جدول جو
جدول جو

معنی زوروهر - جستجوی لغت در جدول جو

زوروهر
سوراخی برای خارج کردن سرگین گوساله و گاو یا پشگل گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هورمهر
تصویر هورمهر
(دخترانه)
خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورچهر
تصویر هورچهر
(دخترانه)
تابان روی، زیب، آنکه چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
پرزور، قوی، کسی که با دیگری به زور و قهر رفتار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاروار
تصویر زاروار
زار مانند، در حالت بیچارگی و ناتوانی، زار و وار، خوٰار و زبون، زار و نزار
بینوا، برای مثال بی تو ار خواسته مبادم و گنج / همچنین زاروار با تو رواست (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
ناتوان
فرهنگ فارسی عمید
(زَ وَرْ)
زورین. بمعنی زبرین باشد. (آنندراج). فوقانی و بالایی و زبرین. (ناظم الاطباء) ، بلند و رفیع و بسیار بلند. (ناظم الاطباء). رجوع به زور و زورین شود
لغت نامه دهخدا
مرکب از: زار و مزید مؤخر (وار)، زبون، خوار:
بکوشم بمیرم بغم زاروار
نخواهم از ایرانیان زینهار،
فردوسی،
، مفلس و درویش و بینوا:
بی تو از خواسته مبادم گنج
همچنین زاروار با تو رواست،
شهید بلخی (از لباب الالباب عوفی چ اوقاف گیب ج 2 ص 2)،
، نالان، زاری کنان:
بصد سال گریان بد و زاروار
همی خواست آمرزش از کردگار،
(گرشاسب نامه)،
ز هر کنجی برآمد زارواری
ز هر چشمی روان شد رودباری،
(ویس و رامین)،
ز عشقت من نژند و بی قرارم
ز درد دل همیشه زاروارم،
(ویس و رامین)،
، ناتوان:
گمان بردم که داند شهریارم
که من خود دردمند و زاروارم،
(ویس و رامین)،
و رجوع به زار و وار شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ مِ)
نام شمشیر سلیمان پیغمبر بوده است. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) :
مگر نگین سلیمان بدست خسرو ماست
که چون سلیمان مر باد را بفرمان کرد
و یا سلیمان خورمهر نام سیفی است
که دیو چونان فرمانبری سلیمان کرد.
مسعودسعد (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
زن سپیدپوست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام جزیره ای است در جانب شمالی که شنقار را از آنجا آورند. و شنقار پرنده ای است سفید و شکاری ازجنس سیاه چشم، و گویند مردم آن جزیره همه زال و سفیدموی میباشند. (آنندراج) (برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
((وَ))
زورمند، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوروبر
تصویر دوروبر
گرداگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
قوّيّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
Coercive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
coercitif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
coercitivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
জোরপূর্বক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
принудительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
zwingend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
примусовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
przymusowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
强制的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
جبر کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
บังคับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
coercitivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
kulazimisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
zorlayıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
強制的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
כפוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
강제적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
koersif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
बलात्कारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
coercitivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زورآور
تصویر زورآور
dwingend
دیکشنری فارسی به هلندی