زکری. زکریاء. نام پیغامبری علیه السلام. (منتهی الارب). نام نبی علیه السلام. (غیاث اللغات) (آنندراج). گویند که زکریا علیه السلام به اغوای شیطان به درخت پناه برده و غیرت الهی او را در زیر اره کشید. (آنندراج). نام پیغمبری از بنی اسرائیل. (ناظم الاطباء). خواندمیر آرد: زکریا بن ازان بن مسلم بن صدوق که نسبش به سلیمان بن داود می پیوست در آن زمان، پیغمبر مقتدا و صاحب قربان بنی اسرائیل بود و پیوسته در مسجد اقصی به عبادت باری سبحانه و تعالی قیام می نمود و آن جناب را پسر عمی بود موسوم به عمران بن ماثان. این عمران پدر مریم است و او را دختری دیگر بود از مریم بزرگتر، اشیاع نام که در فراش زکریا (ع) می غنود و منکوحۀعمران را، حنۀ بنت قافوذ می گفتند و این حنه در کبرسن... حامله شده به اتفاق عمران نذر کرد که چون آن فرزند متولد گردد، محرر باشد و معنی محرر آن است که به شغل دنیا اشتغال ننماید... چون اناث را بواسطۀ عذری که دارند قابلیت تحریر نیست عمران و حنه متفکر ومتحیر شدند، پس وحی الهی جهت قبول آن دختر و جواز محرر بودن او به زکریا نازل شد و عمران دختر خود را مریم نام نهاد... احبار رضا داده، زکریا مریم را ب خانه خود برد و همت عالی به تربیت او مصروف داشته. چون مریم قابلیت خدمت مسجد پیدا کرد، جهت او غرفه ای در آن مسجد تعمیر نموده و او را بدانجا آورد و هرگاه زکریا از مسجد اقصی بیرون می رفت در غرفۀ مریم را قفل می فرمود و در بعضی اوقات که نزد مریم می آمد در زمستان ثمار صیفی و در تابستان میوه های شتوی نزد او مشاهده می نمود... آنگاه زوجه زکریا اشیاع در نودوهشت سالگی... به یحیی حامله شد... بعد از حمل اشیاع یحیی، مدت 3 روز زکریا بر تکلم قادر نگشت... روایت اکثر و اشهر در این باب، آن است که چون مریم عذرا به عیسی حامله گشت و غیر از زکریا کسی با او ملاقات نمی نمود. یهود... جناب نبوی را به زنا متهم داشته، قاصد قتل او شدند و زکریا این معنی را فهم کرده به طریق فرار از میان آن اشرار بیرون رفت و در اثنای راه از درختی آوازی شنید که یا نبی الله به جانب من بیا و زکریا نزدیک آن درخت رفت و درخت شق شد، زکریا را در جوف خود جای داد و باز اجزایش بهم متصل گشت. شیطان گوشۀ جامۀ اورا بگرفت تا از درخت بیرون ماند و جمعی که از عقب زکریا متوجه بودند شیطان را بصورت انسان دیده، پرسیدند که پیری به این صفات در این راه بنظر تو درآمد؟ ابلیس جواب داد که من شخصی ساحرتر از آن پیر ندیدم، زیرا که به سحر این شجره را شکافت و در جوف آن پنهان شده و اینک گوشۀ جامۀ او بیرون مانده و قوم به تعلیم آن لعین، زکریا (ع) را با درخت به اره دو پاره کردند. اما اعتقاد وهب بن منبه آن است که شعیا (ع) بر این موجب کشته گشته و زکریا به مرگ طبیعی درگذشته... (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 137- 139) : فتقبلها ربها بقبول حسن و أنبتها نباتاً حسناً و کفّلهازکریا کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً. قال: یا مریم انی لک هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب. هنا لک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء. فنادته الملائکه و هو قائم یصلی فی المحراب. (قرآن 37/3). بجای بد زکریا که کشته شد یحیی گزیده ای که به پاکی بد از جهان اخیر. ناصرخسرو. چنین گویند که چهارساله بود تورات بیاموخت و چون هفت ساله شد یاد گرفته بود. (قصص الانبیاء). حنه او را پیش گرفت و کوزۀ آبی و جاروبی بوی داد و در بیت المقدس آورد. زکریا در محراب نشسته بود. (قصص الانبیاء). چه عقل را بدست امانی گرو کنم چه اره بر سر زکریا برآورم. خاقانی. دم خنجر ز مژگانش لب اره از آن خنجر به بسملگاه یحیی بوسه بر فرق زکریا زد. حکیم زلالی (از آنندراج). از تیغ رخنه رخنه که بر تارک من است افغان ز ارۀ زکریا برآورم. ملا شانی تکلو (ایضاً). ز بعد او، زکریا بماند هفتصد سال بریده گشت بدو نیمه در میان شجر. ؟ رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 215، دائره المعارف فارسی و مادۀ بعد شود مردی که در ایام عزیا در اراضی یهودا می زیست و ازاو شغل و خبری نداریم، لکن همین قدر میدانیم که در رؤیاهای خدائی بصیر بود (دوم تواریخ 26:5) دور نیست که مراد از ذکر این کلام آن باشد که او شخصی بسیار متقی بود و یا اینکه نبوت مخصوصی می داشت... و او پدر ابی یاابیه مادر آحاز و جدۀ حزقیا بود. (دوم پادشاهان 18:2 و دوم تواریخ 29:1). (از قاموس کتاب مقدس) بطریرک بین المقدس در زمانی که ایرانیان آنجا را تسخیر و صلیب مقدس را تصرف کردند، وی تا زمان قتل کسری در اسارت بماند (614- 627 میلادی). و با صلیب به بیت المقدس بازگشت و در سال 631 میلادی درگذشت. (فرهنگ فارسی معین ج 5) ابن یحیی بن صالح البلخی اللؤلؤی. از حفاظ حدیث بود و در سال 230 هجری قمری در بلخ درگذشت. او راست: کتاب الایمان. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 335) ابن داود بن بکر نیشابوری، مکنی به ابویحیی و مشهور به خفاف است که حافظ حدیث و مفسر بود. او راست: التفسیر الکبیر. