جدول جو
جدول جو

معنی زواریان - جستجوی لغت در جدول جو

زواریان
(زَ)
سواریان. دهی از دهستان راهجرد است که در بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم واقع است و 746 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوارهان
تصویر نوارهان
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والریان
تصویر والریان
سنبل الطّیب، گیاهی علفی و خودرو با ساقۀ راست، برگ های متقابل دندانه دار و گل های سفید معطر که بلندیش تا یک متر می رسد و ریشۀ آن دارای اسانس، اسید والرینیک، اسیدمالیک و مواد قندی است که در طب به کار می رود، علف گربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاریانه
تصویر زاریانه
ناله و زاری، سبب ناله و زاری، آنچه باعث گریه و زاری شود، برای مثال بشنو ای یار از نزاری زار / زاری ما و زاریانۀ ما (نزاری - مجمع الفرس - زاریانه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهاریان
تصویر زنهاریان
زنهاری، آنکه امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حواریون
تصویر حواریون
یاران دوازده گانۀ حضرت عیسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالیان
تصویر موالیان
گوشه ای در دستگاه همایون
فرهنگ فارسی عمید
(حَری یو)
جمع واژۀ حواری. (ترجمان عادل بن علی). یاران مسیح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابوالفرج بن الجوزی در المدهش نام حواریون عیسی را بشرح زیر آورده است: 1- شمعون الصفا. 2- شمعون القنانی. 3- یعقوب بن زندی. 4- یعقوب بن حلقی [حلفا] . 5- قولوس [فیلیفوس] . 6- مارقوس. 7- یوحنا. 8- لوقا. 9- توما. 10- اندراوس [اندرواس] . 11- برثملا [مصحف برثلما [] برطلمی] . 12- متی. بعضی از این دوازده نام با نامهایی که مسیحیان آورده اند وفق نمیدهد. حواریون نبوت آن حضرت و توحید جناب حق را تصدیق کردند و پس از رفع حضرت عیسی به اقطار عالم پراکنده شدند و بنشر دین او پرداختند. گویند یهودا که از حواریون بشمار میرفت، خائن بود و حضرت عیسی را بدشمنان تسلیم نمود و از زمرۀ حواریون مردود و مستحق لعن ابدی شد و ماتیاس جای وی را گرفت. بعضی پاولوس و بارنابه را نیز از جملۀ حواریون میدانند. فرنگی ها حواریون را آپوتر نامند. این کلمه از آپوستولو یونانی اخذ شده که به معنی رسل میباشد [جمع رسول] وبه این مناسبت بعضی از نصارا اینان را رسل نامند
لغت نامه دهخدا
(حَ ری یو)
نام دوازده قطعه جزیره ای است که در انتهای جنوبی آمریکای جنوبی در جوار تنگۀ ماژه لان قرار گرفته است
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تثنیۀ تودری. یعنی قدومۀ سرخ و قدومۀ سپید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تودری شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ری یا)
زنان شهر بدان جهت که سپید باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ابن یهودا ذریۀ زارح بن یهودا میباشند، (یکم سفر اعداد26:13 و 20 یوشع 7:17 و اول تواریخ ایام 27:11 و 13) (قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به زارح بن یهودا شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به زاریان، رجوع به زاریان شود
لغت نامه دهخدا
ابوالرضا بن رجا منسوب به زاریان مرو و از اتباع تابعین است، وی از عکرمه و عبداﷲ بن یزید و دیگران روایت حدیث کرده است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
سبب و باعث زاری کردن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (جهانگیری) :
بشنو ای یار از نزاری زار
زاری ما و زاریانۀ ما.
نزاری قهستانی (از جهانگیری) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
منسوب به زبیر، طایفه ای به اصفهان از اولاد زبیر بن مسکان جد یونس بن حبیب. رجوع به انساب سمعانی و زبیر (... بن حبیب بن زبیر) و زبیر (... بن مسکان) شود، اولاد و احفاد زبیر بن عوام و مصعب بن زبیر. رجوع به تاریخ گزیده ص 846، انساب سمعانی و انساب قریش و زبیر (... بن عوام) و زبیری شود، پیروان عبداﷲ زبیر. طرفداران خاندان زبیر. رجوع به زبیری شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ)
فرقه ای که افراد آن از آیین زروانی پیروی می کردند. (فرهنگ فارسی معین 590). پیروان زروان. رجوع به زروان، مادۀ قبل و ایران باستان ج 2 صص 1523- 1525 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ فُ بُ دَ)
بانگ برزدن و فریاد کردن. (ناظم الاطباء). به آواز بلند ناله و فریاد کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خاندان... مردمان متمول بوده اند و از ایشان خواجه عزالدین بشاری و خواجۀ صاحب نعمت بود. رجوع به تاریخ گزیده چ کمبریج 1328هجری قمری ص 844 و تاریخ ادبیات برون ج 3 ص 115 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بمعنی عالمیان. (آنندراج). (از: ’زمانی’، منسوب به زمان، عالم + ’ان’، علامت جمع). رجوع به زمانی و زمان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ارنگۀ کرج از شهرستان تهران واقع در 25 هزارگزی شمال شرقی کرج و کنار جادۀ کرج به چالوس در درۀ رود کرج، ناحیه ای است سردسیر و دارای 1068 تن سکنه است، آب آن از رود کرج و چشمه سار تأمین میشود و محصول آن غلات و میوه و لبنیات و عسل و دارای باغهای میوه است، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و گیوه سازی است دارای دبستان و راه ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لَ شُ دَ)
لاغر و فرتوت و نحیف گردیدن. (آنندراج). پیر و لاغر شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در یک فرسخی مرو، از آنجا است ابوالرضا بن رجاء زاریانی، (از انساب سمعانی)، و رجوع به معجم البلدان و زاریانی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد است که 242 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از والریان
تصویر والریان
سنبل الطیب
فرهنگ لغت هوشیار
نیک هضم شدن خوب تحلیل رفتن، موافق مزاج و طبع بودن خوشگوار بودن: چیزهاء خام و بی مزه. بدان پخته شود و مزه و رنگ و بوی گیرد که مردمان آنرا بتوانند خوردن ومر ایشانرا بگوارد. (گوارید گوارد خواهد گوارید بگوار گوارنده گوارا گواران گواریده گوارش گوارشت) نیک هضم شدن خوب تحلیل رفتن، موافق مزاج و طبع بودن خوشگوار بودن: چیزهاء خام و بی مزه. بدان پخته شود و مزه و رنگ و بوی گیرد که مردمان آنرا بتوانند خوردن ومر ایشانرا بگوارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواریون
تصویر حواریون
یاران مسیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواریین
تصویر حواریین
جمع حواری. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوارخانه
تصویر زوارخانه
فرودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاریانه
تصویر زاریانه
سبب و باعث ناله و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواقیان
تصویر رواقیان
جمع رواقی، ستاوندیان
فرهنگ لغت هوشیار
رمن پارسی از موالی تازی بندگان، نام گوشه ای در دستگاه همایون جمع موالی بسیاق فارسی: مولی ها بندگان، گوشه ایست از دستگاه همایون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواریدن
تصویر گواریدن
((گُ دَ))
خوب تحلیل رفتن، نیک هضم شدن، خوشگوار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاریانه
تصویر زاریانه
((نَ یا نِ))
سبب و باعث ناله و زاری
فرهنگ فارسی معین
سلسله ای از امرای ایرانی نژاد که از، ۱۶ تا، ۳۴هـق حکومت کردندمؤسس
فرهنگ گویش مازندرانی