متوفی به سال 298 هجری قمری نوادۀ قاسم رسّی پیشوای گروهی اندک ولی بسیار مؤمن و فداکار زیدیه در مدینه با جمعی از پیروان خود بعنوان جهاد به جانب جنوب جزیره العرب براه افتادند و بر یمن مستولی شدند و حکومتی دینی درآن ناحیه تأسیس کردند. امامان زیدی یمن در داخل و خارج کشمکش ها داشتند و پس از استیلای ترکان عثمانی بریمن چند بار با ترکان جنگیدند... سلطنت جدید یمن را امام المتوکل یحیی تأسیس کرد که در سال 1904 میلادی با ترکان جنگید و در 1918 صنعا را بطور قطعی بدست آورد. (از دایره المعارف فارسی). رجوع به خاندان نوبختی اقبال و عیون الاخبار ج 2 ص 145 و ضحی الاسلام و غزالی نامه و البیان و التبیین ج 3 ص 53 و الوزراء و الکتاب و زیدیون و زید بن علی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دی یَ)
دهی است به بغداد. (منتهی الارب) (آنندراج). قریه ای از سواد بغداد از اعمال بادوریا. ابوبکر محمد بن یحیی بن محمد الشوکی بدان منسوب است. (از معجم البلدان) ، آبی است مر بنی نمر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گران شدن نرخ. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، در سخن افزون کردن. (تاج المصادر بیهقی). به تکلف افزودن در سخن و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، یازیدن شیر در بانگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، راه رفتن شتر به تکلف بیشتر از طاقت خود. (از متن اللغه) ، گردن کشیدن ناقه و رفتن مافوق رفتار تند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَیْیُ)
نوعی از رفتار و آن فوق عنق است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
نعت تفضیلی از زائد. بیشتر. زیاده تر. زائدتر. بسیارتر. بیش از:
نه معن زائده ای کز ید عطاده خود
ز معن زائده ای در عطادهی ازید.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از اینجا. مخفف ازیدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چنین گفت کای کردگارا مرا
رهائی نخواهد بدن زیدرا.
فردوسی (یادداشت ایضاً).
بدینجات از بد نگهبان بود
چو زیدر شدی توشۀ جان بود.
اسدی (یادداشت ایضاً).
ببین و بدان کز کجا آمدی
کجا رفت باید چو زیدر شوی.
اسدی.
رجوع به ایدر شود
لغت نامه دهخدا
(زِ دِ سَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن است و 679 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
غلام بچۀ ترک مقبول را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). همان ریدک است که کودک نابالغ باشد و در رود گذشت. زیدک غلط است که صاحب برهان گفته. (انجمن آرا) (آنندراج). غلام امرد بود. (اوبهی). در کلمه ’رود’ صاحب انجمن آرا می گوید: ’ریدک’ اصلش ’رودک’ یعنی فرزند کوچک و در تحفه الاحباب هم زیدک ضبط شده و برهان زیدک و ریدک هر دو را ضبط کرده است، ولی در دو نسخۀ حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی با زاء معجمه ضبط شده و گوید زیدک غلام امرد بود. فردوسی گوید:
چو از دل گسل زیدکان سرای
ز دیبا بناگوش و دیباقبای.
(از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
پهلوی ’رتک’ (پسر، غلام جوان) ، قیاس شود با گیلکی ’ری’ و مازندرانی ’ریکا’ (پسر). (حاشیۀ برهان چ معین، ذیل ریدک)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام طایفه ای در یمن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است به یمامه. (منتهی الارب) (آنندراج). قریه ای به یمامه که باغها و نخلستان ها دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
انتسابی است به زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب. (از انساب سمعانی). رجوع به زیدیون و زیدیه و زید بن علی شود
لغت نامه دهخدا
(زِ دِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن است و 802 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زید عمره
تصویر زید عمره
عمر او بر افزون باد، (پس از ذکر نام کسان در نامه ها و غیره آید)
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگی او بر افزون باد، یا زید اجلاله العالی. بزرگی عالی وی برافزون باد، (پس از ذکر نام بزرگان در نامه ها آید)
فرهنگ لغت هوشیار
نیکبختی او برافزون باد، (پس از ذکر نام بزرگان در نامه ها و غیره آید)
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی او بر افزون باد، (پس از ذکر نام بزرگان در نامه ها و غیره آید)
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگی وی بر افزون باد، (پس از نام بزرگان در نامه ها و غیره می آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیدان
تصویر زیدان
افزونی، نام شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
فرقه ای از شیعه که به زید ابن علی بن الحسین (ع) ملقب به زین العابدین منسوبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیدی
تصویر زیدی
نام دهی است به یمامه، هر یک از زیدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازید
تصویر ازید
زائد تروبیشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزید
تصویر تزید
فزونی نرخ، سخن ساختن، بیش گویی بسیار گویی پر چانگی
فرهنگ لغت هوشیار