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 334) یکی از آخرین انبیای عهد قدیم (قرن ششم قبل از میلاد). وی در عهد ترمیم هیکل اورشلیم که به امر نبوکد نصر منهدم شده بود می زیست ’نبوت زکریا’ از اوست و وی به تجدید روحانیت اسرائیل در عهدمسیح بشارت داده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قاموس کتاب مقدس ذیل زکریای نبی و تورات کتاب زکریا و دائره المعارف فارسی شود پسر برخیا که اشعیای نبی او را فی مابین خود و نبیه شاهد گرفت و نبیه حامله شده، پسری برای آن حضرت آورد، چنانکه در کتاب اشعیا 8:2 مذکور است قول صحیح آن است که او را بنی آساف می دانند. (دوم تواریخ 29:13). (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به زکریا پیغمبر بنی اسرائیل (مادۀ اول شود) کسی که خداوند او را ذکر می فرماید) زکریا، پسر و جانشین یربعام دومین پادشاه اسرائیل است. دوم پادشاهان 14:29 که شش ماه سلطنت نموده از آن پس بدست شلوم گرفتار آمده مقتول گردید... (قاموس کتاب مقدس) رجوع به دائره المعارف فارسی شود ابن الخطاب بن اسماعیل بن عبدالرحمن بن حزم ابکلی محدث و اهل تطیله است که در سال 293 هجری قمری به مشرق به سفر حج رفت و در مکه کتاب النسب زبیر بن بکار را از جرجانی استماع کرد. رجوع به الحلل السندسیه ج 2 ص 170 شود مراغی، مکنی به ابویحیی. او راست: العدد المعدوده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شیخ امام ابی یحیی زکریا المراغی از علمای صنف الثانی ازقرن ششم هجری. رجوع به کشف الظنون ج 2 ص 130 شود پسر یهویاداع است و قول صحیح و معتنابه آن است که نوۀ یهویاداع بوده در ایام آحز یا ویوآش به منصب کهانت رسید... (قاموس کتاب مقدس). رجوع به همین کتاب و دائره المعارف فارسی شود ابن یحیی الضبی البصری الساجی (220- 307 هجری قمری) ، مکنی به ابویحیی الضبی. از محدثان و حفاظ بود. او راست: علل الحدیث. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 335 شود ابن نداف که ابوحدیده ناهض بن عریب و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن امجد از وی روایت کرده اند. رجوع به الحلل السندسیه، ج 2 ص 160 و 181 شود
زکری. زکریاء. نام پیغامبری علیه السلام. (منتهی الارب). نام نبی علیه السلام. (غیاث اللغات) (آنندراج). گویند که زکریا علیه السلام به اغوای شیطان به درخت پناه برده و غیرت الهی او را در زیر اره کشید. (آنندراج). نام پیغمبری از بنی اسرائیل. (ناظم الاطباء). خواندمیر آرد: زکریا بن ازان بن مسلم بن صدوق که نسبش به سلیمان بن داود می پیوست در آن زمان، پیغمبر مقتدا و صاحب قربان بنی اسرائیل بود و پیوسته در مسجد اقصی به عبادت باری سبحانه و تعالی قیام می نمود و آن جناب را پسر عمی بود موسوم به عمران بن ماثان. این عمران پدر مریم است و او را دختری دیگر بود از مریم بزرگتر، اشیاع نام که در فراش زکریا (ع) می غنود و منکوحۀعمران را، حنۀ بنت قافوذ می گفتند و این حنه در کبرسن... حامله شده به اتفاق عمران نذر کرد که چون آن فرزند متولد گردد، محرر باشد و معنی محرر آن است که به شغل دنیا اشتغال ننماید... چون اناث را بواسطۀ عذری که دارند قابلیت تحریر نیست عمران و حنه متفکر ومتحیر شدند، پس وحی الهی جهت قبول آن دختر و جواز محرر بودن او به زکریا نازل شد و عمران دختر خود را مریم نام نهاد... احبار رضا داده، زکریا مریم را ب خانه خود برد و همت عالی به تربیت او مصروف داشته. چون مریم قابلیت خدمت مسجد پیدا کرد، جهت او غرفه ای در آن مسجد تعمیر نموده و او را بدانجا آورد و هرگاه زکریا از مسجد اقصی بیرون می رفت در غرفۀ مریم را قفل می فرمود و در بعضی اوقات که نزد مریم می آمد در زمستان ثمار صیفی و در تابستان میوه های شتوی نزد او مشاهده می نمود... آنگاه زوجه زکریا اشیاع در نودوهشت سالگی... به یحیی حامله شد... بعد از حمل اشیاع یحیی، مدت 3 روز زکریا بر تکلم قادر نگشت... روایت اکثر و اشهر در این باب، آن است که چون مریم عذرا به عیسی حامله گشت و غیر از زکریا کسی با او ملاقات نمی نمود. یهود... جناب نبوی را به زنا متهم داشته، قاصد قتل او شدند و زکریا این معنی را فهم کرده به طریق فرار از میان آن اشرار بیرون رفت و در اثنای راه از درختی آوازی شنید که یا نبی الله به جانب من بیا و زکریا نزدیک آن درخت رفت و درخت شق شد، زکریا را در جوف خود جای داد و باز اجزایش بهم متصل گشت. شیطان گوشۀ جامۀ اورا بگرفت تا از درخت بیرون ماند و جمعی که از عقب زکریا متوجه بودند شیطان را بصورت انسان دیده، پرسیدند که پیری به این صفات در این راه بنظر تو درآمد؟ ابلیس جواب داد که من شخصی ساحرتر از آن پیر ندیدم، زیرا که به سحر این شجره را شکافت و در جوف آن پنهان شده و اینک گوشۀ جامۀ او بیرون مانده و قوم به تعلیم آن لعین، زکریا (ع) را با درخت به اره دو پاره کردند. اما اعتقاد وهب بن منبه آن است که شعیا (ع) بر این موجب کشته گشته و زکریا به مرگ طبیعی درگذشته... (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 137- 139) : فتقبلها ربها بقبول حسن و أَنبتها نباتاً حسناً و کفَّلهازکریا کلَّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً. قال: یا مریم انی لک هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب. هنا لک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء. فنادته الملائکه و هو قائم یصلی فی المحراب. (قرآن 37/3). بجای بد زکریا که کشته شد یحیی گزیده ای که به پاکی بد از جهان اخیر. ناصرخسرو. چنین گویند که چهارساله بود تورات بیاموخت و چون هفت ساله شد یاد گرفته بود. (قصص الانبیاء). حنه او را پیش گرفت و کوزۀ آبی و جاروبی بوی داد و در بیت المقدس آورد. زکریا در محراب نشسته بود. (قصص الانبیاء). چه عقل را بدست امانی گرو کنم چه اره بر سر زکریا برآورم. خاقانی. دم خنجر ز مژگانش لب اره از آن خنجر به بسملگاه یحیی بوسه بر فرق زکریا زد. حکیم زلالی (از آنندراج). از تیغ رخنه رخنه که بر تارک من است افغان ز ارۀ زکریا برآورم. ملا شانی تکلو (ایضاً). ز بعد او، زکریا بماند هفتصد سال بریده گشت بدو نیمه در میان شجر. ؟ رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 215، دائره المعارف فارسی و مادۀ بعد شود مردی که در ایام عزیا در اراضی یهودا می زیست و ازاو شغل و خبری نداریم، لکن همین قدر میدانیم که در رؤیاهای خدائی بصیر بود (دوم تواریخ 26:5) دور نیست که مراد از ذکر این کلام آن باشد که او شخصی بسیار متقی بود و یا اینکه نبوت مخصوصی می داشت... و او پدر ابی یاابیه مادر آحاز و جدۀ حزقیا بود. (دوم پادشاهان 18:2 و دوم تواریخ 29:1). (از قاموس کتاب مقدس) بطریرک بین المقدس در زمانی که ایرانیان آنجا را تسخیر و صلیب مقدس را تصرف کردند، وی تا زمان قتل کسری در اسارت بماند (614- 627 میلادی). و با صلیب به بیت المقدس بازگشت و در سال 631 میلادی درگذشت. (فرهنگ فارسی معین ج 5) ابن یحیی بن صالح البلخی اللؤلؤی. از حفاظ حدیث بود و در سال 230 هجری قمری در بلخ درگذشت. او راست: کتاب الایمان. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 335) ابن داود بن بکر نیشابوری، مکنی به ابویحیی و مشهور به خفاف است که حافظ حدیث و مفسر بود. او راست: التفسیر الکبیر. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 334) یکی از آخرین انبیای عهد قدیم (قرن ششم قبل از میلاد). وی در عهد ترمیم هیکل اورشلیم که به امر نبوکد نصر منهدم شده بود می زیست ’نبوت زکریا’ از اوست و وی به تجدید روحانیت اسرائیل در عهدمسیح بشارت داده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قاموس کتاب مقدس ذیل زکریای نبی و تورات کتاب زکریا و دائره المعارف فارسی شود پسر برخیا که اشعیای نبی او را فی مابین خود و نبیه شاهد گرفت و نبیه حامله شده، پسری برای آن حضرت آورد، چنانکه در کتاب اشعیا 8:2 مذکور است قول صحیح آن است که او را بنی آساف می دانند. (دوم تواریخ 29:13). (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به زکریا پیغمبر بنی اسرائیل (مادۀ اول شود) کسی که خداوند او را ذکر می فرماید) زکریا، پسر و جانشین یربعام دومین پادشاه اسرائیل است. دوم پادشاهان 14:29 که شش ماه سلطنت نموده از آن پس بدست شلوم گرفتار آمده مقتول گردید... (قاموس کتاب مقدس) رجوع به دائره المعارف فارسی شود ابن الخطاب بن اسماعیل بن عبدالرحمن بن حزم ابکلی محدث و اهل تطیله است که در سال 293 هجری قمری به مشرق به سفر حج رفت و در مکه کتاب النسب زبیر بن بکار را از جرجانی استماع کرد. رجوع به الحلل السندسیه ج 2 ص 170 شود مراغی، مکنی به ابویحیی. او راست: العدد المعدوده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شیخ امام ابی یحیی زکریا المراغی از علمای صنف الثانی ازقرن ششم هجری. رجوع به کشف الظنون ج 2 ص 130 شود پسر یهویاداع است و قول صحیح و معتنابه آن است که نوۀ یهویاداع بوده در ایام آحز یا ویوآش به منصب کهانت رسید... (قاموس کتاب مقدس). رجوع به همین کتاب و دائره المعارف فارسی شود ابن یحیی الضبی البصری الساجی (220- 307 هجری قمری) ، مکنی به ابویحیی الضبی. از محدثان و حفاظ بود. او راست: علل الحدیث. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 335 شود ابن نداف که ابوحدیده ناهض بن عریب و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن امجد از وی روایت کرده اند. رجوع به الحلل السندسیه، ج 2 ص 160 و 181 شود
زکریا (578- 661 هجری قمری) معروف به بهاءالحق از مشایخ صوفیه و ازخلفای مشهور شیخ شهاب الدین سهروردی و مؤسس طریقۀ سهروردیه در هند. نزدیک ملتان بدنیا آمد. برای تحصیل علم بخراسان و بخارا و مدینه سفر کرد. در مراجعت ازحج در بغداد بخدمت سهروردی رسید و مرید او شد و به امر وی خانقاهی مجلل در ملتان دایر نمود. هیچ کس را اجازۀ اینکه به او تعظیم کند نمیداد. در سند و پنجاب مریدان بسیار و نیز در هرات و بخارا و همدان مریدانی داشت. بنا بر مشهور، فخرالدین عراقی و امیرحسین هروی از مریدان او بودند. (دایره المعارف فارسی). رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 99 و 146 و 147و 194 و ریاض العارفین ص 174 و نفحات الانس ص 329 شود
زکریا (578- 661 هجری قمری) معروف به بهاءالحق از مشایخ صوفیه و ازخلفای مشهور شیخ شهاب الدین سهروردی و مؤسس طریقۀ سهروردیه در هند. نزدیک ملتان بدنیا آمد. برای تحصیل علم بخراسان و بخارا و مدینه سفر کرد. در مراجعت ازحج در بغداد بخدمت سهروردی رسید و مرید او شد و به امر وی خانقاهی مجلل در ملتان دایر نمود. هیچ کس را اجازۀ اینکه به او تعظیم کند نمیداد. در سند و پنجاب مریدان بسیار و نیز در هرات و بخارا و همدان مریدانی داشت. بنا بر مشهور، فخرالدین عراقی و امیرحسین هروی از مریدان او بودند. (دایره المعارف فارسی). رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 99 و 146 و 147و 194 و ریاض العارفین ص 174 و نفحات الانس ص 329 شود
ابن یحیی بن خلاد الساجی البصری، مکنی به ابویعلی است که در بغداد اقامت داشت و از عبدالله بن داود الخریبی و اصمعی حدیث کرد و محمد بن خلف بن مرزبان و قاضی ابوعبداﷲ المحاملی از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ج 1 ص 520). او راست: کتاب فضائل البصره. رجوع به معجم البلدان ج 2 ص 270 شود
ابن یحیی بن خلاد الساجی البصری، مکنی به ابویعلی است که در بغداد اقامت داشت و از عبدالله بن داود الخریبی و اصمعی حدیث کرد و محمد بن خلف بن مرزبان و قاضی ابوعبداﷲ المحاملی از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ج 1 ص 520). او راست: کتاب فضائل البصره. رجوع به معجم البلدان ج 2 ص 270 شود
