دارندۀ زور، قوی، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، مرادف زورآور، (آنندراج) : شاها بگیر بر من اگرچه ز روی جهل درکرده ام بدست چنان زوردار، دست، حسین ثنائی (از آنندراج)، رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
صاحب زهر. جانور یا گیاهی که سم دارد. سامه. سوام: مار زهردار. مقابل بی زهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حیوان زهردار، جانوری که دارای زهر باشد. (ناظم الاطباء) : کشت خال لب توام آری مگس شهد زهردار بود. میرخسرو (از آنندراج). ، آلوده به زهر و محتوی از زهر: خنجر زهردار، خنجر آلوده به زهر. (ناظم الاطباء) : برآویخته ناچخی زهردار بوقت زدن تلخ چون زهرمار. نظامی. رجوع به زهر شود