ابن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (ع). مردی با جلالت قدر و باورع و تقوی بود. پیوسته بنی امیه از قیام وی خائف بودند. پس اتفاق افتاد که هشام زید را به ودیعتی از خالد بن عبدالله القسری متهم داشت و نامه بدو نوشت تا نزدیوسف بن عمر امیر کوفه رود. زید به کوفه رفت و یوسف ازو آن حال بپرسید و چیزی بر وی ثابت نگشت و یوسف اورا سوگند داد و بازگردانید. زید از کوفه به قصد مدینه بیرون شد. مردم کوفه بر وی گرد آمدند و گفتند اینجا صد هزار مرد شمشیرزن است که همه در رکاب تو جان سپردن خواهند. بازگرد تا با تو بیعت کنیم و از بنی امیه درین شهر قلیلی باشند و ما بر آنان فایق آئیم. زیدگفت من از غدر شما ترسانم و بیم دارم که با من آن کنید که با جد من حسین علیه السلام روا داشتید. ایشان سوگندان یاد کردند و عهود و مواثیق محکم گردانیدند و بسی مبالغه کردند تا وی به کوفه بازگشت و پانزده هزار مرد تنها از کوفیان با وی بیعت کردند غیر از مردم بصره و واسط و موصل و خراسان. چون کار تمام شد زید گفت: الحمد ﷲ الذی اکمل لی دینی، بخدای که من از جد خویش شرم داشتم با او بر کوثر حاضر آیم در میان امت، امر معروف و نهی منکر ناکرده. آنگاه دعوت آشکار کرد و یوسف امیر کوفه از دست امویان، لشکری گرد کرد و میان دو فریق جنگی عظیم درگرفت و در آخر لشکر زید بپراکندند و او با گروهی قلیل حربی سخت کرد و تیری بر پیشانی او آمد و بدان تیر درگذشت. یاران او وی را دفن کرده و بر گور او آب راندند تا پیدا نباشد و یوسف بن عمر زمین ها می کاوید تا جسد او بیافت و مصلوب کرد و پس از صلب بسوخت و خاکستر او به آب فرات داد. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به کامل ابن اثیر ج 5 صص 107- 116 و حبیب السیر وخاندان نوبختی اقبال و نامۀ دانشوران ج 5 ص 91 و روضات الجنات ص 580 و ضحی الاسلام و مجمل التواریخ و القصص و تاریخ اسلام و عیون الاخبار و الموشح و عقدالفرید و البیان و التبیین و فرهنگ فارسی معین و زیدیه شود ابن خالد الجهنی. صحابی بود و در حدیبیه حضور داشت و لواء جهینه در یوم فتح با او بود. بخاری و مسلم روایت کنند که او 81 حدیث دارد و در سال 78 هجری قمری در مدینه درگذشت.. رجوع به الاصابه و تاریخ گزیده چ نوائی ص 227و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 154 و تاریخ الخلفا شود ابن علی بن عبدالله الفارسی الفسوی. منسوب است به شهر فسا. او در دانش لغت و نحو فاضل بود و به علوم کثیره معرفت داشت. در دمشق سکونت داشت و در ذی حجه یا ذی قعده 467 هجری قمری در طرابلس درگذشت. (از روضات الجنات). رجوع به همین کتاب شود ابن الدثنه. صحابی است. (منتهی الارب) (آنندراج). از کبار صحابۀحضرت رسول اکرم بوده که بدست مشرکان قریش در اوائل سال چهارم هجرت اسیر گردید و سپس به قتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 353 و الاصابه ج 3 ص 27 شود ابن رفاعه. یکی از پنج تن از اعضاء اخوان الصفا و از نویسندگان رسائل این جمعیت بوده است. رجوع به غزالی نامه ص 85 و 86 و 91 و تاریخ علوم عقلی ص 299 و تاریخ بغداد و تتمۀ صوان الحکمه و امتاع ج 1 ص 267 شود ابن سهل بن الاسود النجاری الانصاری، مکنی به ابوطلحه. رجوع به ابوطلحه انصاری در همین لغت نامه و اعلام زرکلی و حبیب السیر چ خیام ج 1 و تاریخ گزیده و عیون الاخبار و امتاع شود علوی، مکنی به ابوهاشم. او در اوائل قرن پنجم در گیلان ادعای امامت می کرد وبدست طایفه ای از الموتیان بقتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 469- 470 ذیل ’زیدی علوی’ شود ابن اسیدبن حارثه الثقفی... موسی بن عقبه آرد که او به یمامه شهید گردید. (از الاصابه ج 3 ص 22). و لقب او در اصطلاح رجالی صاحب الرمان است. رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 425 شود ابن حباب العکلی، مکنی به ابی الحسین. از سفیان ثوری روایت کند و از وی محمد بن علا روایت آرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ابوالحسین شود