ابن احمد بن محمد بن یحیی بن عبدالواحد بن عمراللحیانی الهیتانی صاحب تونس. سیوطی در صفدی آرد که وی فقیه، فاضل و در عربیت و غوامض معانی ادب بارع بود و در سرودن شعر سحر می نمود. مدتی وزارت عم خود المستنصر را داشت و سپس در سال 680 هجری قمری پادشاهی یافت آنگاه خلع شد و در سال 718 حج کرد و با تقی بن تیمیه ملاقات کرد و به تونس بازگشت و چون صاحب تونس مرده بود او را پادشاهی دادند و لقب القائم بامرالله یافت و چون یکی از خویشاوندان وی با او به مخالفت برخاست، پادشاهی را ترک گفت و به اسکندریه رفت و بدانجا بودتا در محرم 727 هجری قمری درگذشت. ولادت او سال 640 و اندی بوده است. (از روضات الجنات چ گلبهار ص 299)
ابن احمد بن محمد بن یحیی بن عبدالواحد بن عمراللحیانی الهیتانی صاحب تونس. سیوطی در صفدی آرد که وی فقیه، فاضل و در عربیت و غوامض معانی ادب بارع بود و در سرودن شعر سحر می نمود. مدتی وزارت عم خود المستنصر را داشت و سپس در سال 680 هجری قمری پادشاهی یافت آنگاه خلع شد و در سال 718 حج کرد و با تقی بن تیمیه ملاقات کرد و به تونس بازگشت و چون صاحب تونس مرده بود او را پادشاهی دادند و لقب القائم بامرالله یافت و چون یکی از خویشاوندان وی با او به مخالفت برخاست، پادشاهی را ترک گفت و به اسکندریه رفت و بدانجا بودتا در محرم 727 هجری قمری درگذشت. ولادت او سال 640 و اندی بوده است. (از روضات الجنات چ گلبهار ص 299)
ابن طیفوری در بغداد متولد شد و در آن شهر نشو و نما یافت. تحصیل صناعات طب را در نزد پدر نمود، اگرچه در جزء علمی طب مقامی بلند پیدا ننمود، در مقام عمل بر اکثر همگنان خود فائق و بگاه معالجت مرتبۀ تقدم و برتری داشت و زمان شهرت و ترقی وی مقارن با زمان المعتصم باللّه عباسی است و در نزد افشین که از امرای معتصم بود، قدر و قربی فراوان داشت و در جنگ افشین با بابک خرم دین رئیس اطبای لشکر افشین گردید. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 404، تاریخ الحکماء ابن قفطی و عیون الانباء شود
ابن طیفوری در بغداد متولد شد و در آن شهر نشو و نما یافت. تحصیل صناعات طب را در نزد پدر نمود، اگرچه در جزء علمی طب مقامی بلند پیدا ننمود، در مقام عمل بر اکثر همگنان خود فائق و بگاه معالجت مرتبۀ تقدم و برتری داشت و زمان شهرت و ترقی وی مقارن با زمان المعتصم باللّه عباسی است و در نزد افشین که از امرای معتصم بود، قدر و قربی فراوان داشت و در جنگ افشین با بابک خرم دین رئیس اطبای لشکر افشین گردید. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 404، تاریخ الحکماء ابن قفطی و عیون الانباء شود
در قاموس کتاب مقدس آرد: انجیل لوقا1: 5 کاهنی از فرقۀ ابیا و او پدر یحیی تعمیددهنده بود که حکایت او و زوجه اش با کمال وضوح مذکور است و ایشان هر دو پرهیزکار و نیکوکردار و درجمیع اوامر الهی ساعی بوده، در پی آن جد و جهد می نمود که روح القدس را داشته باشند. (انجیل لوقا 1: 6) وطریقۀ تولد یحیی بطور عجیب و اسلوب غریبی برای زکریا توضیح گشت و بجای خارق عادت بود که وی آن را تصدیق نتوانست نمود، لهذا محض تصدیق این مدعا در نفس خودطالب آیت و نشانی بود. بدین لحاظ گنگ شده تا روز هشتم بعد از تولد طفل ساکت و صامت بود و چون اهل خانه از او سؤال نمودند که طفل را به چه اسم بنامیم، او بفرمودۀ فرشته طفل را یحیی نامید و بدین وسیله مهر سکوت از زبانش برداشته به شکر حضرت سبحانی مشغول گردید... (قاموس کتاب مقدس). روحانی یهودی، کاهن هیکل اورشلیم شوهر قدسیه الیزابت ’الیصابات’ و پدر یوحنا معمد است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ماده قبل و دائره المعارف فارسی شود
در قاموس کتاب مقدس آرد: انجیل لوقا1: 5 کاهنی از فرقۀ ابیا و او پدر یحیی تعمیددهنده بود که حکایت او و زوجه اش با کمال وضوح مذکور است و ایشان هر دو پرهیزکار و نیکوکردار و درجمیع اوامر الهی ساعی بوده، در پی آن جد و جهد می نمود که روح القدس را داشته باشند. (انجیل لوقا 1: 6) وطریقۀ تولد یحیی بطور عجیب و اسلوب غریبی برای زکریا توضیح گشت و بجای خارق عادت بود که وی آن را تصدیق نتوانست نمود، لهذا محض تصدیق این مدعا در نفس خودطالب آیت و نشانی بود. بدین لحاظ گنگ شده تا روز هشتم بعد از تولد طفل ساکت و صامت بود و چون اهل خانه از او سؤال نمودند که طفل را به چه اسم بنامیم، او بفرمودۀ فرشته طفل را یحیی نامید و بدین وسیله مهر سکوت از زبانش برداشته به شکر حضرت سبحانی مشغول گردید... (قاموس کتاب مقدس). روحانی یهودی، کاهن هیکل اورشلیم شوهر قدسیه الیزابت ’الیصابات’ و پدر یوحنا معمد است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ماده قبل و دائره المعارف فارسی شود
