جدول جو
جدول جو

معنی زوباشی - جستجوی لغت در جدول جو

زوباشی
رئیس و سردار و پیشوا، (ناظم الاطباء)، افسر و سردار را گویند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
زوباشی
ترکی سردار سالار
تصویری از زوباشی
تصویر زوباشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهباشی
تصویر دهباشی
در دورۀ افشاریه تا قاجاریه، سردستۀ ده فراش، فرمانده ده سرباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوزباشی
تصویر یوزباشی
فراشی که سردستۀ صد نفر باشد، فراش باشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
زیبا بودن، خوبی، خوشگلی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بی قیدی و آوارگی و مشغول بودن بلهو و لعب و مانند آن. (آنندراج). الواطی. هرزگی. بدکاری. فسق و فجور. شهوت رانی. نفس پرستی و اشتغال به لهو و لعب. (ناظم الاطباء). رجوع به اوباش شود، معفو و بخشیده شده. (آنندراج از فرهنگ وصاف) ، طومار وقایع و سرگذشت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
به ترکی به معنی سرکش و لقبی است که پادشاه ترکستان به سلجوق سرسلسلۀ سلجوقیان داده است. (تجارب السلف ص 259)
لغت نامه دهخدا
(دُو)
به زبان فارسی هندی مترجم و ترزبان و تعبیرکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوپاشی
تصویر سوپاشی
ترکی شهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوبازی
تصویر گوبازی
گاو بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوبانی
تصویر گوبانی
شغل و عمل گوبان گاوبانی
فرهنگ لغت هوشیار
رئیس صدتن، توضیح این کلمه اصلا اصطلاح نظامی است به معنی درجه داری که فرمانده صد نفر باشد و نظیرآن است ده باشی مین باشی ینجه باشی و نظایر آن... ولی اکنون به صورت لغتی تحقیرآمیز و سبک کننده ممکن است بکاررود وکسی رادرمقام تحقیرو استخفاف یوزباشی بخوانند: فلانکس بااین دک و پوزش یوز باشی خوش آب و هوا هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اونباشی
تصویر اونباشی
ترکی سرجوخه ترکی سرجوخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبالشی
تصویر روبالشی
پارچه ای که روی بالش کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روباهی
تصویر روباهی
مانند روباه بودن، حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
دباشی: دهبان کسی که بر ده سرباز فرمان میراند فرمانده ده سرباز، سر دسته ده فراش
فرهنگ لغت هوشیار
ولنگاری ولگردی عمل و فعل اوباش الواطی هرزگی فسق و فجور اشتغال بلهو و لعب
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و کیفیت زیبا. توضیح: عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیئی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد و آن امری است نسبی. یا زیبایی اندام تناسب مجموعه اندام که برای حصول تمرینات خاصی وجود دارد و مسابقاتی هم برای بهترین فرد ازین لحاظ ترتیب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهباشی
تصویر دهباشی
((دَ))
فرمانده ده سرباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبالشی
تصویر روبالشی
((لِ))
پارچه دوخته شده مانند کیسه که بالش را در آن قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یوزباشی
تصویر یوزباشی
فراشباشی، فراشی که سر دسته صد نفر بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
جمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
Beautifulness, Beauty, Cuteness, Fanciness, Gorgeousness, Handsomeness, Loveliness, Prettiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
beauté, mignonnerie, élégance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
bellezza, dolcezza, eleganza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
सुंदरता , शान , सुंदरता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
schoonheid, schattigheid, elegantie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
belleza, ternura, elegancia, hermosura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
красота , милота , изысканность , привлекательность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
beleza, fofura, elegância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
美丽 , 可爱 , 华丽 , 英俊
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
piękno, słodycz, elegancja, piękność, przystojność, uroda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
краса , милота , елегантність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
Schönheit, Niedlichkeit, Eleganz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
keindahan, kelucuan, keanggunan, kecantikan, ketampanan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی