جدول جو
جدول جو

معنی زواجل - جستجوی لغت در جدول جو

زواجل
(زَ جِ)
از ’زج ل’، جمع واژۀ زاجل، به معنی چوب بند سر مشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زواجل
جمع زاجل، چوب پنبه ها سربندها سربند های مشک
تصویری از زواجل
تصویر زواجل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زواج
تصویر زواج
زناشویی، ازدواج، زناشوهری، زن و شوهری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوال
تصویر زوال
نیست شدن، زدوده شدن، از بین رفتن، دور شدن، کنایه از مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان به سوی مغرب، کنایه از هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط می گذارد
زوال پذیرفتن: نیست شدن، فانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ جِ)
حواجیل. جمع واژۀ حوجله. (منتهی الارب). شیشه های کلان شکم فراخ سر، یا عام است. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ جِ)
جمع واژۀ زاجر. (دهار). بازدارندگان و موانع. (غیاث) (آنندراج). ممانعات و منهیات و چیزهایی که نهی کرده شده و موانع. (ناظم الاطباء) :... ملک کرمان به تصرف گرفت و کار او نفاذ یافت و اوامر و زواجر او به امضاء پیوست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 316). و به زواجر نصیحت از ممالک فضیحت خلاص نمی جست. (جهانگشای جوینی).
- زواجر شرعی، منهیات شرعی و هر چیزی که شریعت آنرا نهی کرده باشد. و غیرمشروع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ جِ)
دهی از دهستان سجاس رود است که در بخش دقیدار شهرستان زنجان واقع است و 532 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زُ آ جِ)
از ’زٔج ل’، مرد سست اندام و ضعیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زئجیل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
جمع واژۀ زائله. (اقرب الموارد) ، شکار، زنان، ستارگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در علم احکام نجوم، بروجی که از پی بروج تالی اوتاد است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
شتران که گیاه هرم و شکسته های برگ آن خورند. (منتهی الارب) (آنندراج). شترانی که گیاه نجیل ویا برگهای خردشدۀ آن را می خورند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوائل
تصویر زوائل
شکار، زنان، ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواجر
تصویر زواجر
بادارندگان و موانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاجل
تصویر زاجل
مرد بلند آواز
فرهنگ لغت هوشیار
بگشتن، گشتن و دور شدن ازجایی، نیست شدن، از بین رفتن، بر طرف شدن، نیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواج
تصویر زواج
نکاح و عروسی، زناشوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاجل
تصویر زاجل
((جِ))
مرد بلند آواز، یکی از آهنگ های موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زواج
تصویر زواج
((زَ))
زناشویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوال
تصویر زوال
((زَ))
نیست شدن، از بین رفتن، متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب، نقصان، ناپایداری، نیستی، خرابی، آفت، بلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوال
تصویر زوال
فروپاشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زوال
تصویر زوال
Decadence, Degeneracy, Degeneration, Degradation, Deterioration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زوال
تصویر زوال
décadence, dégénérescence, dégradation, détérioration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زوال
تصویر زوال
衰退 , 退化 , 劣化 , 悪化
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زوال
تصویر زوال
שקיעה , הידרדרות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زوال
تصویر زوال
kemerosotan, degenerasi, degradasi, pemburukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
पतन , विकृति , गिरावट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زوال
تصویر زوال
verval, degeneratie, degradatie, verslechtering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadenza, degenerazione, degradazione, deterioramento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadencia, degeneración, degradación, deterioro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadência, degeneração, degradação, deterioração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زوال
تصویر زوال
衰退 , 退化 , 降解 , 恶化
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زوال
تصویر زوال
dekadencja, degeneracja, degradacja, pogorszenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زوال
تصویر زوال
занепад , дегенерація , деградація , погіршення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زوال
تصویر زوال
Dekadenz, Degeneration, Degradation, Verschlechterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زوال
تصویر زوال
упадок , дегенерация , деградация , ухудшение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زوال
تصویر زوال
퇴폐 , 퇴화 , 악화
دیکشنری فارسی به کره ای