زکریا بن محمود (یا زکریا بن محمد بن محمود) انصاری، مکنی به ابویحیی (یا ابوعبدالله) و ملقب به جمال الدین و گاهی به عمادالدین. از علماء و محدثان است. نسب وی به مالک بن انس میرسد و در دورۀ مستعصم عباسی منصب قضاء واسط و حلّه بدو مفوض بود. و در اوقات قضاوت وی خلافت عباسی منقرض گشت. زکریا از شاگردان اثیرالدین ابهری است. او راست: 1- آثار البلاد و اخبار العباد، این کتاب در شهر غوطه با مقدمه ای به زبان آلمانی چاپ شده است. 2- عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات. وی به سال 682 هجری قمری در واسط وفات یافت و در مقبرۀ شونیزیۀ بغداد دفن گردید. (ریحانه الادب ج 3 ص 295). مؤلف معجم المطبوعات آرد: در جوانی به دمشق سفر کرد و با ابن عربی آشنا شد و در زمان معتصم عباسی متولی قضاء واسط و حلّه گردید و در همین منصب بود تا بغداد سقوط کرد. علامه دی ساسی نسخه ای خطی از کتاب عجایب البلدان یافته که در حاشیۀ آن نوشته است که زکریا بن محمد قزوینی شاگرد اثیرالدین ابهری بوده است. وی در واسط وفات یافت و به بغداد حمل شد. او راست: 1- آثار البلاد و اخبار العباد، وی در این کتاب آنچه را از خصایص شهرها و مردم آن دیده و شنیده و شناخته فراهم آورده است. 2- عجایب المخلوقات وغرایب الموجودات، این کتاب را در هنگام دوری از وطن تألیف کرده است و در لایپزیک به سال 1848 میلادی و در مطبعۀ تقدم بدون تاریخ و در 416 صفحه به طبع رسیده، ونیز در حاشیۀ کتاب حیوه الحیوان دمیری بسال 1305 -1306 هجری قمری در مصر چاپ شده است. این کتاب به زبان فارسی ترجمه شده و در تهران به سال 1264 هجری قمری طبعگردیده است. عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات مجموعه ای است از بخش های گوناگونی در علم طبیعت و سیاست وتاریخ و ادب. با تألیف این کتاب سزاوار است که وی را هرودوت قرون وسطی و بلینوس عرب نامند. (ذیل المنجد) (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1507، 1508). زکریا بن محمد مورخ و جغرافیادان است. وی در شهر قزوین به سال 1208 هجری قمری به دنیا آمد و متولی قضاء واسط و حلّه بود. کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات از تألیفات اوست. وفات او به سال 1283 هجری قمری اتفاق افتاد. (الموسوعه العربیه)
زکریا بن محمود (یا زکریا بن محمد بن محمود) انصاری، مکنی به ابویحیی (یا ابوعبدالله) و ملقب به جمال الدین و گاهی به عمادالدین. از علماء و محدثان است. نسب وی به مالک بن انس میرسد و در دورۀ مستعصم عباسی منصب قضاء واسط و حِلّه بدو مفوض بود. و در اوقات قضاوت وی خلافت عباسی منقرض گشت. زکریا از شاگردان اثیرالدین ابهری است. او راست: 1- آثار البلاد و اخبار العباد، این کتاب در شهر غوطه با مقدمه ای به زبان آلمانی چاپ شده است. 2- عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات. وی به سال 682 هجری قمری در واسط وفات یافت و در مقبرۀ شونیزیۀ بغداد دفن گردید. (ریحانه الادب ج 3 ص 295). مؤلف معجم المطبوعات آرد: در جوانی به دمشق سفر کرد و با ابن عربی آشنا شد و در زمان معتصم عباسی متولی قضاء واسط و حِلّه گردید و در همین منصب بود تا بغداد سقوط کرد. علامه دی ساسی نسخه ای خطی از کتاب عجایب البلدان یافته که در حاشیۀ آن نوشته است که زکریا بن محمد قزوینی شاگرد اثیرالدین ابهری بوده است. وی در واسط وفات یافت و به بغداد حمل شد. او راست: 1- آثار البلاد و اخبار العباد، وی در این کتاب آنچه را از خصایص شهرها و مردم آن دیده و شنیده و شناخته فراهم آورده است. 2- عجایب المخلوقات وغرایب الموجودات، این کتاب را در هنگام دوری از وطن تألیف کرده است و در لایپزیک به سال 1848 میلادی و در مطبعۀ تقدم بدون تاریخ و در 416 صفحه به طبع رسیده، ونیز در حاشیۀ کتاب حیوه الحیوان دمیری بسال 1305 -1306 هجری قمری در مصر چاپ شده است. این کتاب به زبان فارسی ترجمه شده و در تهران به سال 1264 هجری قمری طبعگردیده است. عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات مجموعه ای است از بخش های گوناگونی در علم طبیعت و سیاست وتاریخ و ادب. با تألیف این کتاب سزاوار است که وی را هرودوت قرون وسطی و بلینوس عرب نامند. (ذیل المنجد) (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1507، 1508). زکریا بن محمد مورخ و جغرافیادان است. وی در شهر قزوین به سال 1208 هجری قمری به دنیا آمد و متولی قضاء واسط و حِلّه بود. کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات از تألیفات اوست. وفات او به سال 1283 هجری قمری اتفاق افتاد. (الموسوعه العربیه)
زکریا بن الطیفوری. یوسف بن ابراهیم گوید: خبر داد مرا زکریا بن الطیفوری که هنگام محاربۀ بابک خرمی با افشین در لشکرگاه بودم که فرمان داد تعداد همگی تجار و دکاکین و پیشۀ هر یک از آنان را که در لشکرگاه میباشند تعیین و صورتی از آنان تنظیم کرده از نظر افشین بگذرانند، و مأمورین فرمان برده صورت را حاضر کرده بحضور افشین آوردند، چون شروع به خواندن اسامی آنان شد همین که بنام صیادله (دوافروشان) رسیدند افشین گفت: یا زکریا ثبت و ضبط اسامی دوافروشان برای ما نیکوتر و سودمندتر از اسامی سایر پیشه وران است، هر یک از آنان را باید بمعرض آزمایش گذاری تا بین آنها خیرخواهان از بدخواهان و دیانت پیشگان از بی دینان متمایز شوند. من گفتم حق تعالی امیر راگرامی داراد، یوسف لقوه ای کیمیائی اغلب در مجلس مأمون حضور می یافت و در همان مجلس هم به امور فنی خویش میپرداخت. روزی مأمون به وی گفت: یا یوسف در صناعت کیمیا چیزی نیست، یوسف گفت: آری یا امیرالمؤمنین اما آفت آن دوافروشانند، مأمون گفت: ویحک چگونه دوافروشان را آفت کیمیا شناختی، گفت: صیادله را عادت بر آن جاری است که هر کس از ایشان داروئی طلبد خواه در دکان وی آن دارو موجود باشد یا نباشد، گوید آن دارو دارم و از متاعی که در مخزن خویش دارد اندکی به وی دهد، و گوید این همان داروی منظور توست. اینک اگر امیرالمؤمنین صواب بیند نامی غیرمعروف برگزیند و بچند تن فرمان دهد که نزد داروفروشان رفته آن نام را بر هر یک از داروفروشان عرضه دارد و بگوید که بدین دارو نیازمند هستم، مأمون گفت: آن نام برگزیدم و آن ’سقطیثا’ است که مفهوم حقیقی آن ضیعه ای است نزدیک بغداد. آنگاه چند تن مأمور کرد که ببازار داروفروشان بروند و خواهان آن شوند. فرستادگان