- زکید
- خسته و آزرده و رنجیده
معنی زکید - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از روی خشم سخن گفتن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
فزون
فراوان، بسیار نمو کننده، افزون شونده
زمین برومند و پاک، مونث زکی
زیرک هشیار
کاسه سفالی
درمانده در سخن
بسیار پارسا اهرو اشوک اندک، تنگخو، کمخوار، رودبار تنگ
استوار، محکم
مؤنث واژۀ زکی، پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
بدسگال چاره گر حیله کردن دستان ساختن، حیله گری چاره گری: (شیر را آزمودم و اندازه زور و قوت او معلوم کرد و رای و مکیدت او بدانست و در هر یک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم) (کلیله. مصحح مینوی. 89)، جمع مکاید
محکم، استوار، دستور قطعی
اضافه، غیرلازم، فراوان
کاسۀ سفالی، برای مثال مدح تو را به هزل نبردم به سر از آنک / نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند (سوزنی- مجمع الفرس - زکند)
محکم، استوار
پاکیزه، پاک از فساد، طیب، طاهر
افزون کردن، افزون شدن، نمو دادن، نامی از نامهای مردان
پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
افزون شدن، افزون کردن، نامی از نام های مردان
مکر، حیله، فریب، گول، قلّاشی، خدعه، روغان، ترب، حقّه، ستاوه، دلام، ریو، نیرنگ، شکیل، کلک، خاتوله، تزویر، نارو، تنبل، احتیال، شید، ترفند، دستان، چاره، گربه شانی، دغلی، اشکیل، غدر، دویل
چیزی را گویند که بدان طلا و نقره و امثال آنرا بهم وصل کنند و آنرا بعربی لحیم خوانند مکر و فریب