فرمان بردند و بهر داروفروشی که میگفتند سقطیثا داری، میگفت: آری، آنگاه از دکان خویش چیزی به دست فرستاده میداد و در مقابل وجهی میگرفت. فرستادگان هر یک بنوبت خود نزد مأمون آمد و چیزهای گوناگون از قبیل آنکه یکی دانه ای چند از تخم گیاهی، دیگری پاره ای از جنس سنگ، سه دیگر خردۀ ابریشم نزد مأمون نهادند. خلیفه بر پیشنهاد یوسف لقوه ای آفرین خواند و قطعۀ زمینی را که در جوار نهرکلبه بود به رسم تیول به وی بخشید و تاکنون آن قطعه زمین در دست ورثۀ یوسف لقوه ای باقی است و از محصول آنجا اعاشه میکنند. اگر امیر نیز مانند مأمون داروفروشان را آزمایش فرماید مقرون بصواب است. افشین دفتری از دفاتر اسروشنه طلب کرد و قریب بیست اسم از اسامی ادویه از آن بیرون ساخت و هر نامی را به یک تن سپرد که نزد داروفروشان رفته خریداری کند. مأمورین بنابر دستور نزد داروفروشان رفته و اسامی به آنان عرضه داشته، بعضی بکلی منکر شناختن دارو شدند و پاره ای دیگر گفتند ما این دارو را داریم و وجهی از حامل آن اسم گرفته و از دکان خویش چیزی به وی میدادند. چون مأمورین نزد افشین بازگشتند و هر یک گزارش خویش را تقدیم داشت افشین جمیع داروفروشان را احضار کرد و آنان را که منکر شناسائی داروها شده بودند بوسیلۀ منشوری اجازت داد که در لشکرگاه مقیم و مشغول کار خود باشند و مابقی داروفروشان را از لشکرگاه بیرون ساخت و اجازۀ اقامت در معسکر بدیشان نداد و منادی در لشکر روانه داشت که بنفی و تبعید آنان از لشکر ندا دردهد واعلام دارد که هر یک از تبعیدشدگان احیاناً در لشکرگاه دیده شوند خونشان مباح باشد، و نامه ای بمعتصم خلیفه بنوشت که چند تن داروفروش متدین و باامانت جهت لشکر اعزام و همچنین پزشکی چند حاذق روانه دارد. معتصم نیز پس از تحسین و آفرین افشین آنچه را استدعا کرده بود مقرون به اجابت داشت. (عیون الانباء ج 1 ص 157)
زکریا بن الطیفوری. یوسف بن ابراهیم گوید: خبر داد مرا زکریا بن الطیفوری که هنگام محاربۀ بابک خرمی با افشین در لشکرگاه بودم که فرمان داد تعداد همگی تجار و دکاکین و پیشۀ هر یک از آنان را که در لشکرگاه میباشند تعیین و صورتی از آنان تنظیم کرده از نظر افشین بگذرانند، و مأمورین فرمان برده صورت را حاضر کرده بحضور افشین آوردند، چون شروع به خواندن اسامی آنان شد همین که بنام صیادله (دوافروشان) رسیدند افشین گفت: یا زکریا ثبت و ضبط اسامی دوافروشان برای ما نیکوتر و سودمندتر از اسامی سایر پیشه وران است، هر یک از آنان را باید بمعرض آزمایش گذاری تا بین آنها خیرخواهان از بدخواهان و دیانت پیشگان از بی دینان متمایز شوند. من گفتم حق تعالی امیر راگرامی داراد، یوسف لقوه ای کیمیائی اغلب در مجلس مأمون حضور می یافت و در همان مجلس هم به امور فنی خویش میپرداخت. روزی مأمون به وی گفت: یا یوسف در صناعت کیمیا چیزی نیست، یوسف گفت: آری یا امیرالمؤمنین اما آفت آن دوافروشانند، مأمون گفت: ویحک چگونه دوافروشان را آفت کیمیا شناختی، گفت: صیادله را عادت بر آن جاری است که هر کس از ایشان داروئی طلبد خواه در دکان وی آن دارو موجود باشد یا نباشد، گوید آن دارو دارم و از متاعی که در مخزن خویش دارد اندکی به وی دهد، و گوید این همان داروی منظور توست. اینک اگر امیرالمؤمنین صواب بیند نامی غیرمعروف برگزیند و بچند تن فرمان دهد که نزد داروفروشان رفته آن نام را بر هر یک از داروفروشان عرضه دارد و بگوید که بدین دارو نیازمند هستم، مأمون گفت: آن نام برگزیدم و آن ’سقطیثا’ است که مفهوم حقیقی آن ضیعه ای است نزدیک بغداد. آنگاه چند تن مأمور کرد که ببازار داروفروشان بروند و خواهان آن شوند. فرستادگان فرمان بردند و بهر داروفروشی که میگفتند سقطیثا داری، میگفت: آری، آنگاه از دکان خویش چیزی به دست فرستاده میداد و در مقابل وجهی میگرفت. فرستادگان هر یک بنوبت خود نزد مأمون آمد و چیزهای گوناگون از قبیل آنکه یکی دانه ای چند از تخم گیاهی، دیگری پاره ای از جنس سنگ، سه دیگر خردۀ ابریشم نزد مأمون نهادند. خلیفه بر پیشنهاد یوسف لقوه ای آفرین خواند و قطعۀ زمینی را که در جوار نهرکلبه بود به رسم تیول به وی بخشید و تاکنون آن قطعه زمین در دست ورثۀ یوسف لقوه ای باقی است و از محصول آنجا اعاشه میکنند. اگر امیر نیز مانند مأمون داروفروشان را آزمایش فرماید مقرون بصواب است. افشین دفتری از دفاتر اسروشنه طلب کرد و قریب بیست اسم از اسامی ادویه از آن بیرون ساخت و هر نامی را به یک تن سپرد که نزد داروفروشان رفته خریداری کند. مأمورین بنابر دستور نزد داروفروشان رفته و اسامی به آنان عرضه داشته، بعضی بکلی منکر شناختن دارو شدند و پاره ای دیگر گفتند ما این دارو را داریم و وجهی از حامل آن اسم گرفته و از دکان خویش چیزی به وی میدادند. چون مأمورین نزد افشین بازگشتند و هر یک گزارش خویش را تقدیم داشت افشین جمیع داروفروشان را احضار کرد و آنان را که منکر شناسائی داروها شده بودند بوسیلۀ منشوری اجازت داد که در لشکرگاه مقیم و مشغول کار خود باشند و مابقی داروفروشان را از لشکرگاه بیرون ساخت و اجازۀ اقامت در معسکر بدیشان نداد و منادی در لشکر روانه داشت که بنفی و تبعید آنان از لشکر ندا دردهد واعلام دارد که هر یک از تبعیدشدگان احیاناً در لشکرگاه دیده شوند خونشان مباح باشد، و نامه ای بمعتصم خلیفه بنوشت که چند تن داروفروش متدین و باامانت جهت لشکر اعزام و همچنین پزشکی چند حاذق روانه دارد. معتصم نیز پس از تحسین و آفرین افشین آنچه را استدعا کرده بود مقرون به اجابت داشت. (عیون الانباء ج 1 ص 157)
یحیی بن زکریا الغسانی. محدث است. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
یحیی بن زکریا الغسانی. محدث است. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
صاحب نجم الدین ابو زکریا یحیی بن شمس الدین، فرزند ابوعبدالله محمد بن اللبودی آنف الذکر. او در طب و حکمت و سایر فنون و علوم از پدر درگذشت. در شعر و ادب نیز مهارتی بسزا داشت. مولد او حلب است. در عهد صبا با پدر به دمشق شد و در آنجا به کسب دانش پرداخت و در فن طبابت بکمال رسید و بخدمت ملک منصور ابراهیم بن شیرکوه پیوست و بقول ابوالفرج بریاست دیوان و پس از آن بمقام وزارت رسید و شاید لقب صاحب حاکی از این منصب اوست. و643 ه. ق. پس از وفات ملک منصور به مصر شد و ملک صالح نجم الدین ایوبی وی را بنظارت دیوان اسکندریه گماشت و سپس همین منصب در شام بدو مفوض گشت. وی رامنشآتی بلیغ در نهایت فصاحت و اشعار لطیفۀ رائقه است. او راست: مختصر الکلیات من کتاب القانون لابن سینا. مختصر کتاب المسائل لحنین بن اسحاق و فصول ابقراط. مختصر کتاب الاشارات و التنبیهات لابن سینا. مختصر کتاب عیون الحکمه لابن سینا. مختصر کتاب الملخص للرازی. مختصر کتاب المعالمین فی الاصولین. مختصر کتاب اقلیدس. مختصر مصادرات اقلیدس. کتاب اللمعات فی الحکمه. آفاق الاشراق فی الحکمه. المناهج القدسیه فی العلوم الحکمیه. کافیهالحساب فی علم الحساب. غایهالغایات فی المحتاج الیه من اقلیدس و المتوسطات. تدقیق المباحث الطبیه فی تحقیق المسائل الخلافیه. مقاله فی البرشعثا. ایضاح الرأی السخیف من کلام الموفق عبداللطیف. غایهالاحکام فی صناعهالاحکام. الرسالهالسنیه فی شرح المقدمه المطرزیه. الانوارالساطعات فی شرح الاّیات البینات. نزههالناظر فی المثل السائر. الرسالهالمنصوریه فی الاعدادالوفقیه. الزاهی فی اختیار زیج الشاهی. الزیج المقرب المبنی علی الرصد المجرب. و ابن لبودی در 665 حیات داشته است
صاحب نجم الدین ابو زکریا یحیی بن شمس الدین، فرزند ابوعبدالله محمد بن اللبودی آنف الذکر. او در طب و حکمت و سایر فنون و علوم از پدر درگذشت. در شعر و ادب نیز مهارتی بسزا داشت. مولد او حلب است. در عهد صِبا با پدر به دمشق شد و در آنجا به کسب دانش پرداخت و در فن طبابت بکمال رسید و بخدمت ملک منصور ابراهیم بن شیرکوه پیوست و بقول ابوالفرج بریاست دیوان و پس از آن بمقام وزارت رسید و شاید لقب صاحب حاکی از این منصب اوست. و643 هَ. ق. پس از وفات ملک منصور به مصر شد و ملک صالح نجم الدین ایوبی وی را بنظارت دیوان اسکندریه گماشت و سپس همین منصب در شام بدو مفوض گشت. وی رامنشآتی بلیغ در نهایت فصاحت و اشعار لطیفۀ رائقه است. او راست: مختصر الکلیات من کتاب القانون لابن سینا. مختصر کتاب المسائل لحنین بن اسحاق و فصول ابقراط. مختصر کتاب الاشارات و التنبیهات لابن سینا. مختصر کتاب عیون الحکمه لابن سینا. مختصر کتاب الملخص للرازی. مختصر کتاب المعالمین فی الاصولین. مختصر کتاب اقلیدس. مختصر مصادرات اقلیدس. کتاب اللمعات فی الحکمه. آفاق الاشراق فی الحکمه. المناهج القدسیه فی العلوم الحکمیه. کافیهالحساب فی علم الحساب. غایهالغایات فی المحتاج الیه من اقلیدس و المتوسطات. تدقیق المباحث الطبیه فی تحقیق المسائل الخلافیه. مقاله فی البرشعثا. ایضاح الرأی السخیف من کلام الموفق عبداللطیف. غایهالاحکام فی صناعهالاحکام. الرسالهالسنیه فی شرح المقدمه المطرزیه. الانوارالساطعات فی شرح الاَّیات البینات. نزههالناظر فی المثل السائر. الرسالهالمنصوریه فی الاعدادالوفقیه. الزاهی فی اختیار زیج الشاهی. الزیج المقرب المبنی علی الرصد المجرب. و ابن لبودی در 665 حیات داشته است
ابویحیی زکریا (شیخ الاسلام). (825 یا 826-925 هجری قمری). دانشمند مصری قاضی و مفسر و محدث بود و در علوم دیگر نیز مهارت و مدتی شغل قضاوت داشت و او را آثار متعددی است که بسیاری از آنها بطبع رسیده. (از معجم المطبوعات و اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 80). و رجوع به معجم المطبوعات شود
ابویحیی زکریا (شیخ الاسلام). (825 یا 826-925 هجری قمری). دانشمند مصری قاضی و مفسر و محدث بود و در علوم دیگر نیز مهارت و مدتی شغل قضاوت داشت و او را آثار متعددی است که بسیاری از آنها بطبع رسیده. (از معجم المطبوعات و اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 80). و رجوع به معجم المطبوعات شود
ابن عیسی شعبی محدث است. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
ابن عیسی شعبی محدث است. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
قزوینی عمادالدین محمود (... 682 هجری قمری). وی در ادب و شعر صاحب قریحه بود و به جغرافی آشنائی و علاقۀ تام داشت. از تألیفات اوست: عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، آثارالبلاد و اخبارالعباد. (فرهنگ فارسی معین ج 5). صاحب اعلام زرکلی آرد: زکریا بن محمد بن محمود (605- 682هجری قمری). از سلالۀ انس بن مالک الانصاری النجاری. مورخ و جغرافی دان و از قضات بود. در (قزوین بین رشت و تهران) متولد شد و به شام و عراق رفت و امر قضاء واسط و حله را در دوران مستعصم عباسی بعهده گرفت و کتابهای فراوانی تصنیف کرد، از آنجمله... رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 620، لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 643و 783، فرهنگ ایران باستان ص 297، از سعدی تا جامی ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت، چهارمقالۀ نظامی، تاریخ مغول اقبال و احوال و اشعار رودکی ص 869 و 1041، شدالازار ص 69 و 311 و روضات الجنات ص 300 شود
قزوینی عمادالدین محمود (... 682 هجری قمری). وی در ادب و شعر صاحب قریحه بود و به جغرافی آشنائی و علاقۀ تام داشت. از تألیفات اوست: عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، آثارالبلاد و اخبارالعباد. (فرهنگ فارسی معین ج 5). صاحب اعلام زرکلی آرد: زکریا بن محمد بن محمود (605- 682هجری قمری). از سلالۀ انس بن مالک الانصاری النجاری. مورخ و جغرافی دان و از قضات بود. در (قزوین بین رشت و تهران) متولد شد و به شام و عراق رفت و امر قضاء واسط و حله را در دوران مستعصم عباسی بعهده گرفت و کتابهای فراوانی تصنیف کرد، از آنجمله... رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 620، لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 643و 783، فرهنگ ایران باستان ص 297، از سعدی تا جامی ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت، چهارمقالۀ نظامی، تاریخ مغول اقبال و احوال و اشعار رودکی ص 869 و 1041، شدالازار ص 69 و 311 و روضات الجنات ص 300 شود
اسماعیل بن زکریا الخلقانی. محدث است. با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
اسماعیل بن زکریا الخُلقانی. محدث است. با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
قابل الذکر، یکی از امرای دلیر افرائیمی که در جنگ آحاز سردار پقح پادشاه اسرائیل بود و محتمل است که همان شخصی باشد که در کتاب اشعیا 7: 6 بن تب ئیل خوانده شده که رصین و پقح در خیال آن بودند که وی را بر یهودا شهریاری دهند. یازده نفر به این اسم در کتاب مقدس وارد گشته. (از قاموس کتاب مقدس)
قابل الذکر، یکی از امرای دلیر افرائیمی که در جنگ آحاز سردار پقح پادشاه اسرائیل بود و محتمل است که همان شخصی باشد که در کتاب اشعیا 7: 6 بن تب ئیل خوانده شده که رصین و پقح در خیال آن بودند که وی را بر یهودا شهریاری دهند. یازده نفر به این اسم در کتاب مقدس وارد گشته. (از قاموس کتاب مقدس)
به لغت زند و پازند کارد را گویند و به عربی سکین خوانند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش ’سگینا’ و ’سکینا’، پهلوی ’کارت’ کارد... در اینجا ’سکینا’ (زکینا) به ’زکیا’ تصحیف شده. (حاشیۀ برهان چ معین)
به لغت زند و پازند کارد را گویند و به عربی سکین خوانند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش ’سگینا’ و ’سکینا’، پهلوی ’کارت’ کارد... در اینجا ’سکینا’ (زکینا) به ’زکیا’ تصحیف شده. (حاشیۀ برهان چ معین)
مولتانی بهاءالدین و مشهور به بهاءالحق، پیشوای طریقۀ سهروردی که نزدیک مولتان بسال 565هجری قمری متولد شد. وی در بغداد به حلقۀ ارادت شیخ شهاب الدین سهروردی درآمد و بعدها خلیفۀ او گردید. زکریا در مولتان اقامت گزید و فخرالدین عراقی از مشاهیر شعرای ایران در هفده سالگی به مولتان رفت و قریب بیست ودو سال در خدمت شیخ زکریا بود و از او خرقۀ ارشاد گرفت و جانشین شیخ گردید. رجوع به فرهنگ فارسی معین ج 5، تاریخ مغول اقبال ص 538 و حبیب السیر شود
مولتانی بهاءالدین و مشهور به بهاءالحق، پیشوای طریقۀ سهروردی که نزدیک مولتان بسال 565هجری قمری متولد شد. وی در بغداد به حلقۀ ارادت شیخ شهاب الدین سهروردی درآمد و بعدها خلیفۀ او گردید. زکریا در مولتان اقامت گزید و فخرالدین عراقی از مشاهیر شعرای ایران در هفده سالگی به مولتان رفت و قریب بیست ودو سال در خدمت شیخ زکریا بود و از او خرقۀ ارشاد گرفت و جانشین شیخ گردید. رجوع به فرهنگ فارسی معین ج 5، تاریخ مغول اقبال ص 538 و حبیب السیر شود
ابن محمد بن زکریا الانصاری السنیکی المصری، مکنی به ابویحیی (823- 926 هجری قمری). شیخ الاسلام و قاضی مفسر و از حفاظ حدیث بود. در سنیکه (ناحیه ای به شرق مصر) متولد شد و به عسرت زندگی می کرد و گاهی بر اثر شدت گرسنگی پوست خربزه را شبانگاه جمع میکرد و پس از شستن، آنها را می خورد، ولی چون مقام فضل او آشکار شد برای او هدایائی میرسید و کتابهای نفیسی گرد می آورد و خوانندگان را به مال ودانش بهره مند می ساخت و در زمان سلطان قایتبای چرکسی به اصرار فراوان منصب قاضی القضاتی را پذیرفت و چون در بعضی از اعمال سلطان عدول از حق را مشاهده کرد، نظر خود را بوی نوشت و او را از ظلم بر حذر داشت و سلطان او را از این شغل معزول ساخت و تا آخر عمر به امور علمی پرداخت. او راست: فتح الرحمن در تفسیر، شرح بخاری، فتح الجلیل، تعلیقی بر تفسیر بیضاوی، شرح ایساغوجی در منطق، شرح الفیۀ عراقی، شرح شذور الذهب در نحو و جز اینها. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 334 شود
ابن محمد بن زکریا الانصاری السنیکی المصری، مکنی به ابویحیی (823- 926 هجری قمری). شیخ الاسلام و قاضی مفسر و از حفاظ حدیث بود. در سنیکه (ناحیه ای به شرق مصر) متولد شد و به عسرت زندگی می کرد و گاهی بر اثر شدت گرسنگی پوست خربزه را شبانگاه جمع میکرد و پس از شستن، آنها را می خورد، ولی چون مقام فضل او آشکار شد برای او هدایائی میرسید و کتابهای نفیسی گرد می آورد و خوانندگان را به مال ودانش بهره مند می ساخت و در زمان سلطان قایتبای چرکسی به اصرار فراوان منصب قاضی القضاتی را پذیرفت و چون در بعضی از اعمال سلطان عدول از حق را مشاهده کرد، نظر خود را بوی نوشت و او را از ظلم بر حذر داشت و سلطان او را از این شغل معزول ساخت و تا آخر عمر به امور علمی پرداخت. او راست: فتح الرحمن در تفسیر، شرح بخاری، فتح الجلیل، تعلیقی بر تفسیر بیضاوی، شرح ایساغوجی در منطق، شرح الفیۀ عراقی، شرح شذور الذهب در نحو و جز اینها. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 334 شود